eitaa logo
لبیڪ یا مهدی(عج)
578 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
37 فایل
ای خوشاروزی‌که مامعشوق رامهمان کنیم.. 😍 دیده از روی نگارینش، نگارستان کنیم.. 🌸🕊 کپی¿ هرپست سه صلوات براظهوروسلامتی آقا✓
مشاهده در ایتا
دانلود
می آیی ای بهار به زودی و می رود از شهر رفته رفته خزانی که سالهاست🌹 اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج @Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «دغدغهٔ اصلی حضرت زهرا» ⁉️ چرا مردم نسبت به امام زمان معرفت ندارند؟ 👤 حجت الاسلام مؤمنی @Yamahdi85adrekni
‏چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم : ⚠️ جاده لغزنده است! 🏁 دشمنان مشغول کارند! 🚦با احتیاط برانید! ⛔️ سبقت ممنوع...! 📛 دیر رسیدن به پست و مقام، بهتر از هرگز نرسیدن به "امام زمان" عج است..! ♨️ حداکثر سرعت، اما بیشتر از سرعت "ولی فقیه" نباشد. ⛔️ دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع! ⭕️ با دنده لج حرکت نکنید . ✅ و با وضو وارد شوید.. 🚩 چرا که این جاده، آغشته به خون مطهر شهداست کار به عشق امام زمان @Yamahdi85adrekni
‌ ‌: 🌸|••از دختࢪ جوانے پرسيدند: از چہ نوع آرايشے استفادہ ميڪنے؟ لبخندے زد و گفٺ: براے لبانم...راستگویے🌱 براے صدايم🎶...ذڪر خدا📿 براے چشمانم👀...چشم پوشے از مُحَرَمات🍁 براي دستانم✋🏻...ڪمڪ بہ مستمندان💚 براے پاهايم...ايستادن براے نماز📿🕯 براے قامتم...سجدہ براے خدا🦋 براے قلبم♥️... محبت خدا🤗 براے عقلم🧠...فهم قرآن📖 براے خودم... ايمان بہ خدا☁️🌙 @Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نورِ حرمت قسم آقا جان من به آمدن نزد پنجره فولادِ تو محتاجم :)🧡 @Yamahdi85adrekni
یادت‌باشہ:)! اول‌امام‌زمان(عج)یادتومیڪنہ.. بعدتویادامام‌زمان(عج)مۍافتۍ.. •|حاج‌حسین‌یڪتا|• @Yamahdi85adrekni
به نام خدا🌱 پارت سی و سوم رمان بهم میاد؟ _تو صدات رو میاری پایین و با ما محترمانه صحبت می کنی! پدر و مادر.. واقعاکه...بی شک گاهی اوقات واقعا فکر می کنند دنیا دور محور خودشان می چرخد. * مک کلینز فضای وسیع و البته فشرده ای است از زمین های بیضی شکل،حیاط ها، زمین های بسکتبال، استخر های شنا و محوطه های ناهارخوری که اطراف یا داخل آن ها به طور منظم درخت کاری شده و نیمکت گذاشته اند،با پرچین های خوش ریخت،بوته های رز و سنگ فرش های واقعا متقارن. دروازه اصلی مملو از پدر و مادر هایی است که بچه هایشان را به مدرسه آورده اند. دلم برای مدرسه ی قدیمی مان تنگ شده است. نه اینکه چیز خیلی هوس انگیزی داشته باشد، ولی چیز هایی داشت که دلم برایشان تنگ میشود. همین که در کلاس می نشستیم،دود کارخانه های نزدیک مدرسه را که از پنجره ای داخل می آمد استشمام می کردیم؛ جایی که وقت ناهار به دعوا کردن بر سر جای نشستن در زمین بازی تنگ مدرسه می گذشت. حیاط آسفالت همه ای کاره ای بود که می توانست پذیرای مسابقه ی کریکت، بازی بسکتبال یا فوتبال باشد. عاشق بودم،عاشق خودمانی بودنش، طوری که نام و نشان همه را میدانستی. میدانستی معلم ها حالی شان است که کارشان چیزی بیشتر از یک شغل است. می توانستی حس کنی معلم هایش با جان و دل خواسته اند مدرسه را به بزرگی رویا هایشان برسانند؛ جایی که اگر... پایان پارت سی و سوم🌿
پارت سی و چهارم رمان بهم میاد؟ سالن ورزش و حیاط و استخر و زمین های اسب دوانی و تنیس نداشت، مهم نبود. تمام چیزی که اهمیت داشت درس خواندن و تنبلی در نیاوردن و همین طور دوستی ها بود و لزومی نداشت نشانی داشته باشی تا ثابت کنی کی هستی،چون در هر حال مجبور نبودی به کسی جواب پس بدهی. اما مک کلینز. اینجا راحت نیستم🙄 همش می پرسند پدرت چقدر در می اورد، چند تا ماشین دارید و همه ی مزخرفات دیگری که اول آشنایی باید توضیح بدهی. اما حتی اگه تو وضع مالی توپی هم داشته باشی،بعضی های دیگر هستند که ندارند. تایا تاموس، با نوچه هایش،کلیر فوستر و ریتا میسون، در اولین روز مدرسه این قضیه را به من گفتند. داشتم با دختری صحبت می کردم، او از من پرسید که کجا زندگی می کنم. شنیدم که تایا دارد با نوچه هایش میخندد و پچ پچ می کند که احتمالا ما مایه داریم. خواستم دک و پوزش را خرد کنم، ولی الین تانکا از من خواست ارام باشم. هر وقت پایم را داخل این دروازه های شلوغ می گذارم، احساس میکنم آلیس هستم در سرزمین عجایب، با کلی چند راهی توی جاده ی بدون«چشیر»، آن گربه ی راهنما. امروز صبح، من در امتداد پرچینی کاملا اراسته،راهم را می گیرم به سمت دفتر مدیر تا درباره ی تصمیمم با او حرف بزنم. بین راه متوجه دانش آموزان.. پایان پارت سی و چهارم🌿
پارت سی و پنجم رمان بهم میاد؟ احتمالا هفتم به بالا می شوم که جمع شده اند و دور هم دارند میخندند. راهم را ادامه میدهم، ولی خون خونم را می خورد. این قدر دیوانه شده ام که میخواهم بکوبم توی سر خودم. جوری به من نگاه میکنند، انگار یک نمونه ی زیست شناختی اسطوره ای را دیده اند. دست اخر وقتی که به دفتر میرسم منشی، خانم داکلی، در همان حالی که خم شده است روی قهوه اش، خشکش میزند. هوشیاری اش تا این اندازه بر می گردد که از من بپرسد چرا سر کلاس نیستم🤨 _می خوام خانم والش رو ببینم. _اشکالی نداره تا زنگ استراحت عقب بیفته؟ ممکنه خانم والش از اینکه سر کلاس نیستی خیلی خوشحال نشه!! لبخند دندان نمایی میزنم😁و آرام می گویم:«نمی دونه که من حجاب پوشیدم» چشم هایش گشاد شده اند😳 به من نگاه می کند و می خواهد که بنشینم. زود می روم داخل. اتاق بزرگی پر از صندلی های مجلل و مبلمان زیبای ساخته شده از چوب ماهون با رنگ قهوه ای متمایل به قرمز. دیوار های قرمز رنگ با پرتره های بسیاری از مدیران قبلی آذین شده و دور تا دور آن ها را عکس هایی دسته جمعی از دانش آموزان فارغ التحصیل شده پوشانده است.جوایز و نشان ها، قفسه ها را از کف تا سقف پر کرده اند📚 خانم والش پشت میزش نشسته است.. پایان پارت سی و پنجم🌿
پارت سی و ششم رمان بهم میاد؟ سرش پایین است و به نوشتن ادامه میدهد. به من اشاره می کند تا روی صندلی ساده ای کنار میزش بنشینم. این کار را بدون اینکه سرش را بالا بیاورد انجام میدهد🙄 آرام و روی پنجه به سمت صندلی میروم و روی لبه ی آن مینشینم. _خدایا... خدایا... خدایا... نذار قاطی کنه🙏🏻 بعد از نیم دقیقه دست از نوشتن بر می دارد. شمارش معکوس توی سرم شروع میشود🤯 سه. _خوب، امل، چه چیزی انقدر مهم بوده که... دو. _باید اول منو می دیدی... یک. _ ... امروز ... به ترانه ها فکر میکنم. فکر میکنم به «نفسم رو بگیر» و «این توی چشماته». بعد سرفه می کند. اَه، صدای دلگرم کننده ی اِهِمی آزاردهنده! وقتی نمیدانی چه واکنشی نشان بدهی، مقداری معطل کن تا آرام شوی. اگر مجبور بودی،دوباره. _اِهم...اِ.. _سلام خانم والش. ببخشید که سرزده و بدون قرار قبلی مزاحم کار شما شدم. چون تعطیلات زمستانی بود، نتونستم باهاتون ملاقات کنم و فکر کردم که باید اول از همه شما را ببینم،قبل از اینکه به کلاس برم. شما میدونید که دارم درباره ی... پایان پارت سی و ششم🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر به دادم نرسی می روم از دست ، بیا نامت آرامش این قلب گرفتار مـن است ⭐️تعجیل در ظهور امام زمان صلوات⭐️ @Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️امام صادق علیه السلام: مَا مِنْ عَيْنٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ وَ لَا عَبْرَةٍ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ وَ مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا عَلَيْهِ وَ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ وَ أَدَّى حَقَّنَا... 💬 هیچ چشمی و هیچ اشکی پیش خدا محبوب‌تر از چشمی نیست که بر حسین علیه‌السلام گریه کند. هرکس بر او گریه کند حضرت فاطمه سلام الله علیها را خشنود کرده و حضرتش را یاری کرده است. همچنین به پیامبر صلی‌الله علیه وآله نیکی کرده و حقّ ما اهل‌بیت را ادا نموده است... @Yamahdi85adrekni
•°~🕌🌱 "عشق‌یڪ‌واژه‌بی‌ارزش‌وبی‌معنی‌بود تاکه‌یڪباره‌خداگفت‌که‌عشق‌است حسین(؏) ♥️ " 🌙 @Yamahdi85adrekni
『🍎📌』 ـ ـ ـ ـــــ‌🍒ـــــ ـ ـ ـ ♥️:) امام علے {ع} : برترین ایمان امـانت دارے است .✨ 📕┆‌↫ 📕┆‌↫ @Yamahdi85adrekni