یه قانون روانشناسی میگه❤️🌿
چرا وقتی ماشینت جوش میاره،
حرکت نمیکنی؟
کنار میزنی و میایستی؟
چون ممکنه آتیش بگیره؛
و به خودت و دیگران صدمه بزنه!
خودت هم همینطوری.
وقتی جوش میاری، عصبی و عصبانی میشی.
در این حال تختهگاز نرو.
بزن کنار، ساکت باش، و هیچ نگو.
وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین جواب در پاسخ به مشکلات؛
"توکل به خداوند است"
بهترین جواب برای بدگویی؛
"سکوت است"
بهترین جواب برای خشم؛
"صبر است"
بهترین جواب برای درد؛
"تحمل است"
بهترین جواب برای خوبی؛
"تشکر کردن است"
بهترین جواب برای شکست؛
"امیدواری است"
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهربان خدای من...
این دست های خالی به سوی تو
بلند میشود
تو خود ای خزانه دار بخشش ها ،
بهترین ها را برای همه بندگانت
محقق کن!
اگر قابل بدانی دعا میکنم هیچ بنده ای
از بندگانت، عمر به بیماری نگذراند
و اسیر درد و رنج نگردد…
دعا میکنم شفا دهی تمام دردمندان را...
سلامت بدار تمام کسانی را جز تو
پناه و یاوری ندارند
و براستی که همه ی ما کسی جز تو
نداریم…
پرکن دامان کسانی راکه دستشان
به درگاه بی نیاز توست
و صبور گردان تمام منتظران و بی قراران را.
🔶🔸جملات کوتاه ناب 🔸🔶
«لبخند» و «سکوت»؛
«دو ابزار» قدرتمندی هستند،
که، اگر «بجا» و «عاقلانه»،
«مورد استفاده» قرار گیرند،
بسیاری از «مشکلات را» از بین میبرند.
«ایمان»،
چو «قوی باشد» شیطان نکند کاری،
«چون»،
«پایه شود محکم» ویرانه نمی گردد.
«شکر و سپاس»،
عامل «اصلی و کلیدی»،
در «استمرار»،
«رابطهٔ موفّق» با کائنات است.
«اشک سحر»،
«زداید» از «لوح دل» سیاهی،
«خرّم کند»،
«چمـن را» باران صبحـگاهی
«درها» برای،
کسانی «گشوده میشود»،
که «جسارت»،
«در زدن» داشـته باشـند.!
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ...🌷
معنے ﺍﯾﻦ جملہ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ کہ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﮐﻦ !
معنےاش ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ کہ ﻫﯿﭽﮑﺲ
بہ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩء ﺧﻮﺩﺕ نمےتونہ بہت ﺻﺪمہ ﺑﺰنہ!
ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ کہ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﯿﻤﺎﺭےﻫﺎ، سختےﻫﺎ، ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ ﻧﺎﮐﺎمےﻫﺎے ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ
ﺧﻮﺩ ﺁنها ﻫﺴﺘﻨﺪ...🌷
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎلها ﺯﻧﺪگے ﺯﻣﺎنے کہ ﺑﺮمےگرﺩﯾﺪ ﻭ بہ ﻣﻨﻈﺮﻩء ﮔﺬشتہء ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ مےکنید، ﺗﺼﻮﯾﺮے ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍتے ﭘُﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺳﻨﺪے ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ،
ﺍینہا ﺭﺍ بہ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯿﺪ :🌷
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﺤﻘﯿﻖ...
ﻫﻮﺱ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﻘﻞ...
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺒﺮ...
ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮشے...
ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ بےﺗﻮقعے...
ﺧﺪﻣﺖ بہ ﺧﻠﻖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻤﻨﺎمے...
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ " ﺧﺪﺍ " ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻥ.
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩتون باشید...❤️
ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﮐﻮﻫﯽ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ
ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﮎ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﻮﻩ ﺑﻮﺩ. ﺍﺯ ﺍﻭ
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﺘﺤﻤﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻌﺸﻮﻗﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﻩ ﺭﺍ ﺟﺎﺑﺠﺎ
ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﻭﺻﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻭﺻﺎﻝ ﺍﻭ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﻩ ﺭﺍ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﻨﻢ. ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﻋﻤﺮ ﻧﻮﺡ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ
ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﯽ.
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻌﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﻫﻤﺖ ﻭ ﭘﺸﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﻮﺭﭼﻪ
ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﮐﻮﻩ ﺭﺍ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ. ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ
ﻋﺸﻖ، ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁ ﻭﺭﺩ
وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین می روی
و میبینی چقدر آهسته می رود
تازه میفهمی چقدر پیر شده !
وقتی مادر بعد از غذا پنهانی مشتی دارو را میخورد ، میفهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید..
در ۱۰ سالگی : مامان ، بابا عاشقتونم
در ۱۵ سالگی : ولم کنین
در ۲۰ سالگی : مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم
در ۲۵ سالگی : باید از این خونه بزنم بیرون
در ۳۰ سالگی : حق با شما بود
در ۳۵ سالگی : میخوام برم خونه پدر و مادرم
در ۴۰ سالگی : نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم !
در شصت سالگی : من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...
و این رسم زندگی است....
چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست حتی همین الان...
داستان کوتاه
"درویشی" تهی دست از کنار "باغ کریم خان زند" عبور میکرد.
چشمش به "شاه" افتاد و با دست اشاره ای به او کرد.
کریم خان "دستور" داد درویش را به داخل باغ آوردند.
کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «"نام من" کریم است و "نام تو" هم کریم و "خدا" هم کریم.
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال "کشیدن قلیان" بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، "مرا بس است."»
چند روز بعد درویش قلیان را به "بازار" برد و قلیان بفروخت.
خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و "تحفه" برای خان ببرد، که از قلیان خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست.
پس "جیب درویش" پر از "سکه" کرد و قلیان نزد کریم خان برد.
چند روزی گذشت. درویش "جهت تشکر" نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
* «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.» *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌دکتر هلاکویی،
راجع به زندگی کردن در گذشته
خیلی قشنگ نصیحت میکنه و میگه؛
وقتی که من نمیتونم تغییری تو گذشته
به وجود بیارم واسه چی برم سراغش ؟!!
من نباید اون اشتباه میکردم
ولی حالا که اتفاق افتاده فقط باید
ازش درس بگیرم ..
نه اینکه خودمو باهاش آویزون کنم ..!
لطفاً تو لحظه زندگی کنید،
نه در غم و خشم از گذشته و ترس از آینده !