چو مرغ شب خواندی و رفتی
دلم را لرزاندی و رفتی
شنیدی غوغای طوفان را
زخواندن وا ماندی و رفتی
به باغ قصه به دشت خواب
سایه ی ابری ست در دل مهتاب
مثل روح آزرده ی مرداب
دلم را لرزاندی و رفتی
چو مرغ شب خواندی و رفتی
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندی و رفتی
لیلی چون بریده شد ز مجنون
میریخت ز دیده در مکنون
مجنون چو ندید روی لیلی
از هر مژهای گشاد سیلی
میگشت به گرد کوی و بازار
در دیده سرشک و در دل آزار
تو را من چشم در راهم - کوچه باغ شعر
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم. تو را من چشم در راهم.
هدایت شده از گلچین نکته های ناب
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
🌴💎🌴
کافه شعر و ادب
مستان سلامت میکند
بانگ زدم من که دل مست کجا میرود
گفت شهنشه خموش جانب ما میرود
گفتم تو با منی دم ز درون میزنی
پس دل من از برون خیره چرا میرود
گفت که دل آن ماست رستم دستان ماست
سوی خیال خطا بهر غزا میرود
هر طرفی کو رود بخت از آن سو رود
هیچ مگو هر طرف خواهد تا میرود
صبح بخیر
صبحتون پراز عشق وامید
وسرشار از اتفاقهای عالی
امیدوارم
زندگی به کامتون
وخوشبختی
سرنوشتتون
و سایه عشق مهمان
همیشگی دلتون باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسیم صبح چو برگ سمن فروریزد
جگر ز نالهٔ مرغ چمن فروریزد
فلک نظر به که دارد که نیش غمزهٔ او
هزاز ناوک جادوفکن فروریزد
#عرفی_شیرازی
🌴💙🌴