eitaa logo
کافه شعر و ادب
746 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
3 فایل
خوش آمدید بزرگواران کپی آزاد اگه دوست داشتی یه صلوات هم بفرست خادم Yasamanha@
مشاهده در ایتا
دانلود
گوش کن جان برادر نقل این افسانه را هست در آن پندهایی به زِ صدها ماجرا روزگاری کاروانی در گذار از راه‌ها میگذشت اندر گذارِ روزها و ماه‌ها تا رسد بر مقصدی کو بود در پایان هدف داشتند این مردمان بر وصل این مقصد شعف در گذار از راههایی در میان یک کویر امر بر اتراق شد سوی بزرگان در مسیر خیمه ها برپا شد و هرکس به سویی شد روان هرکسی از بهر کاری گشت هرجایی دوان موسپیدان حکیمی بینشان موجود بود خیرخواهی بهر مردم بهرشان مشهود بود سوی مردم آن حکیمان بهر امری ارجمند گفتگویی نقل شد از بهر یک ارشاد و پند گفتگو این بود مردم وقت نوش و خواب نیست هست این اتراق فانی،باقی و جذاب نیست در میان این بیابان ریگ‌هایی ریخته هم درشت و کوچکش در بین هم آمیخته جمع باید کرد آنها در میان کوله بار گرچه باشد استراحت بهر انسان خوش گوار خواب را تعطیل کرده ریگ‌‌ها گرد آورید در میان کیسه هاتان سوی آن مقصد برید لیک بعداز وصل مقصد جمله حیران می‌شوید هرکدام اندازه ای زار و پشیمان می‌شوید گوش دارید این سخن را هر که کمتر جمع کرد اشک حسرت بین مقصد او‌ مثال شمع کرد هرکه سنگین بود بارش غصه هایش کمتر است در قیاس خیل اول چهره اش کم غمتر است عده ای اهل فراست زودتر رفتند پیش بهر جمع ریگ اندر بار و خورجین های خویش دور گشتند از کسالت کیسه هاشان گشت پُر مدتی کردند کار و دور از هر خواب و‌خور عده ای هم اندکی را گرد آوردند زود لیک بعد از مدتی کم غفلت آنها را ربود عده‌ای هم بی‌خیال و غرق اندر کاهلی از همان اول به خواب غوطه ور در غافلی تا که بعد از چند روزی آن اقامت شد تمام امر بر عزم ادامه بهر مردم شد پیام خیمه‌هاشان جمع گشت و جملگی راهی شدند جاده همچون رودخانه مردمان ماهی شدند بعد چندین روز سختی راهپیمایی،عذاب صورت مقصد عیان چهره بگشود از نقاب با لبی خندان و شادان شاکر یزدان شدند زان که پایان یافت سختی حال با سامان شدند سرور و پیر حکیمان با نوایی پر امید گفت اکنون بار خود را باز و هم رویت کنید بارها گردید باز و رنگ سیماها پرید!!! گشته اندر بارهاشان ریگ‌هاشان ناپدید!!! جای آن شن‌ها کنون گشته جواهر پر نگین لعل و یاقوت فراوان جای آنها جاگزین ناگهان فریادشان از شوق شد بر آسمان شادی و شوری فراوان گشت آنجا بیکران آنکه بارش از جواهر مملو و‌آکنده بود پر غرور و شاد بود و بر لبانش خنده بود لیک با خود گفت حیفا کاش افزون بود این از همین رو بود در دل اندکی اینسان غمین آنکه کمتر جمع کردش ریگ‌ها را از زمین بیشتر گردید زار و زین وقایع شد حزین آنکه بودش بی‌خیال و خواب را ترجیح داد شد فغانش در هوا و همره افسوس و داد هرکه شد زار و پشیمان یک کمی یک بیشتر هرکه کاهلتر بُدی گردید او دل ریشتر گفتم این افسانه را از بهر خود یا دیگران تا که درسی زو بگیرم پندها باشد در آن هست این دنیای فانی همچون آن اتراق گاه سنگها اعمال ما و زندگیمان همچو راه آخرت باشد چو مقصد خالد است و پایدار ایستگاه آخر است و هست آن فرجام کار هرکسی بار خودش را از نکو‌ آکنده کرد آخرت با صد شعف در بین مردم خنده کرد هرکه دنیا بود غافل عمر اندر خواب زیست بی شک او در دار عقبی بی امان خواهد گریست سلام و عرض ادب سحر همگی خدایی طاعات قبول حق ان شاءالله🌹 🌴🕯🌴
هدایت شده از گلچین نکته های ناب
حیف از این آقا ڪہ بی یاور میان ما رهاست بر دلش هر دم هجوم غصہ ها و اشڪهاست خوش بہ حال آنڪہ با اخلاص گردد نوڪرش بر لبش گوید دمادم حضرت مهدی ڪجاست.. 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای نابترین شعر جهان،صبح بخیر ای نقش گل فرشچیان،صبح بخیر پلکی بگشا نور در آیینه بریز ای نرگس ناز بهبهان،صبح بخیر 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جاّنا پر از آسودگی‌ام تا تو ڪنارم هستی..! ‌‌‌‌🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم گوشه ای تنهانشینم تا تماشایت کنم مینویسم روی هرگل نام زیبای تورا تاکه شاید این جمعہ ملاقاتت کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌴🕯🌴
کافه شعر و ادب
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم گوشه ای تنهانشینم تا تماشایت کنم مینویسم روی هرگل نام زیبای تورا
🌴🕯🌴يا صاحب الزمان عج من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم! همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم! سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم! شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم! دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم! هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم! اللهم عجل لوليک الفرج 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق یعنی در فضای رازها خلسه‌ای جاوید با پروازها... 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤صبح است بیا تا که غزل نوش کنیم آوای خوش چکاوکان گوش کنیم ... 🌴💙🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🕯🌴 نكند فكر كنى در دلِ من يادِ تو نيست گوش كن نبض دلم زمزمه اش با تو يكيست 🌴🕯🌴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمى گاهى آن‌چنان دل‌تنگ كسی مى‌شود كه اگر او از اين دل‌تنگى باخبر شود شرمسار خواهد شد 🌴🕯🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاه آبادم نماید گاه ویرانم کند چرخ سرگردان نمی‌دانم چه با جانم کند 🌴🕯🌴
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست تا غمت پیش نیاید، غم مردم نخوری 🌴🕯🌴
فال حافظ زدم آن رند غزل خوان میگفت زندگی بی تــو محال است تو باید باشی... اللهم عجل لولیک الفرج 🌴💙🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمم چو به چشم خویش، چشم تو بدید بی چشم تو خواب چشم از چشم رمید ای چشم همه چشم به چشمت روشن چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید 🌴🌼🌴
همسرم 💙 میشود ترمه بپوشی و دلم را ببری کل احساس مرا یکسره یغما ببری میشود خنده کنی عشق کنم گل بانو با تبسم تو مرا حالت اغما ببری.... میشود لیلی من باشی و مجنون بشوم ثانیه ثانیه من را تو به رؤيا ببری.... صورتت ماه منو گیسوی تو لیل من است.... دارد امکان که مرا زود به یلدا ببری.... مژه ات ساحل و آن آبی چشمت دریا .... میشود قایق من را تو به دریا ببری؟؟؟؟!!! جاده ی خط لبت ختم به شهر عشق است میشود بوسه ی من را تو به آنجا ببری؟! فریدون مشیریمیشود ترمه بپوشی و دلم را ببری کل احساس مرا یکسره یغما ببری میشود خنده کنی عشق کنم گل بانو با تبسم تو مرا حالت اغما ببری.... میشود لیلی من باشی و مجنون بشوم ثانیه ثانیه من را تو به رؤيا ببری.... صورتت ماه منو گیسوی تو لیل من است.... دارد امکان که مرا زود به یلدا ببری.... مژه ات ساحل و آن آبی چشمت دریا .... میشود قایق من را تو به دریا ببری؟؟؟؟!!! جاده ی خط لبت ختم به شهر عشق است میشود بوسه ی من را تو به آنجا ببری؟! 🌴🌼🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خود را به سراپرده‌ی اسرار بزن هر لحظه دم از حیدر کرار بزن برخیز ز جا، مگر خجالت دارد عشقِ به علی را همه‌جا، جار بزن 🌴🌼🌴
😍 نسل در نسل، یقیناً به علی مُنتَسبیم شجره نامهء من را بنویسید غدیر 🌴💙🌴
کشتن عاشق به جرم عاشقی دشوار نیست هر که عاشق شد،برایش سرسپردن عار نیست را نازم که میگفت این سخن سرفرازی بهر عاشق،جز فراز دار نیست 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرت چای روضه را دم کرد وَ مرا چایِ روضه آدم کرد 🌴🕯🌴
کافه شعر و ادب
روزی به جرم عشق شما متهـم شدم😭 #حق✅ 🌴🥀🌴
روزی به جرم عشق شما متهـم شدم روز دگر به احترام غمت محترم شدم دیگر بس است به دلم رحم کن حسین دیوانه ی بـی سرو پای حرم شـــدم 🌴🥀🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سجــاده‌ے سجّــاد پر از اشڪِ روان بود چهل‌سال خودش پاے دلش مرثیہ‌خوان بود 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل من درسبدی عشق به نیل تو سپرد نگهش دار به موسی شدنش می ارزد 🌴🥀🌴
گوش کن جان برادر نقل این افسانه را هست در آن پندهایی به زِ صدها ماجرا 🌴🕯🌴 روزگاری کاروانی در گذار از راه‌ها میگذشت اندر گذارِ روزها و ماه‌ها 🌴🕯🌴 تا رسد بر مقصدی کو بود در پایان هدف داشتند این مردمان بر وصل این مقصد شعف 🌴🕯🌴 در گذار از راههایی در میان یک کویر امر بر اتراق شد سوی بزرگان در مسیر 🌴🕯🌴 خیمه ها برپا شد و هرکس به سویی شد روان هرکسی از بهر کاری گشت هرجایی دوان 🌴🕯🌴 موسپیدان حکیمی بینشان موجود بود خیرخواهی بهر مردم بهرشان مشهود بود 🌴🕯🌴 سوی مردم آن حکیمان بهر امری ارجمند گفتگویی نقل شد از بهر یک ارشاد و پند 🌴🕯🌴 گفتگو این بود مردم وقت نوش و خواب نیست هست این اتراق فانی،باقی و جذاب نیست 🌴🕯🌴 در میان این بیابان ریگ‌هایی ریخته هم درشت و کوچکش در بین هم آمیخته 🌴🕯🌴 جمع باید کرد آنها در میان کوله بار گرچه باشد استراحت بهر انسان خوش گوار 🌴🕯🌴 خواب را تعطیل کرده ریگ‌‌ها گرد آورید در میان کیسه هاتان سوی آن مقصد برید 🌴🕯🌴 لیک بعداز وصل مقصد جمله حیران می‌شوید هرکدام اندازه ای زار و پشیمان می‌شوید 🌴🕯🌴 گوش دارید این سخن را هر که کمتر جمع کرد اشک حسرت بین مقصد او‌ مثال شمع کرد 🌴🕯🌴 هرکه سنگین بود بارش غصه هایش کمتر است در قیاس خیل اول چهره اش کم غمتر است 🌴🕯🌴 عده ای اهل فراست زودتر رفتند پیش بهر جمع ریگ اندر بار و خورجین های خویش 🌴🕯🌴 دور گشتند از کسالت کیسه هاشان گشت پُر مدتی کردند کار و دور از هر خواب و‌خور 🌴🕯🌴 عده ای هم اندکی را گرد آوردند زود لیک بعد از مدتی کم غفلت آنها را ربود 🌴🕯🌴 عده‌ای هم بی‌خیال و غرق اندر کاهلی از همان اول به خواب غوطه ور در غافلی 🌴🕯🌴 تا که بعد از چند روزی آن اقامت شد تمام امر بر عزم ادامه بهر مردم شد پیام 🌴🕯🌴 خیمه‌هاشان جمع گشت و جملگی راهی شدند جاده همچون رودخانه مردمان ماهی شدند 🌴🕯🌴 بعد چندین روز سختی راهپیمایی،عذاب صورت مقصد عیان چهره بگشود از نقاب 🌴🕯🌴 با لبی خندان و شادان شاکر یزدان شدند زان که پایان یافت سختی حال با سامان شدند 🌴🕯🌴 سرور و پیر حکیمان با نوایی پر امید گفت اکنون بار خود را باز و هم رویت کنید 🌴🕯🌴 بارها گردید باز و رنگ سیماها پرید!!! گشته اندر بارهاشان ریگ‌هاشان ناپدید!!! 🌴🕯🌴 جای آن شن‌ها کنون گشته جواهر پر نگین لعل و یاقوت فراوان جای آنها جاگزین 🌴🕯🌴 ناگهان فریادشان از شوق شد بر آسمان شادی و شوری فراوان گشت آنجا بیکران 🌴🕯🌴 آنکه بارش از جواهر مملو و‌آکنده بود پر غرور و شاد بود و بر لبانش خنده بود 🌴🕯🌴 لیک با خود گفت حیفا کاش افزون بود این از همین رو بود در دل اندکی اینسان غمین 🌴🕯🌴 آنکه کمتر جمع کردش ریگ‌ها را از زمین بیشتر گردید زار و زین وقایع شد حزین 🌴🕯🌴 آنکه بودش بی‌خیال و خواب را ترجیح داد شد فغانش در هوا و همره افسوس و داد 🌴🕯🌴 هرکه شد زار و پشیمان یک کمی یک بیشتر هرکه کاهلتر بُدی گردید او دل ریشتر 🌴🕯🌴 گفتم این افسانه را از بهر خود یا دیگران تا که درسی زو بگیرم پندها باشد در آن 🌴🕯🌴 هست این دنیای فانی همچون آن اتراق گاه سنگها اعمال ما و زندگیمان همچو راه 🌴🕯🌴 آخرت باشد چو مقصد خالد است و پایدار ایستگاه آخر است و هست آن فرجام کار 🌴🕯🌴 هرکسی بار خودش را از نکو‌ آکنده کرد آخرت با صد شعف در بین مردم خنده کرد 🌴🕯🌴 هرکه دنیا بود غافل عمر اندر خواب زیست بی شک او در دار عقبی بی امان خواهد گریست 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به گریه هام اگر شانه ات امان می داد جهان دوباره به من روی خوش نشان می داد 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂دوست دارم به توّلای تو بنویسم عشق آه خورشید به پهنای تو بنویسم عشق 🍂دوست دارم که شبی روی فرج نامه‌ی تان با همه مردم دنیای تو بنویسم عشق 🍂دَر و دیوار دلم پُر شده از یا مهدی چقدر از غم شب های تو بنویسم عشق؟ 🤲🌷 🌴💎🌴