محشر است این شعر و میپرسد خدا او یا بهشت؟
من تو را برمیگزینم! صبحِ زیبایت بخیر...
#شهراد_میدری
🌴💙🌴
دلا تا کی در این دنیا فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا که جهان بینی
🌴💙🌴
در طبع روزگار وفا و کرم مجوی
کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست…
#عطار
🌴💙🌴
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است
دل بریدن، گاه تنها راه عاشق ماندن است
#فاضل_نظری
🌴💙🌴
🍃حاجب بروجردی قصیده ای زیبا در مدح امیر المومنین، علی (ع) سرودند که شاه بیت آن این بود:
حاجب اگر محاسبه حشر با علیست
من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن!
همان شب در عالم رویا مولا علی بن ابیطالب (ع) به خواب ایشان آمده و فرمودند:
اگر چه محاسبه در دست ماست اما اگر اجازه بدهی من بیت آخر شعرت را اصلاح کنم!
حاجب عرض میکند :
یا مولا شعر برای شما و در مدح شماست!
💠حضرت علی(ع) میفرماید پس بیت آخرت را اینگونه بنویس:
حاجب اگر محاسبه حشر با علیست
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن!!
🌴💙🌴
شعر چون آیینه میگوید به من عیبم عیان
تندی گفتار او تیغ است و هم تیرو کمان
گاه با میل منو گاه گاهی دیگران
بی نهایت تاب دارد موج هایش بی کران
گاه وقتی آتشی بر خرمن عمرم زند
گاه وقتی آنچنان لا لا کند خوابم برد
#احمد_بهرامی
🌴💙🌴
خون دل را جای جوهر در قلمها ریختم
تا که از شعرم بفهمی، رفتنت صد درد داشت...
#علیرضا_سعیدی
🌴💙🌴
𝙼𝚢 𝚕𝚒𝚏𝚎 𝚒𝚜 𝚘𝚏 𝚗𝚘 𝚊𝚌𝚌𝚘𝚞𝚗𝚝, (𝚋𝚞𝚝) 𝚜𝚑𝚎 𝚒𝚜 𝚝𝚑𝚎 𝚕𝚒𝚏𝚎 𝚘𝚏 𝚖𝚢 𝚕𝚒𝚏𝚎. 𝙸 𝚊𝚖 𝚒𝚗 𝚙𝚊𝚒𝚗 𝚊𝚗𝚍 𝚠𝚘𝚞𝚗𝚍𝚎𝚍: 𝚜𝚑𝚎 𝚒𝚜 𝚖𝚢 𝚛𝚎𝚖𝚎𝚍𝚢.
جان من سهل است جان جانم اوست
دردمند و خستهام درمانم اوست...!
#مولانا
شبی در موج زلفانت مرا هم رنگ دریا کن
گل پژمرده ی دل را به لبخندی تو شیدا کن
منم زندانی امواج گیسوی پریشانت
بیا در محفل رندان دمی با من مدارا کن
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم
ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من
در سایهٔ تو بلبلِ باغِ جهان شدم
اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود
در مکتبِ غمِ تو چُنین نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هر چند کاین چُنین شدم و آن چُنان شدم
آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد
کز ساکنانِ درگهِ پیرِ مغان شدم
در شاهراهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت
با جامِ مِی به کامِ دلِ دوستان شدم
از آن زمان که فتنهٔ چشمت به من رسید
ایمن ز شرِّ فتنهٔ آخرزمان شدم
من پیرِ سال و ماه نیَم، یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیرِ از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفوِ گناهت ضمان شدم
اگر تو دامنِ خود را به دستِ ما ندهی
ز دستِ ما نگرفتهست کس گریبان را...
صائب تبریزی
به سر می دوم رو به خانه ی تو که شاید بیابم نشانه ی تو فتاده ز پا خسته آمده ام که سر بگذارم به شانه ی تو به یادت به هر سو نظاره کنم
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه از این درد که جز مرگ منش درمان نیست
هوشنگا ابتهاج
ذاتِ هر ڪس در قیامت نقشِ پیشانی اوست
نقشِ پیشانیِ ما باشد: «غلامِ حیدرم»
#لاادری
🌴💙🌴