کافه شعر و ادب
گفتى كه صادقانه پشيمان شدى ولى ديگر چه سود؟ آنكه تو را مى ستود رفت مرتضی درویشی 🌴💙🌴
🌴💙🌴
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد
بندگی کن، تا که سلطانت کنند
تن رها کن، تا همه جانت کنند
خوی حیوانی، سزاوار تو نیست
ترک این خو کن، که انسانت کنند
چون نداری درد، درمان هم مخواه
درد پیدا کن، که درمانت کنند
بنده شیطانی و داری، امید
که ستایش، همچو یزدانت کنند
سوی حق نارفته، چون داری طمع؟
همسر موسی بن عمرانت کنند؟
🌴💙🌴
🌴💙🌴
از چه شهوت، قدم بیرون گذار
تا عزیز مصر و کنعانت کنند
بگذر از فرزند و جان و مال خویش
تا خلیل الله دورانت کنند
سر بنه در کف، برو در کوی دوست
تا چو اسماعیل، قربانت کنند
جسم لاهوتی اگر داری، بیا
تا به بزم قرب، مهمانت کنند
چون علی (ع) در عالم مردانگی
فرد شو، تا شاه مردانت کنند
🌴💙🌴
همچو سلمان، در مسلمانی بکوش
ای مسلمان! تاکه سلمانت کنند
تا توانی، در گلستان جهان
خار شو، تا گل به دامانت کنند
همچو خاک افتادگی کن، پیش از آن
که به زیر خاک پنهانت کنند
🌴💙🌴
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
من دلم پیش کسی نیست، خیالت راحت
منم و یک دل ِ دیوانه خاطر خواهت
فاضل نظری
🌴💙🌴
شـــده از درد بخنـــدی ڪــه نبـــارد چشـــــمــت
مــن در ایـــن خنـــده ی پــُر غصـــه مهــــارت دارم
پروانه حسینی
🌴💙🌴
کُشتمٖش احساس را، تا دل نبندد پای تو
تـا نشیند هـی نگـویـد قصه ی زیـبـای تو
اقبال لاهوری
🌴💙🌴
دل ما با تو چنان است
که خود می دانی
گوشه چشم تو با ما
نه چنان است که بود
صائب تبریزی
🌴💙🌴