eitaa logo
حرفای خودمونی
123 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
16 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شما شبیه به کسانی خواهید شد که بیشترین رابطه را با آن‌ها دارید پس با افرادی معاشرت کنید که ذهنی ثروتمند دارند. آلبرت انیشتین
بجای تماشای پنجره زندگی دیگران از کتاب عمرت لذت ببر داشته‌ هایت را جلوی چشمانت قاب بگیر و برای نداشته‌ هایت تلاش کن حسرت باغچه دیگران را نخور در عوض باغبان دنیای خودت باش روزتون شاد پر نشاط باشه
روش صحیح کمک گرفتن از مردها در امر خانه تکانی عزیزم این مبل و باید عوض کنیم. لکه هاش پاک نمیشه. خیلی کثیفه کی میگه لکه هاش پاک نمیشه ! برو یه دستمال و شامپو بیار خودم تمیزش میکنم😁
آورده اند که، عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت : نه مرد گفت : فلان عابد بود نانوا گفت : من از مریدان اویم دنبالش دوید و گفت می خواهم شاگرد شما باشم ، عابد قبول نکرد نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم ، عابد قبول کرد وقتی همه شام خوردند نانوا گفت : سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی
برخی آدم ها ؛ گویی فقط از شنیدن دروغ بیزارند، ولی با گفتنش مشکلی ندارند ..! 🌴✅🌴
بسم الله رحمان رحیم بنام خدا وند بخشنده مهربان دوستان عزیز سلام صبحتون بخیر هر صبح خدا یک غزل از دفتر عشق است سرسبزترین مثنوی ازمنظر عشق است هـر صـبح ســلامی به گـل روی تـو زیبـا چون یادگـلِ روی تو یادآور عـشق اسـت صبحـت قشنگ روز خوبی داشتـه باشی
اگه میخوای توی مسیر عشق الهی قدم برداری، آماده باش که از همه عالم و آدمها قطع امید کنی‌
فقط توکلت بر خدا باشه فقط خدا خدا خدا
الهی هر که تو را شناسد کار او باریک و هر که تو را نشناسد راه او تاریک خواجه‌عبدالله‌انصاری
از سر راه خواست و اراده خدا برو کنار و هیچوقت در برابرش مقاومت نکن که خیر و صلاح تورو خیلی بهتر از خودت میدونه
مردی به قصرها و خانه‌های زيبا مینگريست. به دوستش گفت: وقتی اين همه اموال رو تقسيم میکردند ما كجا بوديم؟ دوست او دستش را گرفت و به بيمارستان برد و گفت: وقتی اين بيماری‌ها رو تقسيم میکردند، ما كجا بوديم؟ خدايا حُکم و حِکمت در دست توست! واسه داده ها و نداده هات شُكر
پادشاه به نجارش گفت:فردا اعدامت میکنم،آن شب نتوانست بخوابد. همسرش گفت:”مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشا یش بسیار ” کلام همسرش آرامشی بردلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شدوخوابید صبح صدای پای سربازان را شنید،چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی وافسوس به همسرش نگاه کردکه دریغاباورت کردم بادست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلوبرد تا سربازان زنجیرکنند.دو سرباز باتعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی،چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد وگفت: “مانند هرشب آرام بخواب،زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند