💠می خواهی هیچ وقت پشیمان نشوی؟ 💠
🌟 امام جواد علیه السلام:
💎ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة، وَ المَشوِرَة، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
💎سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نگردد:
1 - اجتناب از عجله
2 - مشورت کردن
3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری
📚 مسند الامام الجواد، ص 247
@Yavarane_Velayat_n1
🌟قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم
💎يا علِيّ إِذا أَتي عَلَي المؤمِنِ اَربَعينَ صَباحاً وَلَم يَجلِسِ العُلَماءَ قَسَي قَلبُهُ وَ جَرَءَ عَلَي الکَبائِرِ».
«رسول خدا فرمود:
💎يا علي هر گاه چهل روز بر مؤمن بگذرد و در مجلس علما حاضر نشود قلب او قساوت ميگيرد و بر گناهان کبيره جرأت نمايد».
📚میزان الحکمة: ح17032
@Yavarane_Velayat_n1
#خدایا
گاهـے دلم،یک خلوتِ دو نفره میخواهد
خلوتی با خودتْ که باز هم دستانَم را پُر کُنــے از لطف خداییت
دلم هوایت را کرده
مثل همان وقتهایی که غرق ناامیدی بودمُ
فقطِ فقط اُمید به تو روزنهی تاریکیهایم بود
دلم هوایت را کرده
مثل همان روزهایی که کنارِ سختی هایم حضورت آشکارتر از هر حضوری بود
خدایا دلتنگتم به وسعت تمامِ مدّتی که از تو دور ماندم،بی بهانه دلم هوایت را میکند
امّآ میدانم که همیشه و همه جا تو هم هوایمان را داری نگاهمان میکنیُ
همین نگاهت میشود تمامِ دلخوشیِ دلهای شکسته
همین نگاهت میشود تنها اُمید دلهای ناامید❤️🌹
خدایا دلم خودت را میخواهد،خودِ خودت را
تو که میدانی آرامش دلهای بی قرار فقط خودت میتوانی باشی .
خدا این روزها تنهــــــــآ تــــــو میتوانی کاری کُنی...
تنها...
تو...
گرهای بگشا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Yavarane_Velayat_n1
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#تدبر در قرآن
⁉ #قرآنمیزانکمکبهدیگرانراچهمقدارمیداند.
🌷 حاج آقا قرائتی:
🌸 قرآن می فرماید:
ما أنفقم من شیء فهو یخلفه
یعنی هر چیزی را انفاق کنید پاداش دارد؛ چه کم باشد چه زیاد.
📖 سوره سبأ، آیه 39
🔹 کمک ناچیز هم میتواند در جای خود نقش داشته باشد، گاهی یک برگ زرد در یک حوض آب کشتی چندین مورچه می شود.
🔹علاوه بر آنکه گاهی کمک اندک مورد نیاز است و بیش از آن لزومی ندارد، چنانکه برای تلفن عمومی پول خرد نیاز است و اسکناس قیمتی نقشی ندارند. اگر خراشی به پوست دست وارد شود یک قطعه پارچه نازک کارساز است و لحاف و پتو نقشی ندارد.
🔹 سوزن بسیار نازک آمپول، موادی را به بدن بیمار منتقل و او را نجات میدهد، در حالی که تیرآهن ساختمانی این نقش را ندارد.
🔹 در حدیث میخوانیم: هیچ کار خوبی را کوچک نشمرید، شاید همان شما را نجات داد و هیچ گناهی را سبک نشمرید، همان سبب سقوط شما شد، چنانکه فرو رفتن میخ یا سوزن به توپی، کل بازی فوتبال را به هم میزند و پوست خیاری میتواند پهلوان وزنه برداری را چنان سرنگون کند که نخاع او قطع و خانه نشین شود.
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
@Yavarane_Velayat_n1
✨﷽✨
🌼عاشقان بامعرفت
✍ یکی از ویژگیهای مهم یاران امام زمان ولایتمداری و ولایتپذیری است. یاران حضرت، ایشان را به شایستگی میشناسند و به او اعتقاد دارند. امام سجاد میفرماید: «اَلْقائِلینِ بِاِمامَتِّهِ؛ آنان قائل به امامت امام مهدى هستند.»*۱ البته این معرفت، فقط شناخت شناسنامهای نیست بلکه معرفت به حق ولایت است.
👈 نمونهٔ بارز ولایتمداری را میتوان در سپاه حسین بن علی در روز عاشورا دید. وقتی حبيب بن مظاهر در لحظات آخر عمرِ مسلم بن عوسجه به کنار او آمد، مسلم به او وصیت کرد كه دست از امام برندارد تا در راه او كشته شود.*۲ ياران امام زمان نيز عاشق مولای خود هستند و به فرمودهٔ پيامبر اكرم در پيروی از مولای خود، تلاشگر و كوشایند.*۳
💠 آنان بازوان پُرتوان امام و مطیع محض او هستند. تمام تلاششان اجرای فرامین امام است. «مُجِدُّونَ فُی طاعَةِ اللّهِ وَ طاعَتِهِ؛ تلاشكننده در طاعت خدا و طاعت او هستند.»*۴ دستور و خواست امام، محور تمام حرکات آنان است؛ در مسیر کمک به اهداف او قدم بر میدارند و با انگشت اشارهٔ او حرکت میکنند.
💢 اگر به تو بگویم که یکی از خواستههای مهم امام زمان از شیعیانش، گناه نکردن است، آیا حاضری به خاطر خواست و شادی امامت گناهانی که مانع ظهور اوست را ترک کنی؟ این یکی از آزمونهای ولایت پذیریست.
📚 ۱. منتخب الاثر، ص ۲۴۴
۲. سید بن طاووس، لهوف، ص۱۳۳
۳. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص ۶۳
۴. يوم الخلاص، ص ۲۱۳
#ویژگی_یاران_امام_زمان
@Yavarane_Velayat_n1
طولاني ترين روز عمر انسان چه روزی است؟
⚡شخصي محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود.
🌷امام عليه السلام فرمود:
بيچاره فرزند آدم هرگز روز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمي گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مي شود.
1⃣مصيبت اول : هر روز از عمرش كاسته مي شود. اگر زيان در اموال وي پيش بيايد غمگين مي گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولي عمر قابل برگشت نيست.
2⃣ هر روز، روزي خود را مي خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند.
🌹سپس فرمود:
سومي مهمتر از اين است.
گفته شد، آن چيست؟
امام فرمود:
3⃣هر روز را كه به پايان مي رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمي داند به سوي بهشت مي رود يا به طرف جهنم.
✨آنگاه فرمود:
طولاني ترين روز عمر آدم، روزي است كه از مادر متولد مي شود.
🛑دانشمندان گفته اند اين سخن را كسي پيش از امام سجاد عليه السلام نگفته است.
📚بحار: ج 78، ص 160
@Yavarane_Velayat_n1
🌷 آیت الله العظمی بهجت(ره) می فرمودند :
☘️ آیت الله غروی همیشه سفارش می کردن به اهتمام ورزیدن اذکار روزانه و خواندن نوافل و بخصوص خواندن هر روز زیارت عاشورا
🌿 اما ذکری همیشه بر لب داشتند با سوال و دقت در اعمال ایشان در اواخر عمرشان متوجه شدم سوره مبارکه "اناانزلنا" را دائما بر لب دارن.
📖 فریادگرتوحید. ص۸۶و۸۷
@Yavarane_Velayat_n1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 آیت الله مجتهدی تهرانی:
✅ کسی که زیاد استغفار کند ۴خاصیت داره:
1⃣ رهایی از غم و غصه
✨کسی که زیاد استغفار کند،خدا غم و غصه را از دل و جان او بر می دارد؛ گاهی بدون هیچ دلیلی احساس غم و غصه کرده ام؛ و استغفار که می کنم؛ حالم خوب می شود شما هم این مطلب را امتحان کنید.
2⃣ احساس امنیت
✨انسان از خبرهای هولناک می ترسد، مثلا می گویند زلزله ای در راه هست یا آمریکا می خواهد به ایران حمله کند و ... اینجا استغفار کن که آن ترس و خوف را برطرف می کند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد ؛ آمریکا هم هیچ غلطی نمی تواند بکند.
3⃣ نجات از تنگناهای زندگی
✨اگر در زندگی به بن بست خورده ای و مشکلاتت زیاد شده است استغفار کن. ازدواج کرده ای و صاحبخانه جوابت کرده؛ هرچی می گردی جا پیدا نمی کنی؟! برو استغفار کن، خدا به دل یکی می اندازد تا مشکل تو را حل کند
4⃣ زیاد شدن روزی
✨اگر استغفار کنی، خداوند روزی تو را از محلی که گمان نداری می فرستد،مثلا شمایک طلبه هم مباحثه خوب نداری اگر اهل استغفار باشی خدا یک هم بحث خوب به شما می دهد ،زن خوب نصیبت می شود؛ همسفر خوب پیدا می کنی
@Yavarane_Velayat_n1
📚درستکار باش ، خداوند روزی ات را می رساند
روزی جوانی به حضور امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد:
- #سرمایه ندارم.
امام علیه السلام فرمود: درستکار باش! خداوند روزی را میرساند.
جوان بیرون آمد. در راه، کیسه ای پیدا کرد. هفتصد دینار در آن بود. با خود گفت: باید سفارش امام علیه السلام را عمل نمایم، لذا من به همه اعلام میکنم که اگر همیانی گم کرده اند نزد من آیند.
با صدای بلند گفت:
هر کس کیسه ای گم کرده، بیاید نشانه اش را بگوید و آن را ببرد.
فردی آمد و نشانههای کیسه را گفت، کیسه اش را گرفت و هفتاد دینار به رضایت خود به آن جوان داد.
جوان برگشت به حضور حضرت، قضیه را گفت.
حضرت فرمود:
- این هفتاد دینار #حلال بهتر است از آن هفتصد دینار حرام و آن را خدا به تو رساند. جوان با آن پول تجارت کرد و بسیار غنی شد.
📚منبع : بحار الانوار ، ج ۴۷، ص 117
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Yavarane_Velayat_n1
✨﷽✨
🌼عمّارهای مهدی
✍دل یاران حضرت به وسعت دریاست؛ امواجِ متلاطمِ مشکلات و سختیها دلشان را نمیلرزاند. دربرابر مشکلات مقاومت میکنند و آن را رامِ خود میسازند. مانند عمّار و مالک اشتر برای امیرالمؤمنین و تفسیر آیههای قرآنند. رزمندگان مقاوم؛ «فَما وَهَنُوا» نه از درون روحيّه خود را مىبازند، «وَ ما ضَعُفُوا» نه توان رزمى خود را از دست مىدهند. «و َمَاسْتَکانُوا»: نه در اثر ناملايمات تسليم دشمن مىشوند.*۱
آری! با وجود چنین یارانی، امام، فاتح نبردهای بزرگ خواهد شد. فتحی که جهان تا به حال به خود ندیده است. برای یاری حضرت باید جسم و روحی قوی داشته باشی. پس، از همین امروز برنامهای دقیق برای زندگی خود تعیین کن. برنامهای که سلامت و قدرت جسم و روحت را تامین کند. فراموش نکن تو هم میتوانی عمّار مهدی باشی.
📚 ۱. تفسیر آیه ۱۴۶ سوره آل عمران؛ تفسیر نور، محسن قرائتی.
#ویژگی_یاران_امام_زمان
@Yavarane_Velayat_n1
🌼موقع صدقه دادن زرنگ باشید!
✍آیت الله مجتبی تهرانی (ره): اگر میخواهی صدقه بدهی، همین طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد. صدقه را از طـرف امـام رضـــا بــرای سـلامتی امام زمـان بـده! این جوری برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند. توهم اینجا حق واسطهگریات را میگیری. تو واسطهای و همین حق واسطهگری است که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.
امام صادق (علیه السلام) :صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و نيز صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) در شب جمعه و روز آن، برابر هزار حسنه است و هزار بدي به وسيلة آن نابود مي شود و هزار درجه بر مقام آدمي افزوده مي شود .
📚وسائل الشيعه ، ج۷، ص۴۱۳
@Yavarane_Velayat_n1
یاوران ولایت
#فرنگیس #رمان #قسمت_چهارم میدانستم جور کردن این پول برایش سخت است، اما به خاطر اینکه دل من نشکند،
#فرنگیس
#رمان
#قسمت_پنجم
میخندیدم و با شادی جواب میدادم: «خب، میخواستید دست شما هم بزرگ باشد! ببینید من چقدر جمع کردهام!»
با بچهها توی چشمه شروع به هلپرکی2 کردیم. داییام مرتب سفارش میکرد که مواظب باشیم. من هی میگفتم: «خالو، تماشا کن!»
دوست داشتم داییام ما را نگاه کند و ببیند چقدر خوشحالیم. میخندیدم و جیغ میکشیدم.
آن روز، مثل این بود که توی بهشت باشم. وقتی وسایل را جمع کردیم برگردیم، دلم گرفت. وسایل را که توی ماشین گذاشتیم و سوار شدیم، به شیشۀ عقب جیپ چسبیدم و به چم امام حسن نگاه کردم. انگار خوابی بود و رفته بود.
توی ماشین چند بار خوابیدم و بیدار شدم. وقتی چشم باز کردم، همه جا تاریک بود و به آوهزین رسیده بودیم. پدرم تا مرا دید، بوسید. دست به صورتم کشید و با همان دست، به صورت خودش کشید. صلواتی داد و گفت: «روله، زیارت قبول.»
اشک از روی ریشهای بلندش تا پایین ریخت. یک لحظه دلم سوخت. با خودم گفتم: «کاش کاکه هم همراهمان آمده بود.»
آن روز بهترین روز زندگیام بود ده ساله بودم. توی خانه مشغول کار بودم که صدای پدرم آمد. یاالله میگفت. فهمیدم میهمان داریم. زود به مادرم خبر دادم. مادرم سربندش را مرتب کرد و آمد توی حیاط. دو تا مرد، با پدرم وارد خانه شدند که تا آن موقع ندیده بودمشان. غریبه بودند. یواشکی از پدرم پرسیدم: «اینها کی هستند؟»
خندید و گفت: «از فامیل هستند، منتها تو تا حالا آنها را ندیدهای.» پرسیدم: «مال کدام ده هستند؟»
دستش را دراز کرد طرف دورها و جواب داد: «از عراق آمدهاند.»
نمیدانم چرا آن روز پدرم موقع حرف زدن با من، مرتب لبخند میزد. شب، مادرم مرغی سر برید و غذا درست کرد. دو تا مردِ میهمان، تا آخر شب با پدرم مشغول صحبت بودند. یواشکی صحبت میکردند و گاهی زیرچشمی نگاه به من میانداختند.
صبح که بلند شدم، مادرم داشت کره و شیر و پنیر روی سفره میگذاشت. وقتی پای سماور نشسته بود و چای میریخت، دیدم اشک روی صورتش قل خورد و چکید پشت دستش. با نگرانی پرسیدم: «دالگه، چیزی شده؟»
چه اتفاقی افتاده بود که مادرم بیصدا گریه میکرد؟ وقتی رو ازم برگرداند و جوابم را نداد، دوباره پرسیدم: «چی شده؟»
بدون اینکه حتی نگاهم کند، فقط گفت: «روله، چیزی نیست. فقط دعا کن.»
مرتب استکانها را توی کاسهای که جلوی دستش بود، میچرخاند و آبکشی میکرد. آن هم نه یک بار و دو بار. تعجب کرده بودم. بعد یکدفعه رو برگرداند طرفم، بغلم کرد و بنا کرد به اشک ریختن و هایهای گریه کردن. تا آن روز مادرم را اینطور ندیده بودم. اصلاً کمتر پیش میآمد مرا بغل کند. از ته دل ترسیدم. میدانستم اتفاق بدی دارد میافتد.
پدرم و دو تا مردی که از عراق آمده بودند و تازه فهمیده بودم اسمشان اکبر و منصور است، با هم حرف میزدند کنجکاو شدم. پشت درِ اتاق گوش ایستادم. پدرم میگفت: «من این دختر را به اندازۀ چشمانم دوست دارم.»
یکی از مردها جواب داد: «خیالت راحت باشد. ما که فامیل هستیم. حواسمان به او هست. بگذارید دخترتان خوشبخت شود.»
پدرم گفت: «نمیدانم چه کار کنم. باید فکر کنم. اینجا هم میتوانم شوهرش بدهم.»
مرد سرفهای کرد و گفت: «میتوانی. اما دخترت باید همیشه در حال کارگری باشد و برای این و آن کار کند. بگذار دخترت خانم خانۀ خودش باشد.»
سکوت شد و مرد ادامه داد: «کسی که میخواهیم فرنگیس را به او بدهیم، جوان خوبی است. عراق و ایران ندارد. مهم این است که آدم خوبی باشد. به خاطر خوشبختی دخترت، قبول کن.»
پدرم مرتب بهانه میآورد. همانجا که ایستاده بودم، خشکم زده بود. نمیدانستم باید چه کار کنم؛ خوشحال باشم یا ناراحت. عروسیها را دیده بودم، اما اینکه خودم عروس شوم... با بچهها هم گاهی عروسبازی کرده بودیم. نمیدانستم این حرفهاشان چه معنیای میدهد. هزار تا فکر به سرم آمد. تازه فهمیدم مادرم چرا ناراحت بود و گریه میکرد. بیچاره مادرم!
بعد از آن، پدر و مادرم بنا کردند به بحث و حرف. جرئت نداشتم خودم را نشان بدهم. منتظر بودم آن دو تا به نتیجهای برسند. در آن سن و سال، توی مردم ما، دخترها هیچ نقشی در ازدواجشان نداشتند. حتی تا وقت ازدواج، شوهرشان را نمیدیدند. فقط وقتی عقد میشدند، میفهمیدند شوهرشان کیست.
بیرون خانه با بچهها مشغول بازی بودم که پدرم صدایم زد. تا رفتم، گفت: «فرنگیس، باید آماده شوی. میخواهیم برویم سفر.»
#ادامه_دارد
@Yavarane_Velayat_n1