بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر
@yazeynb
یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری
خدا را در جمال چارده تن دیدهایم
خواندهام این حرفها را در كتاب دیگری
از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند
@yazeynb
این یكی هم می رسد از خاك و آب دیگری
بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق
@yazeynb
بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری
غل و زنجیرین آلتیندا یتیبدور عمری پایانه
(امین) ایستور یازا نوحه گلور هی آه و افغانه
پاک اوغلی پاک دفننه گلسون او کس که وار
@yazeynb
بوینوندا عقد بیعتی موسی بن جعفرین
اوّلده اهل بیتینه امر ایلدی گلون
@yazeynb
یوخدور یانیندا عترتی موسی بن جعفرین
بی توسل به نام زیـــبایت
هیچ کس ‘کربلا’ نخواهد رفت
@yazeynb
اللهم رزاقی زیارات
✨﷽✨
✅حکایت
@yazeynb
✍مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانهاش فرو ریخت. شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را سوال کرد.
@yazeynb
ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت میدانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیهای که بر تو وارد شده است.
@yazeynb
شیخ گفت: روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش میمرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب میکردم. زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظهای شاد شدی که میتوانستی، خانه پدریات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست.
@yazeynb
مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق میشدم چه میکردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد.
@yazeynb
اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج