یاد لبـهـایِ گلِ فاطـمه بی تابش کرد
یادِ آن غنچه که از تشنگی و غم غش کرد
با خودش زمزمه میکرد و مناجات و دعا
دیگر این دست میآید به چه کارِ سقا؟!
@yazeynb
دستِ من خیس شده دستِ رقیه خشک است
بهتر این است که برگردم از اینجا بی دست
@yazeynb
یادش افتاد نـظـر کرده به آبِ دریا
گفت: جا دارد اگر من بدهم چشمم را
ذکرِ یاحـیدرِ او داغِ دلِ صحرا شد
گـُرز آمد سـرِ او مثلِ سرِ مولا شد
@yazeynb
سرِ عباس شبـیهِ سرِ بابا شده بود
فرقِ سر تا دمِ اَبرویِ عمو وا شده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴حرف دل امشب خانوم زینب با امام حسین🏴
@yazeynb
بین گودال و حرم،عطر فروشم فردا
تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟
من ببینم که تو بی پیرهنی می میرم
تکیه ی بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم
چقدر دلهره و غم سرِ پیری دارم!
پدرم گفت که یک روز اسیری دارم
پدرم گفت که یک روز بلا می بینم
سرِ نی، زلف پریشان تو را می بینم
@yazeynb
اجرک الله یا صاحب الزمان...😭🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤امام حسين عليه السلام:
@yazeynb
هر كه خدا را چنان كه حق عبادت
اوست عبادت كند، خداوند برتر از
آرزوها و بيشتر از حدّ كفايتش به
او عطا فرمايد.
📗بحارالانوار ج۶۸ ص۱۸۴
@yazeynb
#صلی_الله_علیک_یااباعبدلله❣
#اللهم_عجل_لولـیکـــ_الفرج🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از کانال مدافع حرم خانم زینب حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴حرف دل امشب خانوم زینب با امام حسین🏴
@yazeynb
بین گودال و حرم،عطر فروشم فردا
تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟
من ببینم که تو بی پیرهنی می میرم
تکیه ی بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم
چقدر دلهره و غم سرِ پیری دارم!
پدرم گفت که یک روز اسیری دارم
پدرم گفت که یک روز بلا می بینم
سرِ نی، زلف پریشان تو را می بینم
@yazeynb
اجرک الله یا صاحب الزمان...😭🖤
سوره مبارکه فجر، تفسیر حادثه عاشوراست
@yazeynb
یکی از سوره هایی که در قرآن کریم ارتباط تنگاتنگ و بیشتری با واقعه عاشورا و امام حسین(ع) دارد #سوره_مبارکه_فجر است.
امام صادق(ع) فرمودند: سوره فجر را در
@yazeynb
نماز واجب و مستحبی تلاوت کنید، این سوره ای است که اختصاص به وجود مقدس سید الشهداء(ع)دارد؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم❣
السلام علیک یااباعبدالله الحسین🏴
◾️سلام ما به قلب داغدیده ات
▫️سلام ما به حنجر بریده ات
◾️سلام ما به خون زخم سینه ات
▫️سلام ما به گریه ی سکینه ات
◾️سلام ما به زخم بی شماره ات
▫️سلام بر گلوی پاره پاره ات
◾️سلام بر فرق علی اکبرت
▫️سلام بر حلق علی اصغرت
◾️سلام ما به شاخه ی یاس تو
▫️سلام ما به دستِ عباسِ تو
#عاشورای_حسینی
#شهادت_سالارشهیدان_تسلیت
به رسم هرروز اولین سلام صبحگاهی
به ساحت مقدس ولی عصر (عج)
السلام علیک یامنجی عالم بشریت✋
🌼دعای برکت روز:
@yazeynb
🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو:
(الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ.
@yazeynb
📘بحار الأنوارج87/ص356
طرح دوستی با امام زمان عج❤️
بجای زمان به صاحب الزمان دل ببندید
@yazeynb
❣اللهـمعجـللـولیکالفـرج❣️
🚨کودکی که شب #مرد و صبح #زنده شد!😱
(بخش #اول)
@yazeynb
🔵مصطفی را خیلی دوست داشتم.برای من #هم_بازی شده بود.تازه چهار دست و پا راه افتاده بود و بریده بریده حرف میزد.روز به روز هم دوست داشتنی تر می شد.شیرین زبانی های او ادامه داشت تا اینکه اتفاق بدی افتاد! شدیداً تب کرد. چند روزی بود که تب پایین نمی آمد. دکتر هم رفتیم و دارو داد. اما فایدهای نداشت. وضعیت #بهداشت و درمان مثل حالا نبود. ساعت به ساعت حالش بدتر میشد. هیچ کاری از دست ما بر نمی آمد. یکی دیگر از #فرزندان مادرم قبلاً به همین صورت از دنیا رفته بود. برای همین خیلی میترسیدیم. کمکم نفسهای او به شماره افتاد. #تشنج کرد. هر لحظه داغ تر می شد. مادر گریه
@yazeynb
میکرد.#مادربزرگ هم کنار او بود و از هیچ کاری دریغ نمی کرد. انواع داروهای گیاهی و... بالای سر بچه پر بود از جوشانده و دارو. من هم در گوشه ای نشسته بودم و گریه میکردم. سه روز بود که حال برادرم خراب بود و هیچکاری نمیتوانستیم انجام دهیم. ساعتی بعد صدای #شیون و ناله مادر بلند شد! مصطفی جان به جان آفرین تسلیم
@yazeynb
کرد.برادر داشتنی من در سن یک سالگی از دنیا رفت!! آمدم جلو همه میخواستند مادر را آرام کنند. همان جا جنازه او را دیدم.هیچ تکانی نمیخورد. دهانش باز مانده بود. مادربزرگ برای اینکه داغ مادر تازه نشود جنازه #مصطفی را لای پارچه پیچید و کنار حیاط گذاشت.به من گفت: صبح فردا پدرت از روستا برمیگردد و بچه را دفن میکند! خیلی ناراحت بودم. تازه به شیرین زبانی های او عادت کرده بودم. این جدایی برای من خیلی سنگین بود. نشسته بودم گوشه حیاط و گریه می کردم. این #صحنه های غم انگیز در دوران کودکی هیچ گاه از ذهن من پاک نمی شود.#صبح روز بعد را دقیقاً به خاطر دارم روز #چهارشنبه.بود پدر هنوز از روستا برنگشته بود که صدای #مرشد آمد!
🔹ادامه دارد...
📚منبع:کتاب شهید
@yazeynb
#مصطفی_ردانی_پور صفحه ۱۶ انتشارات شهید #ابراهیم_هادی