eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🍃🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 بغض‏های حقیر ما، روبه‏روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را برای کلام می‏بندد؛ با شما شقایق‏هایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟ واژه‏های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏روی شما ضجه بزنند. اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجره‏های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلم‏های ما بوسه بر عطر پرواز نزدید! هر روز و هر شب، خاکریزها، با اشک‏ها و دعاهایتان گره می‏خورد. شما، درشتناکی شب را با تکبیرهای فاتحانه‏تان درهم می‏شکستید و روزهای سنگر را سپیدتر از بال‏های کبوتران می‏کردید. ما مانده‏ایم و یاد شما بدا به حال ما، اگر یاد شما را زندگی ما قاب نگیرد. اینجا فراوانند داغ‏های کمرشکن و زخم‏هایی که شما مرهمشان هستید؛ شما را می‏گویم که نگاهتان رفت و در جهت قبله پروانه‏ها خانه کرد. وقتی دست نوشته‏های شما خوانده می‏شود، در می‏یابیم که شما نام دیگر خورشیدید و قرابتی نزدیک با خود عشق دارید. وقتی وصیت‏نامه‏های شما را می‏خوانند، تازه می‏فهمیم چرا با عزم آخرین نفر از شما، آسمان چمدان خود را بست و کوچید تا بر شرم خویش نیفزوده باشد. وقتی عکس شما را در ذهن خویش ورق می‏زنیم، تازه می‏فهمیم که عکس‏های تک تک شما اشاره می‏کرده است به بهترین فصل حیات و ما غافل بودیم. حال ما مانده‏ایم و دستانی که به دیواره‏های قفس می‏خورد. ما مانده‏ایم و نام جاوید شما که از لمس رهایی، خنده می‏زند. ما مانده‏ایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم می‏کند. ... ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب..🌹🍃 #قسمت_سوم..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 آروم باش ریحانه جان،باور کن طو
..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 نمیتوانستم قدم از قدم بردارم... پایم را دقیقا روی خورده شیشه های لیوان گذاشته بودم... بهانه ی خوبی بود برای گریه کردن. گریه میکردم و زخم های کف پایم را میبستم، درد داشتم اما دردش از درد قلبم کمتر بود... با هر سختی ای بود از جایم بلند شدم و شام را آماده کردم. مهدی که از بازی با پسردایی خسته شده بود به خانه آمد و از گرسنگی بهانه گیری کرد... غذایش را دادم و چون دیروقت بود به اتاقش بردم و برایش قصه گفتم تا بخوابد... هنوز وسط قصه نرسیده بودم که دیدم صدای خروپفش تمام اتاق را فرا گرفت... از حالت خوابیدنش خنده ام گرفت! مهدی تنها امید من بود برای ادامه زندگی در این شرایط سخت... ساعت یک بامداد بود که زنگ خانه به صدا در آمد! ؟؟؟!!! ما هستیم عمو جان درو باز کن... ... شالم را سرم انداختم و بارانی قرمز رنگم را تنم کردم و به سرعت به حیاط رفتم... با دیدن بابا در آن وضعیت بغضم گرفت اما سعی کردم خودم را کنترل کنم... دست خودم نبود ،دوست نداشتم کسی اشکم را ببیند... سرژی فیکس موهای خاکستری بابا را در بر گرفته بود، یقه پیرهن سفیدش خونی بود... مامان زهرا آنقدر گریه کرده بود که چشمانش کاسه خون بود... ادامه دارد..🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌸چگونه بایدبه شرح صدررسید؟ 🌷۱.تسبیح وذکرخدا 🌷۲.سجده های طولانی 🌷۳.عبادت خدا،که باعث رسیدن به یقین وآرامش است.۹۷تا۹۹حجر 🌷۴.تلاوت قرآن باعث شفاست. ۵۷یونس،۸۲ اسراء،۴۴فصلت 🌷۵.دعا:رب اشرح لی صدری..۲۵طه 💕💕💕 حی علی الصلاة
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم ..( قسمت ۷)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 تقریبا هر روز وضعیت قرمز می شد دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند تپه مصلی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند خانه ما می لرزید و گلوله ها که شلیک می شد از آتشش خانه روشن می شد صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها بر دارم و بروم پایین. اما کار یک روز و دو روز نبود. آن شب همین که دراز کشیده بودم وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کارکردند این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند مانده بودم چه کار کنم هر کاری می کردم ساکت نمی شدند از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه و آتش پدافندهای هوایی را دید گفت: قدم خانم شما نمی ترسید؟! گفتم: چه کارکنم. معلوم بود خودش هم ترسیده. گفت: والله صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد هم با این دو تا بچه دنده شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها. گفتم: آخر مزاحم می شویم. بنده خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آن جا سر و صدا کمتر بود به همین خاطر بچه ها آرام شدند. روزهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بال چادرم را می گرفت و ریز ریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشتت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سرخیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم وقتی به خانه بر می گشتم سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم. دیگر نیمه های اسفند بود اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست و شوی خانه ها بودند اما هرک اری می کردم دست و دلم به کار نمی رفت. آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفتم بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم خشکم زد صدای خنده بچه ها می آمد یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد پله ها را دویدم پوتین های درب و داغون و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: حتما آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند شاید هم آقا ستار باشد. در را که باز کردم سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند. یک لحظه نگاهمان در هم گره خور و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد بازهم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟! از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم همان طور که بچه ها بغلش بودند رو به رویم ایستاد و گفت: گریه می کنی؟ً بغض راه گلویم را بسته بود خندید و با همان لحن بچه گانه گفت: آها فهمیدم دلت برایم تنگ شده، خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری خیلی خیلی زیاد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
، در ملکیت هیچ شخص خاصی نیست و به عموم مردم تعلق دارد. از جمله اموالی است که غیر قابل تملک اعلام شده است. (ماده ۲۴ قانون مدنی) و با رعایت سایر قوانین، هر کسی می‌تواند از منافع آن بهره‌مند شود(ماده ۹۲ قانون مدنی). که سد معبر نکرده باشید یا در جایی که توقف ممنوع اعلام نشده، توقف نکرده باشید، پارک در کوچه حق شماست و سهم شماست، مگر با یک استثناء با مالکیت، صاحب حق‌هایی می‌شود که برای بهره‌برداری از آن ملک در اموال دیگران وجود دارد. در مالکیت عمومی است، اما خانه‌های در کوچه در حد رفت و آمد خود نسبت به آن حق دارند. به این حق، «حق ارتفاق نسبت به ملک غیر» می‌گویند. (مواد ۹۳ تا ۱۰۸ قانون مدنی)‌ در پارکینگ در کوچه‌ها نباید راه رفت و آمد صاحبان منزل گرفته شود. حق پارک در برابر درب پارکینگ منزل را ندارید. پارک در برابر سایر درب‌ها، اگر امکان رفت و آمد انسانها یا وسایل متعارف آن درب مثل دوچرخه و موتور سیکلت را سلب کند، ممنوع است. این استثناء پارک در کوچه‌هاست. که شما زحمت کشیده اید پیاده‌رو را سنگ‌فرش کرده اید، یا گل و بته و درخت کاشته‌اید ، برای شما هیچ حقی نسبت به آن و فضای مجاور در کوچه نمی‌کند. پارک‌کردن در فضای غیر عبوری کوچه‌ها، قاعده «هر کی زودتر رسید» حاکم است. گفت زیر پنجره و جلوی دیوار، حریم ملک است. در مالکیت عمومی است و ایجاد حق در ملک عمومی، جنبه استثنایی و حداقلی دارد. به بحث شیرین پارک= پنچری می‌رسیم. اگر کسی در برابر درب پارکینگ شما پارک کند، شما حق ندارید او را به پنچری تهدید کنید. درب منزل که قصه این است، پس قصه بقیه دیوار منزل و زیر پنجره و ... به طریق اولی تکلیفش روشن است. تنها می‌توانید از ضابطین قضایی (در اینجا نیروی انتظامی) برای رفع مزاحمت کمک بخواهید. قاضی نیستید که برای گرفتن حق‌تان رأسا اقدام کنید. تهدید دیگران به خسارت مالی (پنچری یا حتی خالی کردن باد تایر) جرم است. به ایراد ضرر مالی تا ۷۴ ضربه شلاق یا دو ماه تا دو سال حبس دارد. (ماده ۶۶۹ کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی). دیگری نیز از ۶ ماه تا ۳ سال حبس خواهد داشت. (ماده ۶۷۷ کتاب پنجم قانون مجازات). یک توهین ساده نیز می‌تواند مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه یا جزای نقدی به همراه داشته باشد.(ماده ۶۰۸ همان قانون) این که مانع از پارک وسیله نقلیه دیگران در برابر دیوار منزل و یا مغازه‌تان شوید، زورگویی است، از شما شهروند بافرهنگ و متمدن بعید است. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
شهادت به خون و تیر و ترکش نیست ، آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم ، شهید شده ایم ...😔
شهدا ما جز گناه چیزی دیگری در کوله باریمان نداریم،شهدا ما شرمنده امام زمانیم،از قول ما به آقا بگید ما دوستت داریم ،به مولایمان بگید جنگی که با شیطان داریم جنگی سختی است شما ما را کمک کنید.😔
کاش که من هم ز شهیدان شوم مثل شهید اسوه ی ایمان شوم در ره رهبر بدهم جان خود یک نفس کوچک جانان شوم...😔 ...
شهدا از ما اشک نمی خواهند، عمل می خواهند . ما برای خوشحالی آقا چه کردیم؟ غیبت کردیم؟ دروغ گفتیم؟ نگاه به نامحرم کردیم؟ چه کردیم؟ شهدابه شما قول می دهم دلم را از غیر خدا بشویم و فقط به خدا امید داشته باشم وتا زنده ام در راه خدا تلاش کنم تا همه وجودم را برای خودش فدا کنم...ان شاءالله ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
..😔 این رسم ما نبود که ز باران جدا شویم . در هجوم وحشت شب بی صدا شویم این عهد ما نبود که در انتهای راه . ما بین کوچه ها تک و تنها رها شویم آن روزها که شوق شهادت به سینه بود. توفیقمان نبود که شبیه شما شویم رفتید تا همچو پرستو رها شوید . ماندیم ما که همنفس سرفه ها شویم ای کاش می شد از لبتان ساغری زنیم . تا همنشین و هم نفس آل عبا شویم رفتید خوش به حال شما یادمان کنید . شاید که با نسیم دعاتان دوا شویم.... ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌ی                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ شب سردی بود... زن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مى‌خريدند شاگرد ميوه‌فروش، تند تند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت زن با خودش فكر مى‌كرد چه مى‌شد او هم مى‌توانست ميوه بخرد و به خانه ببرد رفت نزديکتر چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود با خودش گفت: چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه، مى‌توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هايش شاد مى‌شدند برق خوشحالى در چشمانش دويد ديگر سردش نبود! زن رفت جلو، نشست پاى جعبه ميوه تا دستش را برد داخل جعبه شاگرد ميوه فروش گفت: دست نزن ننه بلند شو و برو دنبال كارت زن زود بلند شد، خجالت كشيد چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند صورتش را قرص گرفت دوباره سردش شد راهش را كشيد و رفت چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد: مادرجان مادرجان زن ايستاد برگشت و به آن زن نگاه كرد زن لبخندى زد و به او گفت: اينارو براى شما گرفتم سه تا پلاستيک دستش بود پر از ميوه، موز، پرتقال و انار زن گفت: دستت درد نكنه اما من مستحق نيستم زن گفت: اما من مستحقم مادر من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به همنوع توجه كردن و دوست داشتن همهٔ انسان‌ها و احترام گذاشتن به همهٔ آنها بى‌هيچ توقعى اگه اينارو نگيرى دلمو شكستى جون بچه‌هات بگير زن منتظر جواب زن نماند ميوه‌ها را داد دست زن و سريع دور شد زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌كرد، قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود غلتيد روى صورتش دوباره گرمش شده بود با صدايى لرزان گفت: پيرشى... خير ببينى... هيچ ورزشى براى قلب بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست پیشاپیش یلدای مهربانی که نماد خانواده دوستی و عشق ورزیدن به همنوع است را شادباش می‌گوئیم یلدای امسال در هنگام خرید میوه سهم تنگدستان آبرومند را فراموش نکنیم   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃 ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
امروز در روزگاری به سر می بريم كه خوب بودن دیوانگی است و انسان بودن كفاره می خواهد !! ، از هر سوی دشمنان ما را احاطه نمودند و در صدد ضربه زدن هستند ، و ما نيز آرام و خاموش به سر می بريم ! ، گويي كه اتفاقی رخ نداده و آب از آب تكان نخورده است ! آيا هنوز خواب بس نيست ؟! چه شده است ما را كه خوش به گوشه ای خزيده ايم ؟! مگر خون اين همه شهدای عزيز كه جانشان را در ره معشوق نهاده اند از يادمان رفته است ؟! چرا ياد گرفته ايم كه فقط هر بار كه شهیدی تشييع شد در فكر جنگ باشيم ؟! بپرسید از همسنگران شهدای عزیز که آنان چگونه سر به لقای حق نهاده اند و پیام آخرشان چه بوده است؟ آری برادرم و ای خواهرم !! تنها چیزی که از شهدا ما وارث آنیم ، راهی ناتمام است که رهروی مردانه می خواهد.... گوشه ای از وصیتنامه روحانی التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
خـدایـا در واپسین شـب‌های پائیـز آن گونه عزیـزانم را بنگـر ڪه احسـاس کنند خوشبخت ترین کائنـاتند دل‌هاشان را سرشـار از آرامـش و خانه‌هاشان را گرمـای محبـت خدائیت ببخش الهـی بـه غیـر از خـدا محتاج کسی نشوید الهـی در آخـرین شـب‌های پائیـز آرامـش مهمـان همیشگـی شمـا عزیـزان باشـه 🌙شبتـون بـه نـور خـدا روشـن🌟
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۲۸_آذر ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۴۴ ه.ش) شهید طالب طاهری🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۴ ه.ش) آتش نشان شهید محسن قدیانی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید سیدمحمود سیدرضایی🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان، روستای جوشان) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید اسماعیل ملک افضلی🌷 (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید عبدالحسین شیرازی مقدم🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید مسعود زاهدی 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید علیرضا عرب لنگه🌷 (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای قلعه چهارده) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید علی اصغر منوچهری🌷 (استان فارس، شهرستان داراب) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید غلام‌حسین خسروی🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عباسعلی بلوچ‌زاده🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عبدالحسین هماوند🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید سیدعباس موسوی لموکی 🌷 (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیروس ملا دردی‌نژاد🌷 (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید مهدی خندان🌷 (استان تهران، شهرستان شمیرانات، روستای ناران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید کریم مومنی‌نژاد🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید فاضل یوسف‌زاده 🌷 (استان قزوین، شهرستان قزوین، روستای لتیان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید جواد معصومی‌پور🌷 (استان گیلان، شهرستان صومعه‌سرا) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمد شهودی بیرق🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید اسدالله قبادی ارفعی🌷 (استان مازندران، شهرستان سوادکوه) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید سیدرضا موسویان🌷 (استان سمنان، شهرستان میامی، روستای کلاته سادات) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید رحیم رشنو🌷 (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید غلام رضا صادقی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید محسن سرلک🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید هدایت‌الله دری دهریزی🌷 (استان فارس، شهرستان جهرم) (۱۳۶۷ ه.ش) صادق گنجی 🌷 رایزن فرهنگی ایران در لاهور توسط عوامل استکبار جهانی (استان فارس، شهرستان فسا) (۱۳۶۹ ه.ش) شهید پیمان زارعی🌷 (استان همدان، شهرستان بهار) (۱۳۷۱ ه.ش) شهید محمد شفیعی🌷 (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم اکبر ملکشاهی 🌷 (استان کرمانشاه، شهرستان قصرشیرین) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم محمدرضا فخیمی هریس 🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان هریس) (۱۳۹۴ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🌹 است...🌹 🍀همان روزی که دل می گیرد واشک درچشم هاجاری می شود.😔😭 💦💦💦 💧همان روزی که دل دلتنگ می شودواسه عزیزانی که درکنارمانیستند.😔😭 🌹💐🌷💦پنجشنبه است...💦🌹💐🌷 ✨روز یاداست،،روزشادکردن دل انهایی که در زیرخاک درانتظارند.✨😔😭 🌹روزلمس کردن خاطره ای که در ذهن داریم،که درخودمی گوییم چقدردلم واست تنگ شده🌹.😔😭 🌹🌷💦 پنج شنبه است... 💦🌹🌷 💥روزخواندن یه سوره ازقران،،روز خواندن یه فاتحه و روزفرستان هوای سردی بر روحی ودلی که در زیرخاک است.💥😔😭 ⭐چیزی زیادی ازمانمی خواهند فقط هرپنجشنبه به آنهاسربزنیم.⭐😔😭 🌹💐ای عزیزان...،،یادی کنید ازدلی که در زیرخاک است که لحظه به لحظه ودقایق به دقایق چشم انتظار است.💐🌹 🌴که روزی می اید دل مادر زیرخاک چشم انتظار است که ز اویادی کنندویا سراغی بگیرند🌴😔😭 🌹🌷 🌐برای شادی روح تمام اموات یادشان راگرامی میداریم وبه روح همه شهداو پدران ومادران که دیگر دربینمان نیستند . دلمون خيلي وقتهاهواشونومی كنه,امادیدارشون میفته به قیامت,دسته گلي به زيبايي يك فاتحه. ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ✨بِسمِِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ✨ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ✨۳مرتبه ✨ ✨دسته گلی به زیبایی حمدوسوره نثارشان میکنیم.. تاخوشحال بشن ودرحق مادعاکنند. ☀🍃روحشان شاد 🍃☀ 🌟بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ🌟 اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله 💫به یاد درگذشتگان 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ.💐 مخصــوصاشادۍروح شهدا وپـدرومــادرا لطفا به اشتراک بگذارید : دوستان نشر مطالب کانال صدقه جاریه هست و کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است 🌸اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم🌸   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
هرچقدر به بالای قله‌ی نزدیڪ میشیمـ هوا کم میشه! دیگه به شُشِ هرکسی نمی‌سازه! بی‌هوا می‌خرَن، بی‌هوا می‌بَرَن، بی‌هوا میاد! خیلی حواستونُ جمع ڪُنید؛ میزان هواےِ نَفسه... 🍃🌹
‏هرکی تونست پنج نمونه از خدمات ‎اصلاحطلبان به کشور رو نام ببره یه نابغه است شک نکنید ! http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم ..( قسمت ۸ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 هرچه او بیشتر حرف می زد گریه ام بیش تر می شد. بچه ها را آورد جلوی صورتم و گفت: مامانی را بوس کنید. مامانی را ناز کنید. بچه ها با دست های کوچک و لطیفشان صورتم را ناز کردند. پرسید: کجا رفته بودی؟ با گریه گفتم: رفته بودم نان بخرم. پرسید: خریدی؟! گفتم: نه نگران بچه ها بودم آمدم سری بزنم و بروم. گفت: خوب حالا تو بمان پیش بچه ها من می روم. اشک هایم را دوباره با چادر پاک کردم و گفتم: نه نمی خواهد تو زحمت بکشی. دو نفر بیشتر به نوبتم نمانده خودم می روم. بچه ها را گذاشت زمین چادرم را از سرم در آورد و به جا رختی آویزان کرد و گفت: تا وقتی خانه هستم خرید خانه به عهده من. گفتم: آخر باید بروی ته صف. گفت: می روم حقم است دنده ام نرم. اگر می خواهم نان بخورم باید بروم ته صف. بعد خندید. داشت پوتین هایش را می پوشید گفتم: پس اقلا بیا لباس هایت را عوض کن. بگذار کفش هایت را واکس بزنم یک دوش بگیر. خندید و گفت: تا بیست بشمری برگشته ام. خندیدم و آمدم توی اتاق. صورت بچه ها را شستم. لباس هایشان را عوض کردم. غذا گذاشتم خانه را مرتب کردم. دستی به سر و صورتم کشیدم. وقتی صمد نان به دست به خانه برگشت همه چیز از این رو به آن رو شده بود. بوی غذا خانه را پر کرده بود. آفتاب وسط اتاق پهن شده بود. در و دیوار خانه به رویمان می خندید. فردا صبح صمد رفت بیرون. وقتی برگشت چند ساک بزرگ پلاستیکی دستش بود باز رفته بود خرید از نخود و لوبیا گرفته تا قند و چای و شکر و برنج. گفتم: یعنی می خواهی به این زودی برگردی؟! گفت: به این زودی که نه ولی بالاخره باید بروم. من که ماندنی نیستم. بهتر است زودتر کارهاریم را انجام بدهم. دوست ندارم برای یک کیلو عدس بروی دم مغازم. بعد همان طور که کیسه ها را می آورد و توی آشپزخانه می گذاشت گفت: دیروز که آمدم و دیدم رفته ای سر صف نانوایی از خودم بدم آمد. کیسه ها را از دستش گرفتم و گفتم: یعنی به من اطمینان نداری دستپاچه شد ایستاد و نگاهم کرد و گفت: نه ... نه ...،منظورم این نبود. منظور این بود که من باعث عذاب و ناراحتی ات شدم. اگر تو با من ازدواج نمی کردی، الان برای خودت خانه مامانت راحت و آسوده بودی، می خوردی و می خوابیدی. خندیدم و گفتم: چقدر بخور و بخواب. برنج ها را توی سینی بزرگ خالی کرد و گفت: خودم همه اش را پاک می کنم تو به کارهایت برس. گفتم: بهترین کار این است که اینجا بنشینم. خندید و گفت: نه... مثل اینکه راه افتادی. آفرین، آفرین. پس بیا بنشین اینجا کنار خودم بیا با هم پاک کنیم. توی آشپزخانه کنار هم پای سینی نشستیم و تا ظهر نخود و لوبیا و برنج پاک کردیم. تعریف کردیم و گفتیم و خندیدیم. بعد از ناهار صمد لباس پوشید و گفت: می خواهم بروم سپاه زود بر می گردم. گفتم: عصر برویم بیرون؟! با تعجب پرسید: کجا؟! گفتم: نزدیک عید است می خواهم برای بچه ها لباس نو بخرم یک دفعه دیدم رنگ از صورتش پرید لب هایش سفید شد گفت: چی لباس عید؟! من بیشتر از او تعجب کرده بودم گفتم: حرف بدی زدم. گفت: یعنی من دست بچه هایم را بگیرم و ببرم لباس نو بخرم آن وقت جواب بچه ها شهدای را چی بدهم. یعنی از روی بچه های شهدا خجالت نمی کشم؟! گفتم: حالا مگر بچه های شهدا ایستاده اند سر خیابان ما را ببینند تازه ببینند آن ها که نمی فهمند ما کجا می رویم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
بـوی را می‌شنـوی؟ انتهـای خیـابـان آذر باز هم قرار عاشقانه پائیـز و زمستـان قـراری طولانی بہ بلندای یک شـب شـب عشـق بـازی بـرگ و بـرف پائیـز چمـدان بہ دست ایستاده! عـزم رفتـن دارد آسمـان بغـض می‌کنـد، می‌بـارد خـدا هم می‌داند عـروس فصل‌ها چقـدر دوسـت داشتنیست دقیقـه‌ای بیشتر مهلت ماندن می‌دهد آخرین نـگاه بـارانی‌اش را بہ درختـان عریـان می‌دوزد دستی تکان می‌دهـد قدمی برمی‌دارد سنگیـن و سـرد کاسه‌ای آب می‌ریزم پشت پای پائیـز و تمـام می‌شـود پائیـز ای آبستن روزهای عاشقی رفتنت به خیـر سفـرت بی‌خطـر ‌─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
یکی از علائم آخرالزمان و قیام و ظهور حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آن است که ، عِنْدَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ ؛ هنگامی که دل ‌ها قساوت پیدا کنند. در هر حال ، با ما اتمام حجت کرده ‌اند که اگر در این زمان تکلیف خود را بدانیم و بدان عمل نماییم ، باید از خوشحالی کلاهمان را به هوا بیندازیم… 📕 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۰ التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
خـداونـدا در آخرین شـب‌های پائیـز چشمی عطا ڪن تا بهترین‌ها را ببینیم قلبی عنایت ڪن تا خطاها را ببخشیم ذهنی بما ارزانی دار تا بدی‌ها را فراموش ڪنیم و روحی ڪه هیچگاہ خودخواہ نشویم داريم به طولانی ترين شـب سال نزديک ميشيم برای يكديگر شادی و رفاه آرامش و آسايش، امنيت سلامتی، دلخوشی، بركت گشايش در کارها و خوشبختی آرزو کنیم 🌙شـب بخیـر دوستـان🌟
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
سلام و درود بہ دوستان عزیز روزتون بہ قشنگی دل‌های مهربونتون سلامم بہ پائیز و رنگ‌های زیبایش سلامم بہ باران و آئینه باد بہ دل‌های سرسبز و بی کینه باد سلامم بہ عشاق دیرینه باد بہ قلب‌های پر مهر و با ریشه باد سلامم بہ برگ‌های قرمز و زرد و سفید بہ رودهای جوشان این بیشه باد سلامم بہ کوه‌ها بہ دشت امید بہ قلب تپنده در سینه باد سلامم بہ گرمای خشک کویر بہ شن‌های پر نقش این پهنه باد سلامی بہ هنگام فجر سپید بہ شفافی رنگ در شیشه باد   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
صبـ🌼ـح فرصت دلدادگی آسمـان بر طلو؏ آبی دوست داشتنهاست♥️ و آواز گنجشڪان نوید می‌دهد ڪہ صبـح را بہ عشـق باید چشیـد... زنـدگی پـر است از شـادی‌های کوچک ڪه ما ساده از کنارش می‌گذریم شـاد باش زنـدگی کوتاه است و هر لحظـه را زیبـا زنـدگی کن ✨الهـی ... حرکت زندگیتان سبـز مسیـرتان همـوار سفـره‌تان پر نعمـت روزیتان با برڪت لب‌هایتـان پر لبخنـد و تنتـان در عافیـت باشـه   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃