eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 🌷بسم رب الشهد و الصدیقین🌷 در یکی از روزهای سال ۱۳۵۰ در تهران به دنیا آمد. پدرش معمار بود. سال اول ابتدایی را در دبستان طوس خیابان شهید آیت در محله نارمک، سپری کرد و بعد از آن به خاطر شغل پدرش به اهواز نقل مکان می‌کنند و بعد از دو سال به تهران باز می‌گردند. در دوران کودکی مادرش به او قرآن آموخت. به گونه‌ای که توانست در سن هفت سالگی آن را به طور کامل حفظ شود. او در صبحگاه‌های مدرسه قرآن می‌خواند. محمود قاری قرآن در جلسات قرآن بود، در زمینه‌های ورزشی نیز فعال بود. علاقه خاصی به مسجد رفتن و بسیج و نماز جمعه و فعالیت‌های مختلف داشت و با صوت زیبای خود به قرائت قرآن می‌پرداخت و در این مسیر در مسابقات سراسری یزد، قاری ممتاز شناخته شد. وقتی پدر محمود در جبهه بود، نامه‌ای از طرف مادرش به دستش می‌رسد. در آن نامه نوشته شده بود که محمود سه روز غذا نخورده و اعتصاب غذا کرده است و می‌خواهد به جبهه بیاید. پدرش مرخصی می‌گیرد و به تهران می‌آید و وقتی دلیل غذا نخوردن را می‌پرسد، محمود می‌گوید: «اگر شما شهید شوی (سلام الله علیها) و (علیه‌السلام ) شما را شفاعت می‌کنند، برادرهایم را هم همینطور، ولی من چکار کنم و جواب یحضرت_زهرا(سلام الله علیها) چه بدهم؟» محمود به پایگاه می‌رود که به جبهه اعزام شود، اما فرمانده پایگاه قبول نمی‌کند. در نهایت او را به جبهه می‌برند و در بهداری مشغول می‌شود. بعد از ۱۰ روز محمود اصرار می‌کند که برای جنگیدن به جبهه آمده است و نمی‌خواهد در بهداری بماند. یکی از فرماندهان یگان دریایی قبول می‌کند که محمود در یگان دریایی مشغول به کار شود. محمود نوجوان ۱۳ ساله هم مشغول آموزش غواصی می‌شود. محمود در سن ۱۳ سالگی به زبان انگلیسی تسلط عالی داشت و به راحتی مکالمه و تدریس می‌کرد. از این جهت وقتی در پادگان «امام‌ حسین(علیه‌السلام )» هم بود به پاسداران آنجا زبان‌انگلیسی آموزش می‌داد. محمود در جریان عملیات «والفجر هشت» (فتح فاو)، شیمیایی و بعد از ۲۵ روز در بیمارستان «بقیه‌الله(عج)» تهران بستری شد. وقتی خانواده‌اش برای عیادت وی به بیمارستان مراجعه می‌کنند، صورتش آنقدر سیاه شده بود که آن‌ها با سه بار گشتن در بین مجروحین نتوانسته بودند محمود را شناسایی کنند. سرانجام محمود پنجم مرداد ۱۳۶۷ بر اثر عوارض گازهای شیمیایی به فیض رسید. 🌷🕊 ۲۷محمدرسول‌اللهﷺ ...🌹🍃 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 .... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل هشتم..( قسمت آخر )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 با نگرانی پرسیدم: پس صمد کو؟! خواهرم کنارم نشست حالش خوب شده بود. شوهر خواهرم گفت: ظهر از اینجا رفتیم رزن. دکتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دکتر با چند آمپول و قرص خون دماغ گرجی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم صم گفت: شما ماشین را بردارید و بروید من که باید فردا صبح برگردم این چه کاری این همه راه را بکوبم و تا قایش بیایم به قدم بگویید پنج شنبه هفته بعد بر می گردم. پیش خواهر و شوهر خواهرم چیزی نگفتم اما از غصه داشتم می ترکیدم. بعد از شام همه رفتند شیرین جان می خواست بماند به زور فرستادمش برود. گفتم: حاج آقا تنهاست. شام نخورده راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری. وقتی همه رفتند بلند شدم چراغ ها را خاموش کردم و توی تاریکی زار زاز گریه کردم. حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می شدم یا کارهای خانه بود یا شست و شو و رُفت و روب و آشپزی یا کارهای بچه. زن داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست تنها نمی گذاشت یا او خانه ما بود یا من خانه آن ها. خیلی روزها هم می رفتم خانه حاج آقایم می ماندم. اما پنج شنبه ها حسابش با بقیه روزها فرق می کرد. صبح زود که از خواب بیدار می شدم روی پایم بند نبودم اصلا چهارشنبه شب ها زود می خوابیدم تا زودتر پنج شنبه شود از صبح زود می رفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم بچه ها را تر و تمیز می کردم. همه چیز را دستمال می کشیدم. هر کس می دید فکر می کرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود. غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتیم. آن قدر به آن غذا می رسیدم که خودم حوصله ام سر می رفت. گاهی عصر که می شد زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: کمی به سر و وضع خودت برس. این طوری روزها و هفته ها را می گذارندیم. تا عید هم از راه رسید. پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح که از خواب بیدار شدیم صمد گفت: می خواهم امروز بروم. بهانه آوردم: چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو. گفت: نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم خیلی کار دارم. گفتم: من دست تنهام. اگر مهمان سر زده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چه کار کنم؟ گفت: تو هم بیا برویم. جا خوردم گفتم: شب خانه کی برویم؟ مگر جایی داری؟گفت: یک خانه کوچک برای خودم اجاره کرده ام. بد نیست بیا ببین خوشت می آید. گفتم: برای همیشه؟ خندید با خونسردی گفت: آره این طوری برای من هم بهتر است. روز به روز کارم سخت تر می شود و آمد و رفت هم مشکل تر. بیا جمع کنیم برویم همدان. باورم نمی شد به این سادگی از حاج آقایم، زن داداشن، شیرین جان و خانه و زندگی ام دل بکنم. گفتم: من نمی توانم طاقت بیاورم. دلم تنگ می شود. اخم هایش تو هم رفت و گفت: خیلی زرنگی تو طاقت دوری نداری من چطور دلم برای تو بچه ها تنگ نشود؟! می ترسم به این زودی چهار پنج نفر بشوید آن وقت من چه کار کنم؟! گفتم: زبانت را گاز بگیر. خدا نکند. آن قدر گفت و گفت تا راضی شدم. یک دفعه دیدم شوخی شوهی راهی همدان شده ایم. گفتم: فقط تا آخر عید. اگر دیدم نمی توانم تاب بیاورم بر می گردم ها. همین که این حرف را از دهانم شنید دوید و اسباب اثاثیه مختصری جمع کرد و گذاشت پشت ژیان و گفت: حالا یک هفته ای همین طوری می رویم ان شالله طاقت می آوری. قبول کردم و رفتیم خانه حاج آقایم. شیرین جان باورش نمی شد زبانش بند آمده بود بچه ها را گذاشتیم پیشش و تا ظهر از همه فامیل خداحافظی کردیم بچه ها از مادرم دل نمی کندند خدیجه از بغل شیرین جان پایین نمی آمد گریه می کرد و با آن زبان شیرینش پشت سر هم می گفت: شینا شینا هر طور بود از شینا جدایش کردم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. صمد آن قدر ماشین را پرکرده بود که دیگر جایی برای خودمان نبود ژیان قار قار می کرد و جلو می رفت. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
درباره بازداشتی های حوادث اخیر: رأفت اسلامی مبنا باشد _خامنه_ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پاسخ به گزارش ارائه شده از سوی دریابان علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی که چندی قبل پیرامون نحوه مدیریت وضعیت جانباختگان و مصدومین حوادث اخیرخدمت ایشان تقدیم شد، ضمن موافقت با پیشنهادات مطرح شده مقرر فرمودند: ... هرچه سریعتر انجام شود و نسبت به افراد مشکوک در هرگروه با جهتی که به رافت اسلامی نزدیکتر است عمل شود". گزارش ارسالی بر اساس دستوری که بلافاصله پس از رخدادهای اخیر از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به دبیر شورای عالی امنیت ملی برای بررسی دقیق ریشه ها، عوامل و دلایل بروز ناارامیها و همچنین رسیدگی سریع به وضعیت جانباختگان و خانواده های آنان ابلاغ گردید تهیه و ارائه شد. در این گزارش پیشنهاد شد که بر اساس چارچوبهای قانونی موجود شهروندان عادی که بدون داشتن هیچگونه نقشی در اعتراضات و اغتشاشهای اخیرودر میانه درگیریها جان باخته اند در محسوب شده و خانواده های انان تحت پوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران قرار بگیرند. ‌ در خصوص قربانیانی که در جریان تظاهرات اعتراضی به هر نحو جان خود را از دست داده اند موضوع پرداخت دیه و دلجویی از خانواده های آنان پیشنهادگردید. در مورد آن دسته از قربانیان حوادث اخیر نیز که به صورت مسلحانه و در درگیری با نیروهای حافظ امنیت کشته شده اند مقرر گردید پس از بررسی وضعیت و سوابق خانواده آنان ،حساب خانواده های موجه و ابرومند از فردی که اقدام به عمل مجرمانه نموده جدا شود و خانواده های آنان متناسبا مورد توجه و دلجویی قرار بگیرند. در مورد نحوه مواجهه با خانواده های گروه سوم نیز که مشکوک به شرارت بوده اند نیز امر بر "رأفت اسلامی" وتوجه به خانواده ها نمودند. با توجه به دستور و تاکیدات رهبر معظم انقلاب از چندی قبل کار رسیدگی به پرونده های تشکیل شده برای جانباختگان و مصدومین رخدادهای اخیر در سطح استانها آغاز شده است. ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
شهید سجاد زبرجدی: 🔹 خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند مقابل شما باز خواهد شد.😍 🔹 را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.😍 🔹 اگر می خواهد به جایی برسد، می رسد
هدایت شده از عمار۱۱۰
🔴 کفش خود را هدر نمی دهیم...‼️ ✅ جناب روحانی فرموده اند: می‌دانستم اگر در نیویورک جواب رئیس جمهور آمریکا (ترامپ) را بدهیم، عده‌ای تندرو در مهرآباد می‌آیند و لنگه کفش پرت می‌کنند!! 🔺 به محضر نازنین یوزارسیف شان میبایست عرضه داشت که : جناب رئیس جمهور محترم بدانید ما از جماعتی نیستیم که کفش پرتاب کنیم . چرا که: 🔹 آن نسلی که کفش به صورت دموکراسی و مردم و نظام میزدند آنانی بودند که سال ۸۸ با کفش نماز جماعت را به شیخ اکبرتان اقتدا کردند نه پابرهنگان و کوخ نشینانی که صاحبان اصلی انقلاب هستند. از آه پابرهنگان و گرسنگان بترسید که آنان کفش ندارند! 🔸 ما به رسم ادب و به امر مولایمان آموخته ایم که تا آخر دولت تان بایست با پیش گرفتن صبر انقلابی ، خشم انقلابی خود را فرو برده و بسوزیم و بسازیم " فَصَبَرتُ، و فِی العَینِ قَذیً، و فِی الحَلقِ شَجاً " اگر جواب برخی متلک های امیرچقماقی را ندادیم و اگر در فاجعه مدیریتی اجرای سهمیه بندی بنزین سکوت کردیم نه آن که زبانی نیست و پاسخی نداریم بلکه برخی وقت ها مصلحت حکم میکند که شمشیر زبان در نیام بماند تا.....! 🔹 در این شرایط که گرانی ها و تورم ناشی از بی تدبیرتان بیداد میکند، عقل مان حکم میکند که کفش های مان را ارزان نفروشیم . الان واقعاً زمانه ای است که لنگ کفشی در دولت تان نعمت است. 🔹 جناب روحانی؛ کسی که بخواهد با شیطان اکبری که بارها نقض عهد و خیانت کرده فالوده بخورَد نبایست منتظر و نگران پرتاب کفش باشد باید منتظر سیلی باشد چرا که آقا گفت: هر فرد که برای اسلام و به نام اسلام کار می کند، اگر به امریکا اعتماد کند، دچار خطای بزرگ شده و آن را خواهد خورد. 🔻حرف آخر: آقای روحانی تکرار میکنم به رسم ادب و وظیفه به عنوان رئیس جمهور ایران عزیزمان به شما احترام میگذاریم. لطفا شما هم حرمت نگه دارید و از خر شیطان پیاده شوید و هر حرفی به زبان نیاورید...! / والسلام؛ علی برکت الله 🖌 ➖➖➖➖➖➖➖ 🇮🇷 ۱۱۰ = دلنوشته های یک ناطلبه‼ 🔻 🆔 @ammar110 🔻 🆔 eitaa.com/joinchat/3792175104C0f37687892
زمین چشم تماشا شد امام عسکری آمد بهشت آرزوها شد امام عسکری آمد هوای سامره گلپوش از عطر نفسهایش گل ایمان شکوفا شد امام عسگری آمد سروش هاتف غیبی بشارت داد «هادی» را گره از کار دل وا شد امام عسکری آمد 🌸 میلاد یازدهمین حجت خداوند، پیام آور آیینه و روشنی،امام حسن عسکری علیه السلام بر مبارک باد 🌸 بیاید برای ظهور آقا تلاش کنیم ....!   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🚨زمین لرزه ای به بزرگی 4.2 دهم ریشتر در عمیق 18 کیلومتری زمین حوالی نودژ در استان كرمان را لرزاند 🚨همچنین زمین لرزه به بزرگی 3.9 دهم ریشتر در عمیق 10 کیلومتری زمین حوالی سرخه در استان سمنان را لرزاند
شهادت در تفکر اسلامی به معنای گذشتن از سرمايه جان و هستی خود در راه يک هدف و آرمان الهی است ، در تعريف شهادت در انديشه اسلامی ، آن چه که اصلالت و اهميت دارد و در واقع محقق کننده ی حقيقت مقام شهادت ميباشد ، همانا انگيزه و نيت و غايت آن و وجه آگاهانه و اختیاری اش می باشد. مرگی ، شهادت است که ، انسان با توجه به خطرات احتمالی يا ظنی يا تعيين ، فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به تعبير قرآن ، فی سبيل الله از آن استقبال کند.... 📕 بررسی آرمان های انقلاب التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
خـدای مـن🌷 امشب غـرق رغبتـــــ ام به تـو من از تـو تنها خودت را می‌خواهم و امام مهربانی را که بهار کند عالم را خـدایـا🌷 در این شـب میـلاد فرخنـده بحق امام حسن عسکری علیه‌السلام پاک شـدن گناهـان برطرف شـدن غـم‌ها شفـای عاجل همه مریضها عاقبت بخیری همه بخصوص جوان‌ها و آسان شدن کارها را برای خودم و تمام دوستان و عزیزان و هموطنانم از تـو خواستارم
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۴_آذر ۱۳۹۸ هجری شمسی ... (علیه‌السلام ) مبارک باد🌺🍃(۲۳۲ ه۰ق) @Yazinb3 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۲۲ ه.ش) شهید مرتضی لبافی‌نژاد🌷 (استان سمنان، شهرستان شاهرود) (۱۳۲۳ ه.ش) شهید عباس بابایی🌷 (استان قزوین، شهرستان قزوین) (۱۳۲۹ ه.ش) شهید محسن شریف🌷 (استان سمنان، شهرستان شاهرود) (۱۳۴۲ ه.ش) شهید محمدرضا حقیقی 🌷 (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۴۴ ه.ش) شهید حسین قندهاری‌زاده🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۴ ه.ش) شهید علی نقی نوروزیان🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۶ ه.ش) شهید قنبر علی خلاقی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید اکبر ببری🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمود ابراهیمی 🌷 (استان لرستان، شهرستان دورود) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید ابوالقاسم خرمی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان چناران) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید سیدمهدی اسلامی خواب 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان سبزوار، روستای استیر) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید سیدحسین جدی آرانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید محمدتقی پرتو 🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید بابک سوزنی زرنق🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عادل چرچی قدیم🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان جلفا) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید احمد علی بخشعلی‌نژاد🌷 (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید حجت براتی🌷 (استان همدان، شهرستان نهاوند) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید امین الله ره انجام🌷 (استان کهگیلویه و بویراحمد، شهرستان یاسوج) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید مقصود باقری🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان میانه) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حسن محبوبی 🌷 (استان اصفهان، شهرستان ورزنه) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید یدالله قادری شنگل‌آباد🌷 (استان آذربایجان شرقی) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید اکبر نجفی🌷 (استان کرمانشاه، شهرستان اسلام آباد غرب، روستای حسن آباد) (۱۳۷۵ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
❢حۍ عݪےاݪعاشقـــے♥️ ❢بشتاب بسوے بندگۍ📿😍 عاشقآن وقت نمآزاست 🕋 میگویند وقت نمآز دعابرای سلامتۍوفرج آقامون ✾صاحب الزمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف»✾ فراموش نشه💔
🌺هشتم ربیع الثانی، سالروز ولادت امام ابو محمد حسن بن علی العسکری علیهما الصلاة و السلام، پدر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را خدمت آن حضرت و همه شما ارادتمندان ایشان تبریک و تهنیت عرض می کنیم. 🌹امام حسن عسکری علیه السلام در روز جمعه، هشتم ربیع الثانی سال ۲۳۲ هجری، بنابر قول مشهور در شهر مدینه متولد شدند. 🌹نام مادر مکرمه آن حضرت حدیث یا حدیثه یا سوسن یا سلیل بوده و پدر بزرگوارشان حضرت امام هادی علیه السلام می باشد. 🌹القاب آن حضرت، هادی، زکی، نقی و رفیق بوده و به علت سکونت اجباری آن حضرت و پدر بزرگوارشان توسط خلفای ملعون عباسی در پادگان نظامی سامرا، این دو امام ملقب به "عسکری" شده اند. 🌹مدت امامت ظاهری آن حضرت شش سال می باشد. امام عسکري علیه السلام در سن 28 سالگی در هشتم ربیع الاول در سامرا به شهادت رسیدند. قال الامام حسن العسکری علیه السلام: «نحن حجج الله علی خلقه و اُمّنا فاطمة حجة الله علینا» 🌹امام حسن عسکری علیه السلام در اوصاف مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: ما اهلبیت حجت خدا بر خلق هستیم و مادر ما فاطمه حجت خداوند بر ما است. 📚عوالم العلوم بحرانی جلد۱۱ صفحه۸ 📚اطیب البیان جلد۱۳ صفحه۲۵۵ 📚الاسرار الفاطمیه صفحه ۲۶۵ و ۴۱۰   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل نهم..( قسمت ۱)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 همدان خیلی با قایش فرق می کرد. برایم همه چیز و همه جا غریب بود. روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می کرد. آن قدر که گاهی وقت ها دور از چشم صمد می نشستم و های های گریه می کردم. این سفر فقط یک خوبی داشت. صمد را هر روز می دیدم. هفته اول برای ناهار می آمد خانه. ناهار را با هم می خوردیم کمی با بچه ها بازی می کرد. چایش را می خورد می رفت تا شب. کار سختی داشت. اوایل انقلاب بود. اوج خراب کاری منافقین و تروریست ها. صمد با فعالیت های گروهک ها مبارزه می کرد کار خطرناکی بود. آمدن ما به همدان فایده دیگری هم داشت. حالا دوست و آشنا و فامیل می دانستند جایی برای اقامت دارند. اگر خرید داشتند یا می خواستند دکتر بروند به امید ما راهی همدان می شدند با این حساب، اغلب روزها مهمان داشتم. یک ماه که گذشت. تیمور برادر صمد آمد پیش ما. درس می خواند. قایش مدرسه راهنمایی نداشت. اغلب بچه ها برای تحصیل می رفتند رزن که رفت و برگشتش کار سختی بود. به همین خاطر صمد تیمور را آورد پیش خودمان. حالا واقعا کارم زیاد شده بود. زحمت بچه ها، مهمان داری و کارهای روزانه خسته ام می کرد. آن روز صمد برای ناهار به خانه نیامد. عصر بود. تیمور نشسته بود داشت تکالیفش را انجام می داد که صدای زنگ در بلند شد. تیمور رفت و در را باز کرد. از پشتپ نجره توی حیاط را نگاه کردم برادر شوهرم ستار بود. داشت با تیمور حرف می زد. کمی بعد تیمور آمد لباسش را پوشید و گفت: من با داداش ستار می روم کتاب و دفتر بخرم. با تعجب گفتم: صمد که همین دیروز برایت کلی کتاب و دفتر خرید. تیمور عجله داشت برای رفتن. گفت: الان بر می گردیم. شک برم داشت،گفتم: چرا آقا ستار نمی آید تو. همین طور که از اتاق بیرون می رفت، گفت: برای شام می آییم.دلم شور افتاد. فکرکردم یعنی اتفاقی برای صمد افتاده. اما زود به خودم دلداری دادم و گفتم: نه طوری نشده حتما ستار چون صمد خانه نیست خجالت کشیده بیاید تو حتما می خواهند اول بروند دادگاه صمد را ببیند و شب با هم بیایند خانه. چند ساعتی بعد نزدیک غروب دوباره در زدند این بار پدر شوهرم بود با حال و روزی زار و نزار. تا در را باز کردم پرسیدم: چی شده؟! اتفاقی افتاده؟ پدر شوهرم با اوقاتی تلخی آمد و نشست گوشه اتاق. هر چه اصرار کردم بگوید چه اتفاقی افتاده راستش را نگفت می گفت: مگر قرار است اتفاقی بیفتد؟! دلم برای بچه هایم تنگ شده آمده ام تیمور و صمد را بینم. باید باور می کردم؟! نه باور نکردم اما مجبور بودوم بروم فکری برای شام کبنم. دلهره ای افتاده بود به جانم که آن سرش نایپدا. توی فکرهای پریشان و ناجور خودم بودم که دوباره در زدند به هول دویدم جلوی در. همین که در را باز کردم، دیدم یک مینی بوس جلوی در خانه پارک کرد و فامیل و حاج آقایم و شیرین جان و برادر شوهر و اهل فامیل دارمد از ماشین پیاده می شوند. همان جلوی در وا رفتم. دیگر مطمئن شدم اتفاقی افتاده. هر چه قسمشان دادم و اصرار کردم بگویندچه اتفاقی افتاده کسی جواب درست و حسابی ندادند.همه یک کلام شده بودند: صمد پیغام فرستاده بباییم سری به شما بزنیم. باید باور می کردم اما باور نکردم. می دانستم دارند دروغ می گویند اگر راست می گفتند پس چرا صمد تا این وقت شب نیامده بود تیمور با برادرش کجا رفته؟! چرا هنوز برنگشتند. این همه مهمان چطور یک دفعه هوای ما را کردند. مجبور بودم برای مهمان هایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه غذا می پختم و اشک می ریختم. بالاخره شام آماده شد. اما خبری ز صمد و برادرهایش نشد. به ناچار شام را آوردم. بعد از شام هم با همان دو دست لحاف و تشکی که داشتیم جای مهمان ها را انداختم. کمی بعد، همه خوابیدند. اما مگر من خوابم می برد منتظر صمد بودم از دل آشوبه و نگرانی خوابم نمی برد تا صدای تقه ای می آمد از جامی پریدم و چشم می دوختم به تاریکی توی حیاط اما نه خبری از صمد بود نه تیمور و ستار. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
اهل مطالعه و رفیق کتاب بود. به هر خانه و پیش هر دوست و آشنایی می‏ رفت ، اول کتابی هدیه می‏کرد. او از تازه‏ های کتاب با خبر بود. کتاب های مناسب کودکان و نوجوانان را نخست خودش مطالعه می‏ کرد و بعد به خانه ما می ‏آورد و با زمینه ‏‌سازی می ‏گفت که ، بهتر است چه کتابی را بخوانید..... 📕 ستارگان خاکی 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
تنها راه سعادت رسیدن به بندگی خداست ، بندگی او در اطاعت اوامرش و ترک نواهی او می باشد، تمام دستورات اسلام فرمانبرداری از خدا و نافرمانی از شیطان می باشد... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
❣صدقه از مال کم نمیکند ! 🌼❣مردی گوسفندی🐐 را از کامیون پایین می آورد تا آنرا برای روز عید قربانی کند . گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد. 🌼❣ مردشروع کرد بدنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . 🌼❣عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. 🌼❣هنگامیکه گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد ، ناگهان همسایه شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . 🌼❣ زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند ! او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده . 🌼❣ مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت: خدا قبول می کند . 😔 ای خواهرم مرا بخاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. 🌼❣ بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت: خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. 🚚 کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده ، گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. 🌼❣فروشنده گفت: بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. 💰 برگشت تا قیمتش را حساب کند . 🌼❣ فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . ❣ پس این نصیب توست ... ❣🌼صدقه را بنگر که چه چیزیست !! ❣صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است! 🌺🌹🌺   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
💔 دلتنگی یعنی جاذبه برعکس شود وزن ِزمین روی دلت سنگینی کند ! (:
♥️ °|اَز خویشْ گُریزانَمْـ •|وَ سوے شتٰابـٰانـ °|بـٰا اینـ هَمـہ ... •| راٰهے بہ وصـٰالِ تو نَدارَمـ ...💔 ✋ 💔
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣ 😴فواید زود بیدارشدن مخصوصا برای نمازصبح😍 ۩ الإسراء آیه78 ۩ ❣... وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا ۞ ❣ و صبح را (در فاصله‌ی طلوع فجر تا طلوع آفتاب) بخوان. بی‌گمان نماز صبح (توسّط فرشتگان شب و فرشتگان روز) ..... بازدید می‌گردد. 🌼🍃چرازود ازخواب برخیزیم؟⁉️ جواب: بیشترین مقدار گاز اوزون در هنگام طلوع فجراست.... این گاز تاثیر بسزایی بر دستگاه عصبی داشته، سبب نشاط فکری وعضلانی میگردد😃 هرکس بعداز طلوع خورشید دربستر خویش بماند درطول روز احساس خستگی و کمبودانرژی میکند. 🌼🍃اشعه ماورای بنفش هنگام طلوع آفتاب پوست را برای ساخت ویتامینD وادار می کند خوابیدن تا بعد طلوع خورشید ،پوکی استخوان و ضعف استخوان بندی را بهمراه دارد. 😍بیدارشدن برای نماز صبح : ❣رشد بهترجسم ❣نبض قلب به بهترین حد رسانده ❣خون به خوبی در رگها جریان میابد ❣مواد چربی در دیواره ی رگها رسوب نمیکند... ❣برای تنگی رگها و سینه درد مفید است 🌼🍃 برتــریــن نمــاز.... ❣رسول الله ﷺ فرمودنــد : برترین نماز در نزد الله متعال ، نماز صبح روز جمعه با جماعت می باشد . ✍ بــیهقی ــ صحیح الجامع   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
احتیاط کن ، توی ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند ، یه آقایی دارد مرا می بیند ، دست از پا خطا نکنم ، مهدی فاطمه خجالت بکشد ، وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش دهد شرمنده شود ، سرش را پایین بیندازد ، و بگوید ، مادر ! ، فلانی خلاف کرده ، گناه کرده ، بد نیست ؟!!!! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا سلام الله علیها چه جوابی می خواهیم بدهیم !!..... 📕 ستارگان خاکی التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
شـب پردﻩ را پس می‌زنـد و تمـام ﺩاشتہ‌های فراموﺵ شده را عیـان می‌کنـد خـداღ احسـاسღ وجـدانღ الهـی رحمی کن تا با احسـاﺱ آرامـش و وجـدانی راحـت بخوابیـم شـ🌙ـبتون پـر از آرامـــش🌟
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
154512519.mp3
9.69M
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔰معرفی حضرت مهدی (عج) به یعقوب بن منقوش 🌀یعقوب بن منقوش روایت میکند که: وقتی به خدمت حضرت (علیه السلام) رفتم، در خانه نشسته بود و در طرف راست ایشان حجره ای بود که بر در آن پرده آویخته بودند. گفتم: یا سیدی! از تو ؟ ❤️ فرمود: " این پرده را بردار. " پرده را برداشتم، در سن پنج یا شش سالگی بیرون آمد. 😍 گشاده و سفید روی 😍 ، 😍 چشمانش سیاه 😍در یک طرف صورت خالی داشت 😍از گیسوانش بوی می آمد 💎 جلو آمد و روی زانوی ابو محمد (علیه السلام) نشست. حضرت فرمود که این صاحب شما بعد از من است و پس از چند لحظه به پسر فرمود: " به درون برو تا وقت معلوم شود." پسر به آن حجره رفت. پس حضرت به من فرمود: " ای یعقوب! در این حجره نگاه کن" ، یعقوب گوید: هر چه به اطراف حجره نگاه کردم کسی را ندیدم. 📚کمال الدین ج۲ص۴۰۷ ❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃