eitaa logo
یہ‌دݪٺنڱ!))))
1.4هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
6.1هزار ویدیو
166 فایل
﷽ دلتنگۍ میدانۍ چیست ؟ دلتنگۍ آن است ڪہ جسمت ؛ نتواند جایۍ برود ڪہ جانت بہ آنجا مۍرود :") 🌿 ! دلنوشتہ هاے یك‌دݪٺنڱ صرفاً یك انسان🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
💗❪•معرفی برنامه‌ی "motion ninja"•❫💗 "Motion Ninja" برنامه ویرایشگر فیلم حرفه ای و رایگان برای هر دو سطح حرفه ای و آماتور است. مانند Keyframe Animation" ، PIP" ،" Transition" ، "کلید Chroma" ، "جلوه های ویژه عکس مگا" و موارد دیگر مانند یک کارگردان حرفه ای فیلم هایی به سبک هالیوود با قدرت عالی ایجاد کنید. 🦋💙❲•امکانات•❳💙🦋 "Keyframe Video Editor & Animation Editor" برنامه موشن نینجا آموزش های مفیدی را برای استفاده از "keyframe" ارائه می دهد استفاده از ابزار اصلی را آسان می کند. انیمیشن "Keyframe" را می توان برای ماسک ها ، کلاژهای ویدئویی ، متن ، برچسب ها ، صدا و موارد دیگر استفاده کرد. ابزاری عالی برای ویرایش تریلر. برنامه موشن نینجا "motion ninja" رو میتونید از گوگل پلی ؛ گوگل کروم و مایکت دانلود و نصب کنید.🌸💗 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
❪•🦋💕معرفی برنامه "viva cut"💕🦋•❫ "VivaCut" برنامه حرفه ای ویرایش ویدیو در اندروید که تمام ویژگی های مورد نیاز شما را دارا میباشد. برنامه "VivaCut" دارای تایم لاین چند لایه ، قابلیت کروماکی یا برش فام که این ویژگی صفحه سبز برای کمک به شما در ساخت فیلم های سینمایی با موسیقی برای یوتیوب ، اینستاگرام و .... میباشد. قرار دادن موسیقی روی ویدیو ، برش ویدیو ، ترکیب ویدیوها ، کنترل روشنایی ، کنتراست ، رنگ ، دمای رنگ و افزایش کیفیت ویدیو. افزودن متن بر روی ویدیو با مجموعه ای از استیکر، اموجی و .... تنها برخی از قابلیت های برنامه "VivaCut" میباشد. ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
🌻🌾 دِلـْبَـرانْ دِلْ مــے بـَڔَنـْدْ اَمـّا طـُ جـٰانـَـمْ مے بَرے🤤🍒 هآۍآسیدعـلے✌🏻⸾🇮🇷 ☀️🤲🏻 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
•🌿❛ - هشتاد‌درصد‌دختراۍ‌محجبھ فضاے‌مجازۍ حتما‌باید‌یہ‌دوربین‌دستشون‌باشھ با‌روسرۍ‌گل‌منگلے نهایت‌ڪار‌هنریشونم‌عڪس‌از نصف‌چشم‌چالِ‌دوست‌چادریشونھ💁🏻‍♂ خستہ‌نباشی‌دلاور‌خدا‌قوت‌پهلوان - هآۍآسیدعـلے✌🏻⸾🇮🇷 ☀️🤲🏻 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
«🤍🖇» • • بانو... اگرمیدانستے‌بࢪاۍ‌حجابت، چہ‌زحمت‌هاڪشیده‌شده‌وچهـ خون‌هاریختہ‌شده ! آن‌رآ‌سر‌بر‌نمےداری🙂 • • ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌------------«❁»------------ 🐚⃟⃟🐰¦⇢ هآۍآسیدعـلے✌🏻⸾🇮🇷 ☀️🤲🏻 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
بسم الله الرحمن الرحیم 🔵🔴⚫️آنچه گذشت⚫️🔴🔵 قسمت قبل، تیکه حساسی بود. امیدوارم خوب خونده باشید. گفتیم که مسعود در شرایط خاصی به اطلاعات مهم و نایابی دسترسی پیدا کرد که نه میشد بیخیالش شد و نه میشد با خیال جمع نشست و همش را به سیستم امن منتقل کرد. به خاطر همین با زور و توسل و سرعت عمل و از خودگذشتگی، از طریق روشی که محمد و اینا بهش گفتند همه اطلاعات را منتقل کرد. اون اطلاعات که در همان مکان نگه داشته میشد و آرشیو اولیه بود، به مکان نامعلومی وصل بود که در قسمت های پیش رو میفهمیم که کجاست؟ ولی اینو فهمیدیم که مهندسان و کسانی که پشت سیستم های دشمن بودند نتونستند هیچ غلطی بکنند و اگه هر کاری میتونستند انجام بدهند، اینجام میدادند. ولی نتونستن و اطلاعات منتقل شد. هیثم و زیتون و ابونصر و بقیه سالن را ترک کردند و به مکان امن رفتند و اصلا هیثم و زیتون متوجه حضور مسعود نشدند. ولی ... مسعود که حضورش لو رفته بود و حتی مکانش هم افشا شده بود(حالا از کجا؟ فعلا معلوم نیست!) گرفتار یه مشت گرگ و کفتار شد و شجاعانه جنگید و چندین نفر را زد و دست آخر هم شهد شیرین شهادت را نوش جان کرد. 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ⛔️⛔️ ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت بیست و ششم 🔺 دبی-هتل هیثم و زیتون و اون پیرمرده جلوی ابونصر نشسته بودند. چون شرایط غیر عادی بود گارسون ها تلاش میکردند با پذیرایی و موسیقی آرام، همه چیز را معمولی نشان دهند. زیتون از ابونصر پرسید: علت به هم خوردن جلسه چیه؟ چرا با عجله ما را از آنجا خارج کردند؟ ابونصر گفت: مشکلی نیست. تیم ما قدری حساس است. وگرنه جای نگرانی نیست. هیثم: خب. حرف ما را شنیدید. پیشنهاد ما همین بود که گفتیم. نظر شما چیه؟ ابونصر: گمان نکنم دلیلی برای رد کردن پیشنهادتون داشته باشم. فرصت میخوایم که این تعداد و برندی که میخواید آماده کنیم. پول را چطوری منتقل میکنید؟ هیثم: طرفِ ما مشکلی برای پرداخت نداره. به هر نحو که شما مدنظرتون باشه. ابونصر: میتونم حدس بزنم برای کجاست ولی چون رسم معامله ما این نیست که تجسس کنیم سوال نمیپرسم. فقط یک هفته فرصت بدید. بعدش هم لبخندی زد و زیتون و هیثم هم به هم نگاهی انداختند و لبخند زدند و به سلامتی جمع، استکان کوچک شراب را نوشیدند. 🔺 یک هفته بعد 🔺تهران-اداره محمد جلسه ای تشکیل شده بود و بچه های فنی و کارشناس تحقیق و کارشناس موشکی و تیم محمد و چند نفر از مقامات قرار بود اطلاعاتی که مسعود فرستاده بود و آنالیز کرده بودند را با هم به اشتراک بذارن و به جمع بندی برسند. تیم آنالیز: اینقدر خیالشون از بابت اون هتل و با سطح امنیتی فوق العاده اونجا راحت بوده که حتی داده های موجود رو کدگزاری نکرده بودند. و اصلا مثل اینکه قرار نبوده جایی منتقل بشه. بانک اطلاعات جلسات ابونصر اونجا بوده و فقط یک پل به بانک جامع فروش تسلیحات داشتند. محمد: به کجا؟ تیم آنالیز: تل آویو! محمد: مطمنید؟ تیم آنالیز: شک نکنید. در مرحله انتقال داده ها از اون طرف هم تلاش کردند که جلوی ما را بگیرند اما چون مطالب کد نداشت و ما به بانک اصلی دسترسی داشتیم و اونا فقط حالت ناظر داشتند نتونستند جلوی ما را بگیرند و ما جلوی چشم اونا تمام مطالب و محتوای به اون سنگینی رو به سیستممون منتقل کردیم.
محمد: خب حالا بیشتر توضیح بدید که ریز اون مطالب چیه و چه ارزشی داره؟ تیم آنالیز پاورپوینتی را روی پرده نمایش داد که بیش از 100 صفحه بود و فقط فهرست مطالبش عقل و هوش از هر کسی میبُرد! تیم آنالیز: همونطور که مشاهده میکنید اینا اسامی کشورها و شرکت های ریز و درشتی هست که در سرتاسر دنیا به دبی میومدند و با ابونصر معامله میکردند و فایل ها را با هم تبادل میکردند و معامله اکثرا جوش میخورد و میرفتند. محمد: ینی با بیش از 66 کشور دنیا این جونور رابطه تسلیحاتی داره؟ تیم آنالیز: دقیقا. تعداد شرکت ها و شخصیت های حقیقی و حقوقی که باهاشون معامله داشته بیش از 400 شرکت و فرد هست! به خاطر همین ما معتقدیم که ابونصر بزرگترین لابی تسلیحات کل دنیاست! محمد: خدا رحمتت کنه مسعود ... عجب کاری کردی! عجب شاه ماهی به تور انداختی! اگر اینطوریه، اسم مسعود هم باید به عنوان بزرگترین شکارچی در کلیه سیستم های امنیتی و اطلاعاتی دنیا ثبت بشه! تیم آنالیز: اتفاقا میخواستم همینو بگم. در اون دو دقیقه طلایی، آقا مسعود بیش از دو قرن اطلاعات و محتوا و اسناد و مدارک خام خام خام در اختیار ما گذاشتند! این با عقل جور درنمیاد اما با ایمان و اخلاص و هوش و ذکاوت یه نفر مثل مسعود که دست پرورده حزب الله هست این نشد، شدنی است و اتفاق افتاده. اشک تو چشمای محمد و اهل جلسه جمع شد. شهید اینقدر بابرکت! شهادت اینقدر پر سود! عملیات اینقدر تمیز و ناگهانی! محمد گفت: از تل آویو بگو! این مردک ابونصر برای اسراییل کار میکرده؟ تیم آنالیز: بله. اصالتا هم یهودی هست و بزرگترین کمپانی ها و سیستم های توزیع و بازاریابی تسلیحات ممنوعه اسراییل را مدیریت میکنه. کارشناس تحقیق: حالا بد ماجرا اینجاست که اون جلسه موضوعشون ایران بوده! تا اسم ایران آورد، نفس ها حبس شد. کارشناس تحقیق ادامه داد: در فایل و فیلم هایی که مسعود فرستاده، آخرین تاریخ و عنوانش مربوط به همون روزی هست که ایشون شهید شده! همون روز موضوع جلسه ابونصر، ایران بوده و تهیه قطعه فوق حساس موشکی! محمد: با کی جلسه داشته؟ طرفِ مقابل ابونصر کی بوده؟ کارشناس تحقیق: فردی به نام هیثم و خانمی به نام زیتون! محمد خیلی خودشو کنترل کرد که عادی باشه و تند نشه! گفت: همون روزی که مسعود شهید شد، جلسه هیثم و زیتون با ابونصر بوده و... خب حالا معامله جوش خورد یا نه؟ کارشناس موشکی: خیر. هنوز هیچ خبری از طرف زیتون و هیثم به ما داده نشده. که طبیعتا اگر قرار باشه از طریق ابونصر اسراییلی فلان قطعه ما تامین بشه، هیچ وقت نمیشه و سر از انواع خیانت ها درمیاره! محمد: دیگه هم خبر داده نمیشه. قطعا هویت مسعود برای اونا لو رفته و فهمیدن که نفوذ در سطح بالایی در اونجا داشتیم و دیگه حتی ممکنه جان هیثم و زیتون هم در خطر باشه! علی: جان هیثم و زیتون که هیچ! قربان جسارتا بحث ما سرِ لو رفتن هویت مسعود هست! محمد: خب بعد از شهادتش فهمیدن و دیگه ... صبر کن ببینم ... منظور خاصی از این حرف داری؟ علی: گوشی که مسعود باهاش اون اطلاعات را منتقل کرده هم چک کردیم. گوشی سر تیم ابونصر بوده. طرف عضو ارتش اسراییل بوده و طبقه بندی گوشیش خیلی بالا بوده! ینی ما الان کلی اطلاعات هم از اون گوشی داریم. محمد: خب حالا که چی؟ علی: فهمدیدم که هویت مسعود، قبل از شهادتشون و حتی قبل از عملیاتشون لو رفته بوده! محمد: علی سریعتر حرف بزن! علی: مسیرِ دادنِ آمار که شامل عکس و اطلاعات مسعود هست متاسفانه ...
محمد(با فریاد): خب؟! علی: از داخل کشور خودمون هدایت و ارسال شده! محمد با برافروختگی یه نگاه به دور و برش انداخت و گفت: تو جلسه به این مهمی و با موضوع اسراییل و سگی مثل ابونصر یهودی، نباید مسئول میز اسراییل نشسته باشه و نظر بده؟! باید از اینجا آمار بهترین نیروی خودمون تو حلق دشمن داده بشه و لو بره؟! همه ساکت بودند و چیزی نگفتند! محمد صداشو برد بالاتر و گفت: حامد کجاست؟ چرا سه چهار روزه پیداش نیست؟ چرا پایین هیچ سندی که آوردین نظر نداده؟ الان این گند و فضاحت رو کی باید جواب بده؟ کی جواب خون مسعود میده؟ کی وظیفشه کشف کنه که کی با اسراییل در تماس بوده که تونسته ... همین طور که داشت این حرفها را میزد رفت تو فکر! اما فکری که داشت میکرد اصلا فکر خوبی نبود و انگار بقیه هم مثل اون فکر میکردند که با حالت بدی به هم نگاه میکردند! محمد از سر جاش بلند شد. همین طور که راه میرفت و فکر میکرد گفت: هیثم و زیتون توسط حامد معرفی شدند! مسعود یکی دو روز قبل از شهادتش گفت که دیگه از هیثم بریده و از وقتی همه با حامد لینک شدند، همه چی و همه کس دارن عوض میشن و رفتارشون از کنترل مسعود خارج شده! همین طور که اعصابش خورد بود و دستاشو به نشان ناراحتی به هم میزد گفت: الان حامد کجاست؟ علی تو خبر داری؟ چرا چند روزه نمیبینمش؟ علی: قربان آقا حامد ماموریتن! محمد با صدای خشمگین: نگو خارج از کشور رفته ماموریت؟ علی با صدای ضعیف و لرزان: انگلستان! محمد محکم به پیشونی خودش زد و با فریاد گفت: ای خاک عالم تو سر من و تو! ای وای بر ما! ای وای بر ما! علی: قربان هنوز که مطمئن نیستیم اتفاقی افتاده باشه؟ محمد: خانمش به بهانه سرطان سینه فرستاد انگلستان! الان هم خودش طبق برنامه بازدیدی که تعریف کرده بودند مثلا برای ماموریت رفته انگلستان! آره؟ علی: بله ... فکر کنم ... اینطور دیدم ... قربان برای برطرف شدن ابهامات اجازه میدید همین الان ارتباط بگیرم باهاش؟ محمد: بچه ای هنوز! به خدا هنوز بزرگ نشدی! تنها کسی که میتونه نگران هیثم و زیتون باشه و هویت مسعود را لو بده و اصلا از وجود مسعود وماوریتش آگاه بوده همین حامده است! اگه دیگه پشت سرتو دیدی، حامدِ دیوثِ خائن هم دیدی! حالا بزن! بزن گفتم. ارتباط بگیر. بگیر ببینم دیگه جوابت میده یا نه؟ علی با دست لرزان پای سیستم نشست و سه چهار تا شماره ای که از حامد داشتند، همه را گرفت و دید پاسخگو نیست! با حالت شرمندگی به محمد و بقیه نگاه کرد و سرشو انداخت پایین! محمد که کاردش میزدی خونش درنمیومد گفت: تمام! مرغ از قفس پرید! دیگه حتی انگلستان هم نمیتونی پیداش کنی. دیگه رفت. خیلی شیک از جلوی چشم هممون غیبش زد و یه آبم روش! ادامه دارد... ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
شب تون پز از آرامش:)✨🌑 دیدار ما فردا:) درپناه حق💫🖐
بسم رب پروردگار عشق؛)♥
⸀🍂🔗||• 🍂| 🔗| • وقتۍ.. ٖ‌گره‌خورده‌باشۍٖ‌بہ‌دنیــا،از‌دلربا‌ترین ‌دلبر‌عالم‌بۍٖ‌خبر‌میشوۍٖ‌‌بگذار‌اینگونہ ‌بُگذار‌از‌هرچہ‌‌یادش‌راخدشہ‌‌دارمۍٖ‌کند..🍂🔗•'' ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
↻<🌸💕>•• ࢪوشون نمیشد،پشت گوشے... به همسࢪشون بگن ☺️♥️ همسࢪشونم ازش ناࢪاحت میشْن... شهید سیاهٰکالٖے میگن: آخه من پشت گوشے تو جمع بچه هاٰ ࢪوم نمیشه که😅🌱 همسࢪشون میگن: خبِ بجاش یه جمله اے دیگه بگو😊🌸 شهید سیاهْکالے: + یادتٓ باشد🌹 همسࢪشون: _یادمْ هسٰت😍🌿 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ <💕>ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❥ 💕⃟|🌸|↣ ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
صبحتون شهدایی✨🐣
⸀🍁🚚||• 🍁| 🚚| • شهادت‌یعنۍٖ.. تمام‌قلبت‌شیش‌دونگ‌فقط و‌فقط‌مال‌خدابشھ..!•🍁🧡○` • ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
⸀🧡🌿||• 🧡| • آرامش‌ع‌ـشقۍٖ‌.. امید‌عاشقــانۍٖ،‌شمس‌الشموسۍٖ، آسمان‌قلب‌مایۍٖ🧡🌿•'' ‌• ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
﹝.🗂🛵.﹞ ‌ گاهی‌هم‌باید‌تمام‌دلواپسی‌های‌ دنیاروکناربزاریم‌وبه‌آغوش‌خداپناه‌ ببریم(:✨ ‌ ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
‹🐚️⃟ ⃟🌻› منتظرفرصت‌های‌طلایی‌نمانید🌱🍊 فرصت‌های‌معمولی‌راازدست‌ندهید وآنهارابه‌شرایط‌⛅️💕! استثنایی‌تبدیل‌کنید🤓🦋( : ‌‎‎‌‎‌‎‎‌‎🕊⃟☁】 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
•✨• میگمآ..' خداجونم..!!💕 من‌اگه‌تورونداشتم..'🤭 کی‌‌میشد‌دلیل‌حال‌خوبم..؟!🙂♥️ کی‌میشد‌آرامشم‌باوجود‌تموم‌تلخیآ..!!🦋💙 کی‌پناهم‌‌میشدتو‌اوج‌تنهاییآم‌..!!🙃💛 اصلا‌مگه‌کسی‌می‌تونه‌ دلیل‌آرامش‌ِ‌من‌باشه‌..' به‌جزتــ♡ــودورت‌بگردم‌..♥️🖇 ..💕 ..💞 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
من نقاشی ام را در رویا می بینم و رویایم را نقاشی می کنم🚴🏻‍♀🌈 💕 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
‏تو سریالای ایرانی خانومای چادری مشکلات درسی، مالی، روحی و خانوادگی ِ خانومای مانتویی رو حل میکنن💕🌿 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
⸀𝐈𝐧 𝐓𝐡𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐎𝐟 𝐆𝐨𝐝˼ 👷🏻‍♀💕 برای‌رسیدن‌به‌هدفت‌باید‌وارد‌دنیای‌جدیدی‌بشی ‹🦋🍉› ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
•[🙃]•‎‌ ‌‌ • 😍 پـروانہ اے است🦋 کـہ هر چہ تقلا ڪنے نمے توانے آن را شکـار کـنے.❌ باید باشے تا روے شانہ ات بنشیند😌💪 ـ ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ ‹😍›‌⇜ صبحتون‌پرازآرامش ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
بـُزرگ فڪر ڪن و بزرگ بخواھ نھ خدا بخیلھ نه تو لیاقت چیزای کم رو داری(: ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
‹💙💭› . وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ و هر چه‌ می‌خواهید‌ از فضل‌ خدا طلب کنید🌿✨ سوره نساء | ۳۲ . 💙⃟📘¦⇢ ↻ ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
‹🌿🕊› . ڪاش‌عڪاس‌ظهورت باشم‌آقا..🧡:) . 🐚🌱¦⇢ 🗝 ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
‹💛💭› . شہــادټـــ داستان‌ِماندگارۍ آنانیسٺــ ڪھ‌دانستند‌دنـیا،جاےِماندݩ‌نیسٺــ^^! .صلواتــــ📿 . 💛⃟📒¦⇢ ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
‹♥💭› . فـࢪاز؎‌ازوَصیت‌نـٰامہ‌ۍحـٰاجے(: عزٺ‌دستِ‌خداست‌؛ وبدانیداگـࢪگمنـٰام‌تࢪین‌هم‌باشید ولے... نیتِ‌شمایاࢪ؎مࢪدم‌باشدمے‌بینیدخدٰاوند؛ چقدࢪبـٰاعزت‌وعظمت‌شمآࢪا دࢪآغوش‌مےگیࢪد...🙂♥️ (: . ♥⃟📕¦⇢ ♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے
‹🧡💭› . عطرِجان‌بخش‌ضریحت بےقرارم‌ڪرده‌است؛ ڪربلایت‌ڪعبہ‌جانآنِ‌ما، ..(:♥️ ‌ .♥️⃟📕∞ 🌸͜͡❥•• ↬|●●❥ فرشتہ‌هاےچادرے