eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
🛎زنگ انتخاب سلام بچه های عزیز! ان شاءالله که همه تون سالم وسرحال آماده شدیدبرا درس امروزکه درموردانتخابات هست. ببینیدبچه های عزیزدرس امروزرودرقالب چندتانکته توضیح میدم خوب دقت کنید. ▫️نکته اول:قدرت انتخاب یکی ازویژگی های منحصربه فردماآدماست یعنی خدای متعال به واسطه نعمت عقل که به انسان داده ،انسان روموجودی مختارآفریده تابابهره گیری ازعقل خودش وراهنمایی های دین مسیرخوبی روبرای زندگیش انتخاب کنه.خب حالااگه انسان ازاین قدرت انتخابش درست استفاده نکنه یااصلاًاستفاده نکنه باحیوانات وگیاهان وجمادات تفاوتی نداره❗️ ▫️نکته دوم:الآن مادرمعرض انتخاب بزرگی هستیم.انتخاب رییس جمهور،یعنی شخص اول اجرایی کشور. ▫️نکته سوم:مابرای این انتخاب دوالگوپیش روداریم. دونگاهی که درسالهای اخیرتجربه کردیم ونتایج این دونگاه رودیدیم. ❌️✅️یکی باکلیدش زندگی مردم روقفل کردولی دیگری که میگفتن شش کلاس سوادداره قفل کارخونه های تعطیل روبازکرد. ❌️✅️یکی سعی میکرددل رهبرروآزاربده ولی دیگری رهبری گفت دلم براش سوخت. ❌️✅️یکی میخواست عزت روبه پاسپورت ایرانی برگردونه به هواپیمای وزیرش بنزین ندادن ولی دیگری بااقتدارایران روبه عضویت بریکس وشانگهای دراورد. ❌️✅️یکی بانگاه ازپشت شیشه ماشین مردم رونظرسنجی میکردومیگفت حال مردم خوبه ویکی که کفش وعباش درروستاهای دورافتاده برای پیگیری کارمردم گلی میشد. ❌️✅️یکی امیدش به کدخدابودودیگری توکلش به خدا ❌️✅️یکی زبانش دربدگویی وتوهین به مردم ورقبامیچرخیدودیگری می گفت اگربااهانت به من مشکلات مردم حل میشه خب اهانت کنید. ❌️✅️یکی درسیل وگرفتاری مردم درتفریح وخوش گذرانی گم شدودیگری برای پیگیری کارمردم پیکرش تاساعتهاگم شد ❌️✅️یکی وزیرمسکنش خانه نیازمندان رومزخرف میخواندودیگری خودش شخصاًمسکن بی بی گل بختیاری روپیگیری کرد. ❌️✅️یکی دغدغه اش آب پرتقال طبیعی وتشک مخصوص بودودیگری درسفرهای متعدداستانی همّ وغمّش رسیدگی به کارمحرومان بودوخواب وخوراک نداشت. ❌️✅️یکی مدام درآتش تفرقه ونقاق میدمیدودیگری حتی ازنامهربانیهانمی گفت که مباداخاطررهبرش مکدربشه. ❌️✅️یکی میگفت اگرامام زمانی ظهورکردمی تونیدنقدش کنیدودیگری به کارگزارانش میگفت هرطرح وبرنامه ای که داریدبایدپیوست عدالت داشته باشه واین یعنی آماده سازی بسترهای ظهور. خلاصه بچه های عزیز 🔰گفتنی هادراین موردخیلی زیاده.اینهاچندموردازاخلاق ومنطق دوالگوی ریاست جمهوری بودکه اشاره کردم. الآن دربین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری افرادبه دوسته تقسیم میشن.کپی برابربااصل این دونگاه دربین کاندیداهاوجودداره. پس تصمیم باشماست. "
اشبه الناس خُلقاً ومنطقاً
"به اولی روانتخاب می کنیدیا"اشبه الناس خُلقاً ومنطقاً "به دومی رو؟ ⛔️بچه های عزیز! حواستون هست؟درابتدای درس گفتم هم ازقدرت انتخابتون استفاده کنید(مشارکت حداکثری)وهم خوب استفاده کنید(انتخاب اصلح) آ بارک الله ان شاءالله نتیجه درس زنگ انتخاب روهفته بعدمی بینیم. ارادتمندشما:معلم دلواپس آینده تان ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🔴 چرا به دکتر #جلیلی رأی می‌دهیم؟ دست‌نوشته‌های جوانان تهرانی درباره‌ی علت رأی به دکتر سعید جلیلی 🗳『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
میدونید بهترین گزینه برای ادامه راه رئیسی کیه؟ اون کسی که مخالفین رئیسی برای زدنش اینطوری تیتر میزدن امپراطوری جلیلی در دولت رئیسی.... این روزنامه اعتماد بهمن 1401 هستش هنوز شک داری؟ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
دوستان اگه علاقه مندید روند سخت وام گرفتن از بانک ها با چند تا ضامن دوباره برقرار بشه به پزشکیان رأی بدید. ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
هنوزم شک دارید به رای دادن به آقای جلیلی ؟ @Modfe313
خب‌بࢪیم واسہ ؛ چندتا تنبیہ‌بࢪاےگناهامون!😔💔 نگاه به نامحرم : - ۲بارخواندن‌زیارت‌عاشورا📜 دروغ : - خواندن‌سوره‌نور✨ غیبت : - ۲ ساعت نیومدن تو گوشی📲 بد حرف زدن : - تمیز کردن خونه🧺 خشم : خواندن ۵ صفحه قرآن📖 بی‌احترامی‌به‌پدرومادروخانواده : - ۲رکعت‌نماز و ۱۰۰بار استغفار💚 شوخی با نامحرم : - ۴۰۰بار صلوات📿 بلند خندیدن جلوی نامحرم : - ۲ساعت‌ندیدن‌تلوزیون‌ و۳۵۰بار استغفار و خلاصه کلی تنبیه دیگه میتونید بنویسید ؛ ونفستون رو حسابی ادب‌کنید...🖐🏻 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
خوشـٰحال کن ای شیعه،دل' مولا را بردار' دوباره کیسه خرما را): باید که' دوباره امتحان پس بدهی' دریاب گرسنگان آفریقا' را🥺♥️🌱 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
‌-اگـربـٰاشدبـه‌دستم‌اختیـٰار؎بعـدِسردآدن  سـرم‌گیـرم‌بـه‌دست‌وبـٰازبرگـِرد‌سرت‌گـردم:) 💕✨ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
حافظ‌کجای‌کاری‌،فالت‌غلط‌درآمد‌ گفتی‌غمت‌سرآید‌مهدی‌؟!ولی‌نیامد..!💔 🌱 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
ازهرچه‌بگویم همه‌منظور‌تویی.. 😍🌸 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
براےِ‌این‌کہ‌یہ‌جوری ؛ خودمونُ‌بینِ‌شهدا‌جا‌کنیم ، بینِ‌بنده‌های‌‌خوبِ‌خدا‌جا‌کنیم‌ ، فقط‌کافیہ‌یہ‌چیز‌داشتہ‌بآشیم : اخلاص ! اخلاص‌یعنے‌مهم‌نیست‌بقیہ بفهمن‌یا‌نہ ،‌ مهم‌خداست‌کہ‌ در‌هر‌شرایطےمیبینہ(: برای‌رضای‌خدا‌‌همہ‌چے‌ردیفہ🖐🏽! ‍ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
...👀🖐🏿! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
‍ ‍🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗 پارت۴٩ رسیدیم رو به روی حرم همون لحظه داشت بارون میومد... شیشه ماشینو کشیدم پایین و دستمو گرفتم زیر بارون... برخورد قطره های بارون با سطح دستم حس خوبی داشت... همه از ماشین پیاده شدیم و وارد حرم شدیم رو به روی ورودی حرم و رو به گنبد که قرار گرفتم اشکام ناخداگاه ریخت چند ماه پیش همینجا بود که  سرنوشت من از حرم شما رقم خورد بی بی... رفتیم داخل و زیارت کردیم. دو رکعت نماز زیارت خوندیم و اومدیم روی صحن حرم نشستیم. گفتم که میخوام برم و در حوزه یا در خونشون محمد رو غافلگیر کنم عزم رفتن که کردم مامان ریحانه سوییچ ماشین رو از آبجیش گرفت و مجبورم کرد با ماشین برم. بقیه هم قرار شد تا شب حرم بمونن. سوار ماشین ریحانه اینا شدم و با یه بسم الله حرکت کردم. با جی پی اس گوشیم تونستم مسیرایی که میخوامو پیدا کنم. دیگه الان کاملا داخل خیابون چهارمردان قم بودم. حوزه محمد اینا اینجاست. یه حس خاصی داشتم... اسلا قابل وصف نبود دیدمممم اخ جوووون حوزه شونو دیدمممم (مدرسه علمیه امام عصر) ماشینو نزدیک در حوزه پارک کردم و به محمد زنگ زدم. دومین بوق برداشت محمد: سلام بر فرمانده قلب من _سلام بر سرباز وظیفه محمد: حالا ما شدیم سرباز وظیفه... باشه فائزه خانم دستت درد نکنه _شما سرداری آقامحمد محمد: اخ الهی من فدای این قلب مهربون فرماندم بشم. _محمد الان کجایی؟ محمد: اووووووم یعنی چی کجام؟ _وااای خنگ خدا یعنی الان حوزه ای خونه ای کلا کجایی؟ محمد: اوووم من الان از سر کلاس فقه اومدم بیرون و دارم میرم از در حوزه بیرون تا این حرفو زد از ورودی حوزه اومد بیرون سرمو خم کردم تا نشناستم..... _عه اهان. محمد شرمنده من دوباره بهت میزنگم الان نمیتونم صحبت کنم. یاعلی محمد: عه خب باشه. پس خدانگهدارت گلم گوشو قطع کردم و آروم پشت سر محمد راه افتادم. برخلاف تصورم ماشین نیاورده بود و داشت پیاده میرفت اخ الهی من قربون آقام بشم که این قدر سربزیر و متینه میخواستم برم بوق بزنم پشت سرش و اذیتش کنم که یهو یه ماشین آخرین مدل سبقت گرفت و دقیقا پشت سر محمد ایستاد شروع کرد به بوق زدن محمد بی اعتنا رد شد... دوباره پشت سر محمد حرکت کرد و دوباره بوق زد... منم پشت ماشین میرفتم... یهو یه دختره چادری از ماشین اومد بیرون و صدا زد : جوااااد اسمشو که صدا زد محمد برگشت و وقتی دختره رو دید رفت و روی صندلی جلوی ماشین نشست و رفت.... احساس میکردم جریان خون توی بدنم قطع شد... دست و پاهام حرکت نداشت... صدای بوق ماشینای پشت سرم منو وادار کرد حرکت کنم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗 پارت۵٠ ناخداگاه پشت سر ماشین حرک کردم و شروع کردم به تعقیبشون... من محمدو خوب میشناسم... اون اصلا این جور آدمی نیست... محمد با همه فرق داره... من بهش شک ندارم بخدا... فقط نمیدونم چرا حالم اینجوری خراب شده... خدایا کمکم کن... کنار یه پارک ماشینو پارک کرد. اول محمد پیاده شد و بعدم اون دختره... بارون شدتش بیشتر شده بود... دختره از من قدس بلندتر بود... نهههههههلعنتی نرو باهاش زیر بارون قدم نزنمن حسرت اینو دارم کنار شوهرم زیر بارون قدم بزنم اون وقت الان اون دختره کنارشه سرمو گذاشتم روی فرمون ماشین و زار زدم... گریه کردم تا میتونستم.... خسته شده بودم از کل دنیا.... من اسلا به محمد شک ندارم... بهش اعتماد کامل دارم... ولی نسبت به این دختره حس بدی دارم... ذهنم برگشت به چند وقت پیش... به روز تولدش... سیزدهم مهر بود... خیلی دوس داشتم کنارش باشم ولی خب نمیشد... براش یه انگشتر عقیق گرفتم و پست کردم... اون شب تا صبح تلفنی حرف زدیم... اون شب بهم قول داد هیچ وقت تو زندگی بهم دروغ نگه... قول داد....حالا وقتشه که امتحان بشه... گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم... داشتم نگاهش میکردم.... از دختره فاصله گرفت و جواب داد... محمد: سلام خانمم _سلام. کجایی؟ محمد: بازم خوبه جواب سلاممو دادی ها پارکم عزیزدلم _با کی رفتی پارک؟ محمد مکث کرد و بعد گفت: با حمزه اومدم. اون لحظه بود که کل دنیا رو سرم آوار شد... دروغ گفت... محمد به من دروغ گفت... خدایا باورم نمیشه... اشکام بی اختیار دوباره جاری شد... محمد: الووو فائزه کوشی _هیچی همینجام. کاردارم. یاعلی و دیگه منتظر نموندم اون خدافظی کنه و گوشی رو قطع کرد... چهار بار زنگ زد ولی جواب ندادم... یه پیام بهم داد *فائزه صدات از همون اول بغض داشت آخرشم که گریه شدی... سردم حرف میزدی باهام... تورو خدا با دل من اینجوری نکن... حالت خوب شد بزار زنگ بزنم صحبت کنیم خانومم. دوست دارم.یاعلی پیام و خوندم و شدت اشکام بیشتر شد... محمد یه چیزی به دختره گفت و داشت میرفت که دختره دویید دنبالش... یه چیزی رو از رو گوشیش نشون محمد داد... یهو گوشیم زنگ خورد... چقدر شماره آشنا بود... با صدای مر از بغض گفتم : الوووو یهو صدای خورد شدن توی گوشم پیچید. محمد گوشی دختره رو پرت کرد رو زمین.... نکنه زنگ زده بود من... چرا... این دختره کیه... محمد چرا اینجوری کرد... محمد و دختره سوار ماشین شدن و دوباره حرکت کردن.... با پشت دست اشکامو پاک کردم و راه افتادم دنبالشون.... حالم بد بود... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از تبلیغات عشق مذهبی
♥️ سین ارزان قیمت و پرجذب😍 - ۳کاویو ۶۷ - ۴کا ویو ۸۳ - ۵کا ویو ۱۱۳ ۱٠کا ویو ۲۱۹ 🌸 تبیلغات بلاگری ارزان قیمت ساعتی های بلاگری:) 3 ساعت:۶۳ 4 ساعت:۸۳ شبانه۱۹۳ 🌚 شبانه تک بنر ۹۳هر ریپ ۱٠ت فقط ریپ ۷۳ فقط رضایت رو تو ببین😍🤌🏻 @Tableghat_88
هدایت شده از تبلیغات ۲۴ساعته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنبال همچین استوری میگردی!؟ ♨️پایگاه استوری اینجاست ⤵️😻 http://eitaa.com/joinchat/3568632013C1720916958 .