eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.9هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.7هزار ویدیو
39 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dore_najaff110 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
-
نوشتہ‌‌بود ؛ توکل،مفهوم‌قشنگۍداره‌یعنۍخدایا ؛ من‌نمیدونم‌ولۍتودرستش‌کن:)!‌ ‌❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi 🖤⃟🥀⌋•
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
-
کنارفلسطین‌ایستاده‌ایم،زیرامانندِ؛ امتحانۍبراۍ[وجدانِ‌جهان]بود🇵🇸🔗:>!‌ ‌ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi 🖤⃟🥀⌋•
اگه به گناهی مبتلا شدی نذار قلبت بهش عادت کنه عادت به گناه . . اضطراب و ترسِ از گناه رو از قلبت میگیره ! اونوقت . . به جای لذت بردن از خدا دیگه از گناه لذت میبری ! ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi 🖤⃟🥀⌋•
فقط و فقط امشب تبادل با هر آماری داریم🤩 پس تا پر نشده سریع بیاین‌ پی وی @yamahdy000313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت مثل برق و باد به آخر هفته رسیدیم. سردرگم بودم. نمی دونستم این راهی که انتخاب کرد ام درسته یا...😥 پنجشنبه بود و دلم هوای شهدا رو کرد. دو شهید گمنام رو بین مقبره ی شهدای نام و نشان دار دفن کرده بودند.😔 یک راست به سراغ اونا رفتم. همیشه سنگ مزارشون تمیز بود و خانواده های شهدا هوای این دوغریب رو هم داشتند. کتاب دعا رو به دستم گرفتم و بعد از قرائت فاتحه، ✨زیارت عاشورا✨ خوندم. با هر سلام به حضرت🙏 و لعن به قاتلین اهل بیت✊ دلم سبک تر می شد. بغضم ترکید و چادر رو روی صورتم کشیدم و دل سیر با خدای خودم راز و نیاز کردم.😭 ــ ای خدا... خودت به دادم برس. خودت کمکم کن مسیر درستو انتخاب کنم. من صالح رو قبول دارم. مورد پسند منو خانواده مه... فقط نگرانم. از تنهایی می ترسم. می ترسم با هر ماموریتش دیوونه بشم. بمیرم و زنده بشم.😖 می ترسم زود صالحو ازم بگیری اونوقت من چطوری طاقت بیارم؟😢 اصلا دلم نمی خواد بهم بگن همسر شهید. خودم می دونم سعادت می خواد اما... اما من برای این سرنوشت ساخته نشدم.😔 تنهایی دیوونه م می کنه. نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم. از تو که پنهون نیست مهرش به دلم نشسته. دوست دارم همسرم بشه... هم نفسم بشه... اما... خدایا من صالح رو سالم می خوام.😣😭 تو سرنوشتم شهادت سوریه رو قرار نده. می دونم بازم میره. سالم از سوریه بهم برش گردون. می خوام جواب مثبت بهش بدم. خدایا هوامو داشته باش. با قلبی و تصمیمی به سوی خونه رفتم. نتیجه رو به زهرا بانو گفتم و اون به پدر منتقل کرد. قرار نامزدی رو برای فرداشب گذاشتند. حس عجیبی داشتم. می دونستم که صالح هم دست کمی از من نداره. پیشونی بند رو به دیوار مجاور تخنم وصل کردم و بوسه ای روی اون کاشتم.😍💛 ادامه دارد...