رمان آنلاین سرزمین عشق🌹✨
بابا:خوشبختبشیدخترم
(بغلشکردموگریهمیکردم،بعدازمدتی
آقارضاهماومدکنارمون،باباباروبوسی
کردوروکردسمتمن)
آقارضا:خانوممقیافهاتودیدی؟
-نهچیشدهمگه؟
(رفتمسمتنرگس)
نرگس:یاخدااااینچهقیافهایهدرستکردیواسهخودت
-یهآینهبده
نرگس:روسفرهعقدآینههستبرونگاهکن،
حالاموقعآبغورهگرفتنبوددختر
رفتمتواینهخودمونگاهکردم،وااایییآقارضابادیدنمفرارنکردخوببود،لعنتبهمن
آقارضا:اشکالندارهبروداخلسرویس
صورتتوبشور،اینجوریخیلیبهتره
_چشم
آقارضا:چشمتبیبلاخانومم
صورتموشستمدروبازکردم،اقارضادمدربود
نگاهیبهمنانداختولبخندزد
آقارضا:حالاخوشگلشدی
لبخندیزدمورفتیمپیشمهمونا
ماماناومدنزدیکم:رهاجانچنددستلباس
گذاشتمتویهساکدادمبهخواهرشوهرت،کهرفتی،لباستوعوضکنی
_دستتوندردنکنه
مامان:کارینداری،مادیگهبریم
(بغلشکردم):بابتهمهچیممنونم
مامان:انشاء اللهکهخوشبختبشین
یکی.یکیمهموناداشتنمیرفتن
آقارضااومدسمتم
آقارضا:خانوممبریمیهجایی؟
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
رمان آنلاین سرزمین عشق ✨🌹
_بریم
همهخداحافظیکردیمورفتیمسوارماشینشدیم
آقارضاازنایلکسپشتماشینچادرمو
درآورد
آقارضا:عزیزمچادرتوعوضکن
_چشم
آقارضا:چشمتبیبلا
روسریموحجابکردموچادرموسرمکردم
راهافتادیم
تویراهآقارضاهینگاهممیکردومیخندید
_چیشده،هنوزمصورتمسیاهه؟
آقارضا:نهخانومم،دارمازدیدنتلذتمیبرم
(یعنییهقندیتودلمآبشدکهنگو،منم
نگاهشمیکردمولبخندمیزدم)
آقارضا:چیزیشده؟
_دارمازدیدنتلذتمیبرم
هردومونخندیدیم
آقارضا:خیلیدوستتدارمرهاجان
-منم
آقارضا:منمچی؟
_منمدوستتدارم
آقارضا:اینشد،حرفنصفهنداریم
_چشم
آقارضا:الهی.قربون،چشمگفتنتبشم
_آقارضا؟
آقارضا:دیگهآقارضانیستمبانو،رضاجانم
برات
-چشم،رضاجان
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
رضا:جاندلم
-کجاداریممیریم؟
رضا:گلزار،رفتیتاحالا؟
_نهنرفتم
رضا:الانبریعاشقشمیشی
_منفقطعاشقیهنفرم
رضا:اینکهصدالبته،ولیاینعشقبااونعشقفرقدارهبانو
تابرسیم،رضااینقدرحرفایقشنگیمیزد،کهمسافتبراممثلبرقگذشت
رسیدیمبهگلزار،رضادستموگرفتوحرکت
کرد
درکنارشقدمزدنحسخوبیبود،انگار
دنیاروبه.منبخشیدن
چهبرسعبهاینکهدستانم دردستانشگرهخوردهبود
اولرفتیمسرمزاربابایرضا،یهفاتحهای
خوندیمبعدرفتیمسمتگلزار
رویسنگقبرهارومیخوندم،نوشتهبود
شهید،شهید،شهیدگمنام،شهیدمدافعحرم
تازمانیکهرضاایستاد
نشستکنارقبرشهیدگمنام
شروعکردبهحرفزدن
رضا:سلامدوستمن،بارهاخانماومدم،
دستتدردنکنهکهکمکمکردیبهشبرسم
رهاجان،ایندوستشهیدمه
خیلیوقتهکهباهمدوستیم
اولینباریکهتورودیدمهیچحسیبهت
نداشتم،تورومثلنرگسمیدیدم
تاوقتیکهتوشلمچهرویخاکنشسته
بودیوگریهمیکردی،نمیدونستمچی
میخواستیازشهدا
ولیوقتیدیدمت،فهمیدمکهنمیتونم
تورومثلنرگسببینم
هرروزکهگذشتقلبمبیشترمیتپیدبرای
بدستآوردنت
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
نمیدونستمتوقبولمیکنیبامنازدواجکنی
یانه،
ازدوستشهیدمخواستمکهکمکمکنتومال
من.بشی
(رفتمروبهروشنشستم،اشکازچشمام
جاریشد،بادستایقشنگشاشکاموپاک
میکرد)
رضا:دیگه.نبینمچشمایخانوممگریون
باشههااا
_چشم
رضا:چشمتبیبلا
بعدمدتی.یهکمدورزدیمتوخیابونابعدرفتیمسمتخونهعزیزجون
درحیاطوبازکردیم،یهنگاهیبههمانداختیموخندیدیم
رضا:ناسلامتیماعروسودومادبودیماا،چهاستقبالیشدازما
_خوب،توکلیدداشتیدیگه،کسیکهخبر
نداشتماداریممیایم،بهنظرمالانبریمباهم
توخونههمهذوقزدهمیشن
رضا:چشم
_چشمتبیبلا
دروبازکردیمواردخونه.شدیم
همهبادیدنموناولجاخوردنبعدشروعکردنبهدستزدن
نرگس:کجابودینتاحالا
_رفتهبودیمگلزار
نرگس:عععمیگفتینمنممیاومدمدیگه،
خیلیلوسی
_انشاء اللهدفعهبعدهمراهآقامرتضی،۴تاییمیریم
نرگس:هییییسسسسس!لالشیدخترمامانشایناهماینجان
_عععبیادب،عشقادبمازتگرفتههااا
یهدفعهیکیازخانوماگفت:نرگسجان،این
عروسخانموولکنبزارماهمیهکم
ببینیمش
نرگس:ببخشید،رهاجانبرو
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
رضارفتیهاتاقدیگهکهآقایونبودن،خانوماهمیهاتاقدیگهبودیم
بعدازخوردنشامیکییکیرفتن
خیلیخستهبودم
عزیزجون:رهاجان،دخترمبروتواتاقرضا،
خستهشدی
_چشم
نرگس:زنداداش،ساکتهمتواتاقداداش
گذاشتم
_دستتدردنکنهنرگسجون
دراتاقوبازکردم،بازهموناتاق،بازهمون
آرامش
یهدفعهرضاآرومگفت:دنبالکسیمیگردی؟
(خجالتکشیدمبااینحرفش،کهنرگساومد)
نرگس:داداش،دایییوسفکارتداره
رضا:الانمیام
رضارفتومنمچادرموبرداشتم
لباسایراحتیوازداخلساکبیرونآوردم
پوشیدم
موهاموبازکردم
لباساموگذاشتمداخلکمدرضا
بعدرویتختنشستمواینباربادقتبهاطرافمنگاهمیکردم
دراتاقبازشدورضااومدداخل،باچشمام
براندازشمیکردم
اومدکنارمنشست
راستیلفظیسرعقدتوبازکردیببینی
چی.بود؟
-نه
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
رضا:ععچهبیذوق
_وقتیبهترینهدیهزندگیمبودنکنارتوعه،چیزدیگهاینمیخوام
رضا:ولیبازشکنیبهترههااااا
_چشم،الانمیرممیارمش
رفتمداخلکیفم،جعبهکوچیککادوشدهرو
آوردمکنارشنشستم
بازشکردم،خیرهشدهبودمبهش
باورمنمیشد
همونتسبیحفیروزهایکهدیدمشتوراه
شلمچه
_ازکجامیدونستیمناینومیخواستم؟
رضا:اونروزکهتواونمغازهبودیم،دیدم
چشمتبهشخیرهشدهبود،همونروز
نخریدمشقبلاینکهبیایم
خواستگاریرفتمخریدموبرگشتم
_یعنیرفتیهمونجاخریدی؟
رضا:اره
_خیلیممنونمممم
منخوشحالمکهتومالمنشدیومنالان
اینجام.تویاتاقتو
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
باصدایدربیدارشدم
نرگس:رهاخانم،بیدارنمیشی؟
_چیزیشده؟
نرگس:خانمخانما،منمرخصیقبلعقدبه
شمادادمنهمرخصیبعدعقد
_وااییینرگستوروخدایهامروزههم
مرخصیباشم،قولمیدمازفرداازتوزودتر
بیدارشم،قولقول
نرگس:مثلبچهکوچیکاقولدادیکهباشه
فردانیایاخراجی
_چشم،رییسبداخلاق
بارفتننرگسگوشیموبرداشتمشمارهرضا
روگرفتم
_سلام
رضا:سلامخانوممخوبی؟چهزودبیدارشدی
-مدیرمونبیدارمکرد
رضا:(صدایخندهاشبلندشد،چقدردلنشین
میخندی)نرگسومیگی؟
_اره
رضا:هیچیخواهرشوهربازیششروعشدهپس
_توکجارفتی؟
رضا:بامرتضیاومدیمسپاهبعدمیریم
کانون
_ناهارمیای؟
رضا:برایدیدنیارحتمامیام
رضا:خیلیدوستتدارمرهایمن
-منمخیلیدوستتدارم
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
رضا:برمکهمرتضیدارهصداممیزنه
_باشهمواظبخودتباش
رضا:توهمهمینطور،یاعلی
دیگهخوابمپریدهبود،تختومرتبکردم
رفتمازاتاقبیرون
دستوصورتموشستمورفتمسمت
آشپزخونه
عزیزجونداشتغذادرستمیکرد
_سلام
عزیزجون:سلامبهرویماهت،بیابشینبراتچاییبریزم
_نهنمیخوادخودممیریزم
عزیزجون:باشه
(عزیزجونسفرهروپهنکردرویزمین،
وسایلصبحانهرورویسفرهچید،منمیه
لیوانچاییبرایخودمریختموکنار
سفرهنشستم
بهعزیزجوننگاهمیکردمکهچقدرباعشق
دارهغذادرستمیکنه)
بعدازخوردنصبحانه،سفرهروجمعکردم
رفتم.تویحیاطرویمیزیکهکنارحوضبودنشستم
وبهگلایکنارحوضنگاهمیکردم
کیفکرشومیکردمنیهروزیعروساین
خونهبشم
واقعاکسیازحکمتخداسردرنمیاره
خدایابهخاطرهمهچیشکر
عزیزجون:رهامادر
_جونم.عزیز
عزیجون:رهاجانگوشیتزنگمیخوره
-چشمالانمیام
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
بدوبدورفتمتویاتاقگوشیمونگاهکردم،
مامانبود
-سلاممامانجونخوبی
مامان:سلامرهاجان،خواب.بودی؟
-نه،رفته.بودمتوحیاطنشستهبودم
مامان:آها،خودتخوبی؟آقارضاخوبه؟
_شکرخوبیم
مامان:رهاجانمیخواستمبهتبگمبابات
گفتهامشبشامباآقارضابیاینایناینجا
_بزارین،رضاموقعظهراومدازشبپرسم،
شایدتادیروقتسرکارباشه
مامان:باشه،بازخبربدهبهم
-چشم
مامان:فعلامیخوامبرمبازار،توچیزی
نمیخوای؟
_خوشبگذرهنهمامانجون،بههمهسلام
برسون
_مامان:توهمسلامبرسون،خداحافظ
حوصلهامسررفتهبود،رفتمسمتقفسه
کتابها،کتابشهیدمرتضیآوینیرو
برداشتم
رویتختدرازکشیدموشروعکردمبه
خوندن
بعدازکمیخوندنچشمام.سنگینشدو
خوابمبرد
باصدایاذانگوشیمبیدارشدم
وایییخدایمنچقدرخوابیدممن شانسآوردمنرگساینجانبودوگرنهمیگفت
تاالانخواببودیدختر
رفتموضوگرفتم،سجادموپهنکردمچشمم
بهتسبیحفیروزهایافتاد،لبخندیبهلبم
نشست.وایستادمونمازموشروع
کردمبهخوندن
دورکعتنمازشکرانههمخوندم
بعدازخوندننماز
رفتمسمتساکلباسام
یهدستلباسبیرونآوردم
رفتمیهدوشگرفتم
برگشتمتویاتاقم
#پارتهدیه_ولادتامامزمانمبارک
سلام
اینم پارت هدیه
لف ندید💔 بازم پارت داریم
فرداشب
امروزم نمیتونم پست بزارم
چون جمکرانم 😍😍
#سلام_مولای_مهربانم🌸🍃
👌توصیف قشنگیست دراین عالم هستی
🌹 تـو عـرش بَـرینی و من از فـرش زمینم
💐 آواره نه! در حسرت دیـدار تـو بیشک
💞 ویـرانهی ویـرانهی ویـرانه تریـنم
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 🌸
#صبحتون_مهدوی 🌼🍃
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•