رمان عشق بی انتها❤️
#پارت_بیستوهشتم
منو دید سریع بلند شد و ازم خواست رو یکی از صندلیهای
اتاق بشینم و خودش باز
مشغول تایپش شد، فهمیدم الکی داره کیبردشو فشار میده و هی پاک میکنه.
-ببخشید گفته بودید بیام کارم دارید
-بله بله (همچنان سرش پایین و توی کیبرد بود )
-خوب، مثل اینکه الان مشغولید. من برم یه وقت دیگه میام
-نه نه… بفرمایید الان میگم. راستیتش چه جوری بگم؟! لا اله الا الله… میخواستم
بگم که…
-چی؟!
-اینکه ….
-سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم تا حرفشو بزنه
-اینکه… اخه چه جوری بگم… لا اله الاالله… خیلی سخته برام.
-اگه میخواید یه وقت دیگه مزاحم بشم؟؟
-نه…اینکه… خواهرم… راستیتش گفتن این حرف برام خیلی سخته.، شاید اصلا
درست نباشه حرفم. ولی، حسم
میگه که باید بگم… منتظر موندم امتحانهاتون تموم بشه و بعد بگم که خدای نکرده
ناراحتی و چیزی پیش نیاد،
اجازه هست رو راست حرفمو بزنم؟!
-بفرمایید
-راستیتش، من… من… من از علاقه شما به خودم از طریقی خبر دار شدم، و باید
بهتون بگم متاسفانه این اتوبان
دو طرفه هست
چیزی نگفتم و فقط سرم رو پایین انداختم… تا شنیدم تو دلم غوغا شد ولی به روی
خودم نیاوردم.
-ولی به این دلیل میگم متاسفانه چون بد موقعی دیدمتون… بد موقعی
شناختمتون… بد موقعی…
بازم هیچی نگفتم و سرم پایین بود
-باید بگم من غیر از شما تو زندگیم یه عشق دیگه دارم و به اون هم خیلی وفادارم
و شما یه جورایی عشق دوم
منید، درست زمانی که همه چی داشت برای وصل من و عشقم جور میشد، سر و
کله شما تو زندگیم پیدا شد! و
همیشه میترسیدم بودنتون یه جورایی من رو از اون دلسرد کنه… من از بچگی
عاشقشم، خواهش میکنم نزارید
به عشقم، که الان شرایط جور شده که دارم بهش میرس، .نرسم…!
دیگه تحمل نکردم، میدونستم داره زهرا رو میگه اشک تو چشمام حلقه زد. به زور
صدامو صاف کردم و گفتم :
خواهشا دیگه هیچی نگید…هیچی
-اجازه بدید بیشتر توضیح بدم
-هیچی نگید
و بلند شدم و به سرعت سمت بیرون رفتم و وقتی رسیدم حیاط صدای گریه هام
بلند بلند شد. تمام بدنم
میلرزید، احساس میکردم وزن سرم دوبرابر شده بود، پاهام رمق دویدن نداشتن،
توی راه زهرا من و دید و پرسید
ریحانه چی شده؟! ولی هیچی نگفتم بهش وفقط رفتم. تو دلم فقط بهشون فحش
میدادم… رفتم خونه با گریه و
رو تختم نشستم، گریه ام بند نمیومد. گریه از سادگی خودم، گریه از اینکه گول
ظاهرش رو خوردم، پسره زشت
و بد ترکیب… صاف صاف نگاه کرد تو صورتم گفت عشق دوممی! منو بگو که فک
میکردم این خدا حالیشه
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود ملی جمهوری اسلامی ایران
به کوری چشم دشمنان سرود ملی میخوانیم
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
「🖇•••」
.
خِیلیـٰامیگین
چـٰادُریَعنۍبۍڪِلـٰاسۍ
چـٰادُرحِجـٰابِبَرتَرِه،واجِبنیست
غـٰافِلاَزاینڪِہشَھیدهڪَمـٰایۍبـٰاچـٰادُرَششَھیدشُده"!
.
#چادرانه
.
ـ ـ ـ ــــــــ∞♡∞ــــــــ ـ ـ ـ
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
اگه میخوای ببینی یه آدمی
به درد رفاقت میخوره یا نه،
ببین نمازش چطوریه!🤍
آدمی که خودشُ از خدا دریغ
کنه و قیدِ خدارو بزنه،
چطوری میتونه واسه تو رفیقِ
خوبی باشه؟!🤔
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
#امام_زمان_عج
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
با شهدا بودن سخت نیست
باشهدا ماندن سختهـ .....🚶🏿♂💔
#شهیدانه
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••🥀♥️••
پدری کردی برای بچـہ های شھدا ؛
- بابا قاسم کجایی؟ جات خیلی خالیہ
#استوری
#حاجقاسم
#لبیک_یا_خامنه_ای
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🇮🇷•
-گرمراهیچنباشدنهبهدنیانهبهعقبی
-چونتودارمهمهدارمدگرمهیچنباید
#ایران 🇮🇷
#حجاب 🧕
#سید_علی ♥️
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•💔🌼•
برای شهید آرمان علی وردی
شهادتت مبارک برادر ... :)
#شهیدانه 🥀
#شهیدآرمانعلیوردی💔
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
دࢪآرزوے شــهـــادت³¹³_۲۰۲۲_۰۱_۰۲_۱۱_۱۸_۱۹_۳۳۵.mp3
3.91M
•|ضربان حرم
🎙¦⇠#سیدرضانریمانی
🖤¦⇠#حـاجقـاسـم
سید الشهدای مدافعان حرم
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
سلام
عزیزان ببخشید امروز پست کم گذاشتیم.
قول میدیم
ان شاءالله فردا جبرانش کنیم