جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
-
دلم میخواهد حاج احمد درونم
یہ ڪشیدھ بخوابونہ زیر گوشم و بگہ
اینجورۍ قرار بود مجاهد بشی؟! . . :)
#دلے
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
-استادپناهیانمیگن:
میخواےعاشق چیزےبشے؛
باعملورفتارعاشقشو!
مثلااگرمیخواهے
عاشقِ شاه #کربلا بشی ،
هرروزصبحتو یہ
ساعتِمخصوصبگو :
"صلےاللّٰہعلیڪیااباعبدالله"
بگوحسیـنجانم ،
میخوامبهتعادتڪنم...
تاعاشقتبشمتابہتوعارفبشم...!🕊
#حسین_جانم🖤
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
16.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔 آیا میدانید چرا مچ پا و دست و دکمه مانتو ها در مد جدید باز است پس خواهش میکنم که این ۴ دقیقه کلیپ که ارزش دیدن رو برای حفظ شخصیت انسان دارد را ببینید تا بیشتر آگاه شوید.(باز نشر)
لااقل بدانیم که چه می پوشیم
#حجاب #تلنگر #گناه #بازنشر
#ماه_رمضان #امام_زمان #رمضان
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بہ خودم میگفتم عاشق نمیشم...❣
#حبیبۍحسین
#استوࢪۍ
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
💗رمان خانم خبرنگار وآقای طلبه💗
#پارت۵
تقریبا یه رب تو راه بودیم تا بالاخره رسیدیم جمکران، در ورودی ماشینو پارک کرد...
سید: بفرمایید
بریم ببینیم پیدا میکنیم کاروانتون رو
فاطمه:ممنون چشم
فاطمه: چرا کشتیات غرق شده
_هیچی بابا ولم کن
آقا سیدم مشکوک شده بود شدیدددد
لابد پیش خودش میگه این دختره پرحرف چرا زبون به دهن گرفته،اصلا بزار بگه ...
سید: خب یه نگاهی بندازید ببینید دوستاتون رو میبینید
فاطمه: نه من آشنایی ندیدم میخوای من میرم داخل مسجد رو بگردم فائزه جان شما با آقاجواد توی صحن بیرون رو بگردید...
نمیدونم چی تو نگاهش داشت که اینجوری پریشونم کرد...
فاطمه از ما جدا شد و رفت طرف مسجد من و آقاسیدجوادم همراه هم راه افتادیم... انگار نه انگار که قرار بود دنبال کاروان بگردیم... هیچ کدوممون تو این دنیا نبودیم اصلا...
من تو فکر اون و حسی که تو این یکی دو ساعته تو دلم جوونه زده..
اونم تو فکر... هی...
سید: چرا سرتون پایینه خانوم د نگاه کن ببین دوستی ، آشنایی کسی رو نمیبینید
چرا دقت نکرده بودم...
_چشم
سرمو که گرفتم بالا یه گنبد فیروزه ای جلوی چشمام نقش بست...
خدای من اینجا جمکرانه...
آرزوم دیدن اینجا و زیارت آقا بود...
_السلام علیک یا بقیه الله فی العرضه...
به زبون آوردن سلام همانا و جاری شدن اشکام همانا
جواد با بهت سرشو طرف من چرخوند و وقتی دید نگاهش نمیکنم اومد جلوم
سید: چیشد یهو
_هیچی...
یهو یه صدای آشنا اسممو از پشت سر صدا کرد...
صدا:فائزه السادات خودتی...؟
ادامـہدارد . . .