eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.8هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.7هزار ویدیو
39 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dore_najaff110 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
| ‏ازآن‌روزِآمدنت‌تمام‌ لحظات‌مان‌ربیع‌می‌شود..💚 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ بھش‌گـفتن ‌شمـا پسـر شھـیدین؟! گفت‌: ما نـوکـرهٔ‌ شهیدیم...! - حاج مھدی ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
‌کسانی به امام زمانشان خواهند رسید، که اهل سرعت باشند؛ و اِلّا تاریخ کربلا نشان داده، که قافله حسینی معطل کسی نمی‌ماند! ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
غیبت کردن، اوج حماقت است... روز قیـامت نیکی هایمان را به محبـوب ترین فـرد زندگـی مان نخواهیم داد امـا مجـبــور می شـویـم نیـکی هایمـان را بـه کـسـی بدهیـم کـه از او متنـفـر بودیـم و غیبتش را کردیم؛ گناه، مخصوص حـق الـنــاس اوج حمــاقـت اسـت نـه زرنـگـی، زرنـگـی بنــدگـی خـداست. _آیت الله بهاءالدینی رحمت‌الله‌علیه ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
- اگر این شهر پر از آدم‌هاست پس چرا یوسف زهرا تنهاست؟!💔 | ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
استاد میرباقری: مزد خون امام حسین(؏) ظهور حضرت بقیة اللّٰه(عج) است ... ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
از‌ امام‌رضاع پرسيدند : توکل‌ یعنی‌ چه ؟ فرمودند: ‹ أن‌لا‌تخـٰاف‌مع‌الله‌أحداً › وقتی‌ خدا را داری ؛ از هیچکس‌ نترس :)!🌱 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 +بیا بیرون بریم -باشه امدم از هستی خداحافظی کردمو راهی خونه شدم وقتی برگشتیم خونه خیلی خسته شده بودم داشتم میمردم عادتم بود واسه مامان تعریف کنم چیشده واسه همین همیشه واسش میگفتم امروزم مثل همیشه واسش تعریف کردم دیگه از صبح هیچکاری نکرده بودم گوشیو برداشتم  فاطیما بهم پیام داده بود پیامو باز کردم «سلام عزیزم خوبی خانواده چطورن میخواستم بگم به مادرت بگو فردا منتظر جوابیما» سلام عزیزم شکرالله خودت خوبی خانواده خوبن چه جوابی؟ جواب چی پیامو فرستادم که مامانم گفت برم پیشش میخواد برام حرف بزنه گفتم لابد مثل همیشه میخواد نصیحت کنه چه اشکالی داره خیلیم خوب رفتم پیشش -بلی مادر بفلمایین +زهرا میخوام یچیزی بگم به بابا تو اشکانم گفتم -بفرمایید فقط من یچیز بگم فاطیما بهم پیام داد گفت بهتون بگم فردا منتظر جوابم چه جوابی میگن؟منظورشون چیه اخرش بهم نگفتی مامانش بهت چی گفتا +خوب مهلت میدی مگه همینو میخواستن بگم دیگه -بله +ببین دیروز مامان فاطیما زنگ زد در مورد تو باهام حرف بزنه درواقع تورو خواستگاری کنه واسه ی  پسرش محمد رضا منم که شنیدی اول چی گفتم ولی خوب خیلی اصرار کرد گفتم به بابات بگم بعد بهشون دوروز دیگه جواب بدیم به بابات گفتم مخالفتی نکرد گفتش بیان ببینیم چی میشه حالا میخوان بدونم تو چی میگی واااییی خدا اون احساسو چجوری وصف کنم نمیدونم یجوری خجالت کشیدم که اب لازم شدم یعی عرق کردم از خجالت  وااای چی بگم هیچی نگفتم  اصلا شوکه شدم 😓😓😓 دیگه  عرفان و بابا هم بودن نمیدونستم چیکار کنم ای کاش زمین دهن وا میکردمنو میخورد  پاشدم فرار کردم تو حیاط گفتم یکم نفسم تازه شه بتونم حرف بزنم از شیر حیاط یه اب به صورتم زدم بهتر شدم گلوم خشک شده بود چرا اینجوری شدم کسی نیومد دنبالم فکر کنم فهمیدن خجالت کشیدم حالا چیکار کنم چه جوابی بدم  یعنی اون چیزایی که میخوامو داره غیرت،اخلاق،خوب عمل به واجباتش مذهبی و چشم پاک چشم پاکه بود غیرتشم دیده بودم اما بقیش؟! نمیدونم من اـگر اونطوری باشه که میخوام مخالفتی ندارم ولی بهتر نیست اول بگیم نه لاقل یکم لفتش بدیم اممم نمیدونم ــــــــــــــــــــــــــــــــ فاطیما: پیامو که فرستادم یک ساعت بعد صدای گوشیم امد دستمو خشک کردمو رفتم سراغش زهرا بود «سلام عزیزم شکرالله خودت خوبی خانواده خوبن چه جوابی؟ جواب چی؟» یعنی خانوادش بهش نگفتن عجیبه شکر خدا عزیزم همه خوبن سلام دارن عزیزم مادرت اینا بهت چیزی نگفتن؟ اینو براش فرستادم میدونی ولی حس میکردم جوابش مثبته   رفتم بالا پیش رضا یکم باهم حرف بزنیم *ادامه دارد.... 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🥀 محمد رضا: بدجوری تو فکر بودم یعنی حوابشون چیه چند روز دیگه قرار بود بریم کربلا شکر خدا اصلا دست و دلم به کارو و این چیزا نمیرفت دست خودم نبود انگار دیونه شدم چیشد که انقدر یه دختر واسم مهم شد که با سعید اونطوری رفتار کنم ازش عذرخواهی کردم ولی دست خودم نبود وقتی نزدیکش میشد انگار یه کاسه اب یخ ریخته باشن روم دلم نمیخواست باهاش هم صحبت شم چون در ذهنم نمیگنجید بی دلیل با نامحرم خلوت کنم صدای در اتاقم من از فکر کشید بیرون یه نگاه به کامپیوتر کردم ساعت ها رو یه عکس حرم  خیره مونده بود مو فکر میکردم چشام درد گرفتم -بفرمایید +منم داداش با اجازههه فاطیما امد تو +سلام بر تو چیکار میکردی چون اسمش به فاطمه نزدیک بود گاهی فاطمه صداش میکردم -فکر خواهرم فـکر +او که اینطور چہ فرکری؟ -دیگه بماند فاطمه خانم +باشه نگواصلا:/ -خوب کاری داشتی +داداش چه کاری میخوان باهم یکم حرف بزنیم خوب چخبرا -سلامتی فاطمه جان  حدود ۵روز دیگه اربعینه  نمیدونم چه کار کنم دقیقا -چه کار عزیز من مثل هر سال ساکو میبندیمو نصف راهو پیاده نصف راهم سواره میریم ان‌شاءالله -ان‌شاءالله از درسات چخبر دیگه حدود ده۲۰ روز دیگه مدرسه باز میشه مامتو سفارش دادی +نه داداش هنوز سفارش ندادم -خوب فردا با مامان برید مزون بخر دیگه تا تموم نشده دختر -الان دیگه تموم شده مانتو هاشون باید سفارش بدیم که ان‌شاءالله تا مدرسه اماده بشه +ان‌شاءلله یکم دیگه با فاطمه حرف زدیمو بعدم مامان صدامون کرد تا بریم واسه نماز ـــــــــ،ـ،ـــــــــــ زهرا: دیگه رفتم داخل  جوابم این بود که بیان اونم فقط به مامانم گفتم با کلی خجالت این همه *ادامه دارد... 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوت نامه از طرف علمـــــــــدار کـانال کمیــــل دارید✋ دوستان کانال با حضور خواهر بزرگوار شهید هست خاطراتی بسیار شنیدنی از زبان خواهر شهید 🌷 و تمام خاطرات و جلد هر دو کتاب در این کانال بار گیری شده ✌ حتما سری به این کانال بزنید 👇 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c