میگفتکه...:
مذهبیبداخلاق
اثرشازدشمنبیشتره!
حواستهستدیگه؟!🚶♂️
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
تازمانیکہمذهبیافکرکنندظھورتَنھا
باگریہوگوشہنشینیشایدکہاتفاقبیافتہ
کاردینلنگہ؛باتنبلیظھوراتفاقنمیافتہ!'
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
شیطان: مرادرسهجایادکن،
دراینسهجاحضوردارم.👇
۱-هنگامیکهمردنامحرمبازنینامحرمباهم
خلوتکردهاندمنسومینآنهاهستم.
۲-هنگامخشموعصبانیت.
۳-بههنگامقضاوت.
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
دلش نمیاومد گناه کنه اما باز میگفت:
این بار آخره ..!🔪🚶🏻♂
مواظب بار آخر هایی باشیم کھ بارِ
آخرتمون رو سنگین میکنن!💔
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
و بالاخره رو نمایی از ابَر موشک هایپرسونیک سپاه
به نام فتاح که توسط رهبری نام گذاری شده
«ما میتوانیم» 🇮🇷😎
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
4_5818882414868435062.mp3
3.14M
صدا کن دوباره اسمم رو ..🙂💔
تا که دوباره تا خود صبح ببینی گریه ام رو آقا(:
-امامحـسینجـانم
#مداحی
#پیشنهادی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
💜رمان آنلاین دوراهی سرنوشت💜
💜پارتبیستوچهارم💜
بالاخره شب تاسوعا شد
داشتیم غذاها رو میکشیدیم تو ظرف ها که
وحید صدام زد :خانم احمدی
-بله
برنامه شبت هست
-آره صددرصد
وحید :باشه
بعدش شروع کرد به صدا کردن برادر عظیمی
صادق جان
صادق داداش
یه لحظه بیا اینجا
۲۰۰-۲۵۰ظرف غذا بذارید کنار
ساعت ۸:۳۰-۹ بذارید تو ماشین خانم احمدی
برادرعظیمی:چشم
اون طرف من به سارا :سارا لطفا کش بنداز دور غذاها
سارا:محیصا کار آسونتر نیست
-😂😂😂😂نه نیست
سارا:کوفت
وحید:محیصا خانم بریم دختر خاله ؟
-بله
قراربود این غذاها رو ببریم یکی از روستاهای اطراف قزوین
شماره سحر دوستم رو گرفتم الو سلام سحرجان خوبی؟
ما داریم میایم روستا یه ربع -بیست دیگه اونجایم
سحر:باشه عزیزم
منو وحید به سمت روستا رفتیم
دیدیم سحر و همسرش آقاسجاد منتظر ما هستن
وحید کمک آقاسجاد کرد غذاها رو خالی کردن
-سحرجان بیا خواهر
سحر:جانم محیصا
خم شدم از تو داشبورد یه پاکت دادم دستش
سحر این ده میلیون برای جهیزیه اون دخترخانم
سحر ببین هزارتومن از این پول هم برای من نیست
همش خیّرا دادن
راستی سحر دکترت چی گفت؟
-جوابم کرد
محیصا برای اربعین میرم کربلا
اگه آقاهم جوابم کرد
دیگه به بچه دارشدن فکرنمیکنم
سحر وهمسرش ۷سال بود ازدواج کردن
اما نمیتونن بچه داربشن
حالا که میگه میخاد بره کربلا 😔😔😔😔😔
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
💜رمان آنلاین دوراهی سرنوشت💜
💜پارتبیستوششم💜
برادرا دیگ و اجاق گاز و.... بار وانت کردن بردن تحویل بدن
منم با چندتا از دخترا رفتیم تمام حسینه رو جارو برقی کشیدیم مرتب کردیم
شلنگ کشیدیم حیاط حسینه شستیم
که برای دهه سوم تمیز باشه
مرتب کردن وتحویل دادن وسایل چندساعتی طول کشید
بعدش دوباره برگشتیم خونه
رسیدم خونه شماره ساجده گرفتم
- الو سلام ساجده عروس خانم
ساجده:إه محیصا اذیتم نکن دیگه
-تسلیم
ساجده اونروز خواب بودم
خب بگو ببینم چی میخوای
ساجده:یه نقاشی سیاه قلم از حضرت آقا
عباشون هم مشخص باشه
فقط هزینه دستمزد بهم بگو
-برو بابا مگه من از تو دستمزد میگرم
هدیه عروسیت
ساجده: نه محیصا محمدآقا گفته این کار براش فرق داره
پس قیمتش بگو
-باشه لجباز
برم بوم بگیرم چندتا کار به جز نقاشی شما دارم
یا علی
ساجده :یاعلی
مانتو و روسری سیاه پوشیدم عاشقانه چادر سر کردم به سمت مغازه وسایل نقاشی حرکت کردم
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱