eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.8هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
39 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه‌خون میگفت: وقتی حرومیا دیدن عباس شهید شده، میومدن سمت خیمه‌ها ... حاجی حقیقتش از وقتی رفتی حرومیا اومدن تو حرم 💔! 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
وعشق‌راخلاصه‌میکنم… درنگاه‌"مادری‌"که، به‌عشق‌ِ فرزند گمنامش سنگ‌ِمزارِتمام‌شهدای‌گمنام‌را بہ‌آغوش‌کشید...‌:)❤️ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
بۍصبرانہ‌منتظرشنیدن‌نواۍ 「قاسم‌نبودۍببینۍقدس‌آزادگشتہ」 ! ازتمامی‌بلندگوهای‌شهرهستیم :) 🕊 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
استاد رائفی‌ پور میگفت: تو کربلا یه‌ تربت‌ دادن‌ به‌ من دعای‌ تربت‌ رو خوندم‌ بار اولم‌ بود به‌ یک‌ جمله‌ رسیدم‌ نابود شدم! این‌ بود: قسم‌ به این‌ خاک‌ که‌، معصومی‌ در آن‌ حل‌ شده‌ است:)💔 . 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
استاد رائفی‌ پور میگفت: تو کربلا یه‌ تربت‌ دادن‌ به‌ من دعای‌ تربت‌ رو خوندم‌ بار اولم‌ بود به‌ یک‌
چه‌کنم‌دست‌خودم‌نیست؛ که‌یادت‌نکنم.. خواستی‌دل‌نبری تابه‌توعادت‌نکنم!(:"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️ | 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
زمان بندی خدا حرف نداره . هیچ وقت نه زود میشه نه دیر ، درست جایی که فکرش رو نمیکنی دقیقا همونجا بهترین هارو برات رقم میزنه :) کافیه ایمان داشته باشی بهش 🫂🤍. 🌱 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
+داداش‌چرا‌اومدی‌جبهه؟ -مشتی‌دلم‌گرفته‌ ، میخام‌بدم‌دست‌دلدارش . 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
من‌مطمئن‌هستم چشمی‌که به‌نگاه‌حرام‌عادت‌کند؛ خیلی‌چیزهـا‌را‌؛ازدست‌میدهد. چشم‌گناهکار‌لایق‌‌شـهآدت‌نیست :) شهید‌محمد‌هادی‌ذوالفقاری🕊 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فحش‌شنیدن‌ازدشمن‌تحقیرنیست‌اوج‌عزته!(: 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
نام کتاب : راز کانال کمیل📚 نویسنده : موسسه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ✍ انتشارات : شهید ابراهیم هادی تعداد صفحات : 152🗒 خلاصه ای از کتاب : کتاب راز کانال کمیل روایتگر پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه می باشد . بخشی از کتاب : 📃 عصر بود که صداهای عجیبی از بیرون کانال شنیدیم . بچه‌ها از بیرون کانال خبر نداشتند . تنها با فاصله‌های کم ، صدای یا زهرا (س) و یا حسین (ع) و یا مهدی (عج) به گوش می‌رسید . چند نفر توانستند از لبه بالای کانال خبر بیاورند . قضیه همان بود که فکر می‌کردیم . این صدا از مجروحانی که در میدان مین جا مانده بودند شنیده می‌شد . آن‌ها از درد ناله می‌کردند و چند لحظه بعد ... صدای یک گلوله . تک ‌تیراندازهای دشمن از روی خاکریزها جلو آمده و مشغول شکار بودند . معرکه عجیبی بر پا بود . زدن مجروحان نیمه جان افتاده در میدان ، تفریح تک ‌تیراندازهای بعثی شده بود . ابتدا یک ناله بی‌ رمق یا زهرا (س) ، بعد صدای تیر و پس از آن خنده مستانه بعثی‌ها ... نیروهای محاصره شده در کانال ، با شنیدن هر صدای تیر ، انگار قلبشان از جا کنده می‌شد . آن‌ها در نهایت خشم و حسرت ، تنها مُشت بر دیوار کانال می‌کوفتند . خاموش شدن ناله مجروحان را می‌شنیدند ، اما کاری از دستشان بر نمی‌آمد . این سخت‌ ترین لحظات برای بچه‌های کمیل بود .