روضهخون میگفت:
وقتی حرومیا دیدن عباس شهید شده، میومدن سمت خیمهها ...
حاجی حقیقتش از وقتی رفتی حرومیا اومدن تو حرم 💔!
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
وعشقراخلاصهمیکنم…
درنگاه"مادری"که،
بهعشقِ فرزند گمنامش
سنگِمزارِتمامشهدایگمنامرا
بہآغوشکشید...:)❤️
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
بۍصبرانہمنتظرشنیدننواۍ
「قاسمنبودۍببینۍقدسآزادگشتہ」 !
ازتمامیبلندگوهایشهرهستیم :)
#قدس_آزاد_میشود🕊
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
استاد رائفی پور میگفت:
تو کربلا یه تربت دادن به من
دعای تربت رو خوندم بار اولم بود
به یک جمله رسیدم نابود شدم!
این بود: قسم به این خاک که،
معصومی در آن حل شده است:)💔
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله .
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
استاد رائفی پور میگفت: تو کربلا یه تربت دادن به من دعای تربت رو خوندم بار اولم بود به یک
چهکنمدستخودمنیست؛
کهیادتنکنم..
خواستیدلنبری
تابهتوعادتنکنم!(:"♥️
#امامحسینمن |
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
زمان بندی خدا حرف نداره .
هیچ وقت نه زود میشه نه دیر ، درست
جایی که فکرش رو نمیکنی دقیقا همونجا
بهترین هارو برات رقم میزنه :)
کافیه ایمان داشته باشی بهش 🫂🤍.
#خداۍخوبِمن🌱
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
+داداشچرااومدیجبهه؟
-مشتیدلمگرفته ، میخامبدمدستدلدارش .
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
منمطمئنهستم چشمیکه
بهنگاهحرامعادتکند؛
خیلیچیزهـارا؛ازدستمیدهد.
چشمگناهکارلایقشـهآدتنیست :)
شهیدمحمدهادیذوالفقاری🕊
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فحششنیدنازدشمنتحقیرنیستاوجعزته!(:
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
#معرفیکتاب
نام کتاب : راز کانال کمیل📚
نویسنده : موسسه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ✍
انتشارات : شهید ابراهیم هادی
تعداد صفحات : 152🗒
خلاصه ای از کتاب :
کتاب راز کانال کمیل روایتگر پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه می باشد .
بخشی از کتاب : 📃
عصر بود که صداهای عجیبی از بیرون کانال شنیدیم . بچهها از بیرون کانال خبر نداشتند . تنها با فاصلههای کم ، صدای یا زهرا (س) و یا حسین (ع) و یا مهدی (عج) به گوش میرسید . چند نفر توانستند از لبه بالای کانال خبر بیاورند . قضیه همان بود که فکر میکردیم .
این صدا از مجروحانی که در میدان مین جا مانده بودند شنیده میشد . آنها از درد ناله میکردند و چند لحظه بعد ... صدای یک گلوله .
تک تیراندازهای دشمن از روی خاکریزها جلو آمده و مشغول شکار بودند . معرکه عجیبی بر پا بود . زدن مجروحان نیمه جان افتاده در میدان ، تفریح تک تیراندازهای بعثی شده بود . ابتدا یک ناله بی رمق یا زهرا (س) ، بعد صدای تیر و پس از آن خنده مستانه بعثیها ...
نیروهای محاصره شده در کانال ، با شنیدن هر صدای تیر ، انگار قلبشان از جا کنده میشد . آنها در نهایت خشم و حسرت ، تنها مُشت بر دیوار کانال میکوفتند . خاموش شدن ناله مجروحان را میشنیدند ، اما کاری از دستشان بر نمیآمد . این سخت ترین لحظات برای بچههای کمیل بود .