🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸رمان تلنگری و شهدایی
🍃 #صبر
🌸قسمت ۳۵ (قسمت اخر)
باصدای راننده که گفت رسیدیم به خودم اومدم کرایه روحساب کردم وپیاده شدم نگاهی به اطراف انداختم
یاد اون شب افتادم که بخاطرنذری اومده بودیم چقدر زودگذشت.
به کوچه که رسیدم پاهام قفل شد قدرت حرکت نداشتم نمی دونستم چطوری با محسن روبروبشم باچیزهایی که شنیدم ته دلم خالی شده بود یعنی قبولم میکرد؟
شایدنظرش نسبت به من عوض شده بود
هنوزدستم رو زنگ نرفته بود که در باز شد ، هول شدم وعقب تر رفتم.
فاطمه خانم هم دست کمی ازمن نداشت چندلحظه ای نگام کرد.
صدام می لرزید چشمام پرازاشک شد.
_شمادیگه چرا؟مثل مادرم بودید چرادلتون به حال من نسوخت؟.
باشرمندگی سرش روپایین انداخت وگفت:
_حلالم کن می خواستم بهت بگم ولی محسن مانعم شد.
_الان کجاست؟می خوام ببینمش.
ازدرفاصله گرفت به اتاقی که پنجرش سمت حیاط بود اشاره کرد.وارد حیاط شدم و سراسیمه ازپله هابالا رفتم ولی باحرفی که زد میخکوب شدم!
_پسرم هردو چشمش رو ازدست داده،میگه نمیخواد تو رواسیرخودش کنه، کنارکشید تابه زندگیت برسی!.
زانوهام سست شد محسنم نابینا شده بود؟یعنی دیگه نمی تونست جایی روببینه؟!.
روی همون پله نشستم قلبم چنان تیرکشید که دستم روقفسه سینم مشت شد.
بالکنت گفتم:
_من..که..می..می تونم... ببینمش... اونم.. یک دل.. سیر.
دستم روبه نرده تکیه دادم وبه سختی بلند شدم تمام بدنم سنگین شده بود هرقدمی که برمیداشتم انگارساعت ها طول میکشید توهمین چند دقیقه به اندازه چند سال پیر شدم...
دستگیره رو چرخوندم درکه بازشد
بلاخره دیدمش.
به نماز ایستاده بود وقتی یک دستش روبرای قنوت بالا برد تازه فهمیدم دست دیگش حرکت نمی کنه!.
به سجده که رسید کنارش نشستم چفیه ای که دور گردنش بود روبه صورتم کشیدم صدای گریم بلندشد.
شونه هاش می لرزید چه خلوت خوبی باخدا داشت که البته من بهم زدم.نمی دونم چقدر گذشت ولی دلم آروم گرفته بود.
نمازش رو که تموم کرد بالحنی که سعی می کرد سردباشه گفت:
_عمرت روپای من تلف نکن برو سراغ زندگیت. مطمئن باش دلخورنمیشم تولیاقت خوشبخت شدن روداری.
_زندگیم تویی کجابرم؟به خیال خودت می خوای درحقم فداکاری کنی؟.اجازه نمیدم جای من تصمیم بگیری وقتی انتخابت کردم یعنی هدفت روهم قبول کردم.چون راهی که رفتی برای من هم مهم وبا ارزش بود. هیچی عوض نشده،توهمون محسنی منم همون گلاره یک درصد هم به احساسمون شک نکن.
_خواهش می کنم برو.اینجا نمون!ازترحم خوشم نمیاد.می تونم ازپس زندگیم بربیام.
بغض سختی گلوم و می فشردچندساعتی می گذشت ولی دیگه هیچ کلمه ای بینمون رد وبدل نشده بود .
کیفم روبرداشتم وبلندشدم زن داییش بلافاصله گفت:
_کجاعزیزم؟.
دراتاقش باز شد من از اون سرسخت تربودم وازحرفم کوتاه نمی اومدم.
__دیگه مزاحمتون نمیشم باید برم خونه...
می دونستم که پشت سرم ایستاده بود بخاطرهمین با شیطنت گفتم:
_به محسن هم بگید هیچ وقت نمی بخشمش! نمی تونه با این کارها نظرم رو عوض کنه فقط دلم رومی شکنه!!فعلا خداحافظ.
هنوز چندقدمی بیشتر برنداشته بودم که زنگ صداش دوباره بی قرارم کرد:
_شب عیده نمی خوای کنارماباشی؟!.
باتعجب چرخیدم سمتش.
_ نباید جای توتصمیم می گرفتم اما همش بخاطر خودت بود.ولی...خانوادت چی؟ مطمئنم که راضی نمیشن.
تودلم غوغایی بود ازخوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم می دونستم که طاقت قهر وناراحتیم رونداشت.
_مامانم که تو تیم ماست حتما بابام رو راضی میکنه...
همه با خوشحالی دست زدند فاطمه خانم صورتمون روبوسید وبرای خوشبختیمون دعاکرد.نگاهم به لیلاافتاد ازخوشحالی اشک می ریخت لبخندی زدم وکنارش نشستم ودرآغوش هم جای گرفتیم.
بهار راباتو یافتم....
در لحظه ناب عاشقی ...
درساعت تحویل عشق ...
هفت سین نگاهت را ...
برلوح قلبم هک کردم ...
تا ماندگار بماند عیدی بهار،...
با تو به تولد سال می روم ...
که هزارو...اندی سال شود عمر عاشق
🍃پایان
🌸 نویسنده؛ ع_خ
🍃🌸🍃🌸🌸
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
مادلتنگکسیهستیمکه؛
خودمانباعثوبانینیامدنشهستیم!
بسکهسرباربودیمنهسرباز💔(:
#تمناۍمن
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
همیشهمیگفت:
بعدازتوکلبهخدا
توسلبهحضراتِمعصومین؛
مخصوصاحضرتزهراسلاماللهعلیها
حلالمشکلاتاست...
-شهیدابراهیمهادی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
میگفت:
چقدرخوبهزندگیمونیهرنگباشه
یعنی؛همهچیزمونرنگامامزمانُبگیره
دلمون،
خونمون،
گوشیمونو..
خلاصهکههرچیداریمونداریم
رنگوبویآقاروبگیره..♥️:)
#اللہمعجللولیكالفࢪج
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
شھادت
آغازخوشبختیاست؛
خوشبختیایکهپایانندارد؛
شھیدکهبشوی
خوشبختِابدیمیشوی:)💛!'
#شهید
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
صد رکعت نماز بخون،
صدتا کار خوب انجام بده؛
ولی کسی نتونه باهات حرف بزنه
اخلاق نداشته باشی،
به هیچ دردی نمیخوره!💔
مؤمن باید شاد باشه!
اخلاق خوب داشته باشه!
- #شهید محمدهادی امینی
[شادی روح شهید صلوات ]🌱
#تلنگر
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
تازِقبلمپُرسیدمعِشقچیست
درجَوابماینْچنینگفتُوگریست
لیلیومَجنونفقطافسانهاند
عِشقدردَستحسینبنعلیست🖤🥲
#حـسینجـٰانم
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
531_34174175835214.mp3
912.5K
-شهدا فکری به حالِ بالِ شکستهام کنید💔:)
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
سلام خدمت همگی همراهان 🌺
میخوایم برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان ختم ۱۴هزار تا صلوات تا ۴۰شب وهرشب تعدادی که ذکر میکنید اعلام کنید
زمان:از اذان مغرب تا اذان صبح
مدت چهله ختم:ازشب لیله الرغائب تا ۸اسفند
هر کدوم از عزیزان همراه تمایل به شرکت در این ختم صلوات را دارند میتوانند تعداد صلوات های خود را در آیدی زیر ذکر کنند
@Modfe313
تا الان هفده هزار و هفتصد وهشتادوچهار