eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
- اگر این شهر پر از آدم‌هاست پس چرا یوسف زهرا تنهاست؟!💔 | ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
استاد میرباقری: مزد خون امام حسین(؏) ظهور حضرت بقیة اللّٰه(عج) است ... ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
از‌ امام‌رضاع پرسيدند : توکل‌ یعنی‌ چه ؟ فرمودند: ‹ أن‌لا‌تخـٰاف‌مع‌الله‌أحداً › وقتی‌ خدا را داری ؛ از هیچکس‌ نترس :)!🌱 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 +بیا بیرون بریم -باشه امدم از هستی خداحافظی کردمو راهی خونه شدم وقتی برگشتیم خونه خیلی خسته شده بودم داشتم میمردم عادتم بود واسه مامان تعریف کنم چیشده واسه همین همیشه واسش میگفتم امروزم مثل همیشه واسش تعریف کردم دیگه از صبح هیچکاری نکرده بودم گوشیو برداشتم  فاطیما بهم پیام داده بود پیامو باز کردم «سلام عزیزم خوبی خانواده چطورن میخواستم بگم به مادرت بگو فردا منتظر جوابیما» سلام عزیزم شکرالله خودت خوبی خانواده خوبن چه جوابی؟ جواب چی پیامو فرستادم که مامانم گفت برم پیشش میخواد برام حرف بزنه گفتم لابد مثل همیشه میخواد نصیحت کنه چه اشکالی داره خیلیم خوب رفتم پیشش -بلی مادر بفلمایین +زهرا میخوام یچیزی بگم به بابا تو اشکانم گفتم -بفرمایید فقط من یچیز بگم فاطیما بهم پیام داد گفت بهتون بگم فردا منتظر جوابم چه جوابی میگن؟منظورشون چیه اخرش بهم نگفتی مامانش بهت چی گفتا +خوب مهلت میدی مگه همینو میخواستن بگم دیگه -بله +ببین دیروز مامان فاطیما زنگ زد در مورد تو باهام حرف بزنه درواقع تورو خواستگاری کنه واسه ی  پسرش محمد رضا منم که شنیدی اول چی گفتم ولی خوب خیلی اصرار کرد گفتم به بابات بگم بعد بهشون دوروز دیگه جواب بدیم به بابات گفتم مخالفتی نکرد گفتش بیان ببینیم چی میشه حالا میخوان بدونم تو چی میگی واااییی خدا اون احساسو چجوری وصف کنم نمیدونم یجوری خجالت کشیدم که اب لازم شدم یعی عرق کردم از خجالت  وااای چی بگم هیچی نگفتم  اصلا شوکه شدم 😓😓😓 دیگه  عرفان و بابا هم بودن نمیدونستم چیکار کنم ای کاش زمین دهن وا میکردمنو میخورد  پاشدم فرار کردم تو حیاط گفتم یکم نفسم تازه شه بتونم حرف بزنم از شیر حیاط یه اب به صورتم زدم بهتر شدم گلوم خشک شده بود چرا اینجوری شدم کسی نیومد دنبالم فکر کنم فهمیدن خجالت کشیدم حالا چیکار کنم چه جوابی بدم  یعنی اون چیزایی که میخوامو داره غیرت،اخلاق،خوب عمل به واجباتش مذهبی و چشم پاک چشم پاکه بود غیرتشم دیده بودم اما بقیش؟! نمیدونم من اـگر اونطوری باشه که میخوام مخالفتی ندارم ولی بهتر نیست اول بگیم نه لاقل یکم لفتش بدیم اممم نمیدونم ــــــــــــــــــــــــــــــــ فاطیما: پیامو که فرستادم یک ساعت بعد صدای گوشیم امد دستمو خشک کردمو رفتم سراغش زهرا بود «سلام عزیزم شکرالله خودت خوبی خانواده خوبن چه جوابی؟ جواب چی؟» یعنی خانوادش بهش نگفتن عجیبه شکر خدا عزیزم همه خوبن سلام دارن عزیزم مادرت اینا بهت چیزی نگفتن؟ اینو براش فرستادم میدونی ولی حس میکردم جوابش مثبته   رفتم بالا پیش رضا یکم باهم حرف بزنیم *ادامه دارد.... 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🥀 محمد رضا: بدجوری تو فکر بودم یعنی حوابشون چیه چند روز دیگه قرار بود بریم کربلا شکر خدا اصلا دست و دلم به کارو و این چیزا نمیرفت دست خودم نبود انگار دیونه شدم چیشد که انقدر یه دختر واسم مهم شد که با سعید اونطوری رفتار کنم ازش عذرخواهی کردم ولی دست خودم نبود وقتی نزدیکش میشد انگار یه کاسه اب یخ ریخته باشن روم دلم نمیخواست باهاش هم صحبت شم چون در ذهنم نمیگنجید بی دلیل با نامحرم خلوت کنم صدای در اتاقم من از فکر کشید بیرون یه نگاه به کامپیوتر کردم ساعت ها رو یه عکس حرم  خیره مونده بود مو فکر میکردم چشام درد گرفتم -بفرمایید +منم داداش با اجازههه فاطیما امد تو +سلام بر تو چیکار میکردی چون اسمش به فاطمه نزدیک بود گاهی فاطمه صداش میکردم -فکر خواهرم فـکر +او که اینطور چہ فرکری؟ -دیگه بماند فاطمه خانم +باشه نگواصلا:/ -خوب کاری داشتی +داداش چه کاری میخوان باهم یکم حرف بزنیم خوب چخبرا -سلامتی فاطمه جان  حدود ۵روز دیگه اربعینه  نمیدونم چه کار کنم دقیقا -چه کار عزیز من مثل هر سال ساکو میبندیمو نصف راهو پیاده نصف راهم سواره میریم ان‌شاءالله -ان‌شاءالله از درسات چخبر دیگه حدود ده۲۰ روز دیگه مدرسه باز میشه مامتو سفارش دادی +نه داداش هنوز سفارش ندادم -خوب فردا با مامان برید مزون بخر دیگه تا تموم نشده دختر -الان دیگه تموم شده مانتو هاشون باید سفارش بدیم که ان‌شاءالله تا مدرسه اماده بشه +ان‌شاءلله یکم دیگه با فاطمه حرف زدیمو بعدم مامان صدامون کرد تا بریم واسه نماز ـــــــــ،ـ،ـــــــــــ زهرا: دیگه رفتم داخل  جوابم این بود که بیان اونم فقط به مامانم گفتم با کلی خجالت این همه *ادامه دارد... 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوت نامه از طرف علمـــــــــدار کـانال کمیــــل دارید✋ دوستان کانال با حضور خواهر بزرگوار شهید هست خاطراتی بسیار شنیدنی از زبان خواهر شهید 🌷 و تمام خاطرات و جلد هر دو کتاب در این کانال بار گیری شده ✌ حتما سری به این کانال بزنید 👇 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحُجَجِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که عصاره همه فرستادگان خدایی. 🌱سلام بر تو و بر روزی که خواهی آمد و با اعجاز موسایی و دَم عیسایی و خُلق محمّدی ات، دلها را فتح خواهی کرد. ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
امام صادق علیه السلام: 🔹 منْ لاَ يُعِدَّ اَلصَّبْرَ لِنَوَائِبِ اَلدَّهْرِ يَعْجِزْ . 🔸كسى كه صبر را براى مصيبت‌هاى روزگار آماده نكند، ناتوان گردد. 📚 وسائل الشیعه (باب الثالث) جلد ۳ صفحه ۲۵۹ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
_همهٔ ما می دانیم، آن دنیا جسم در مقابل روح شهادت می دهد که من نخواستم فلان کار را بکنم، او مرا مجبور کرد! به شهادت چشم هایم فکر می کنم به شهادت دست ها و پاها به شهادت دم و بازدمم به شهادت تمام رگ ها و مویرگ ها به شهادت گوش هایم به شهادت... از خودتان بپرسید که چه کرده اید؟! و کدام عضو چه شهادتی می دهد به کدام گناه؛ که این مرا مجبور کرد؟! 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
‹ أَنَّ الْقٌوَّةَ لِلَّهِ جَمیعًا. › خدا میگه همه‌ی قدرت‌ها تو دست منه! پس از خدا بخواه که برات بچینه که بهت ببخشه، برات فراهم کنه نجاتت بده و خوش‌حالت کنه. ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
| -پناه بر تو؛ ای خالقِ دعا و مالکِ آمین☘ -خدای‌من- ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و توبه ای قرار ده که برایم موجب عشق تو گردد ای دوستدار توبه‌کنندگان..🌱 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
درسته که ترک گناه سخته،     ولی تركِ بهشت از اونم سخت تره!   ‹ امیرالمومنین | غررالحکم ۱/۳‌۱۹ › 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
میگویند فصل نوکری تمام شد. اما ما کارگر فصلی نیستیم که فصلی نوکری کنیم کار نوکر ، نوكريه...! 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
روزگار چونان درنده خطرناكى حمله‌ور شده و باطل پس از مدّت‌ها سكوت نعره مى‌كشد، در شكستن قوانين خدا دست در دست هم مى‌گذارند و در جدا شدن از دين متّحد مى‌گردند و در دروغ پردازى با هم دوست و در راست‌گويى دشمن يکديگرند! نهج‌البلاغه | خطبه ۱۰۸ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
روایـت داریـم که حیـوانات هر وقـت از یاد خدا غافـل میشـوند در دام صـیاد می‌افتند ، انسـان ها هم هروقت از یاد خدا غافل شـوند، در دام شـیطان می‌افتـند! آیت‌الله‌حبیبی 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
✨🌸 دختر را فقط خدا می داند که به هرکسی اجازه دیدن حتی یک تار موی او را نمیدهد! یک دختر را فقط خدا می داند که به بهترین مخلوقش(حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم)دختری از جنس نــــور عطا می کند . یک دختر را فقط خدا میداند که سوره ای به نام او در کلام الهی میگذارد . یک دختر را فقط خدا میداند که حجابش آیه ای از قرآن است یک دختر را فقط خدا میداند که با مادر شدنش بهشت زیر پاهایش و با همسر شدنش دین شوهرش را کامل میکند. پس بانو ارزش خــود را بدان و "حجابت" را حفظ کن آنچنان که⇣ گــوهر وجود خود در صندوقچه "حجاب" و "عفت" نگهبـــان و حافظ باشد🌼 که گــوهر هر چه قیمتــی تر صندوقچـــه اش محکم تر و غیرقابل نفوذتر...❤️ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
سلام خدمت همگی 😊 تبادل برای امشب با هر آماری داریم🤩 پس تا پر نشده سریع بیاین‌ پی وی @Modfe313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 فکر کردم حالا اگه واقعا خوب باشه ... هععی بیخیال برم یکم تو گوشی بچرخم رفتم تو گوشی یکی از گروه ها یه فیلم در مورد امام حسین بود نوحش کامل نبود فقط یه حسین رو کشیده میگفت با یه بیت شعر "دلےگم کرده ام اینجا میجویم سراغش را" خییلی قشنگ بود نوحه فقط من چجوری پیداش کنم نمیدونم بعد از اون یکم تو گوشی با هستی حرف زدم ولی اصلا حواسم نبود فاطیما پیام داده از برنامه.....امدم بیرون که بعدش پیام فاطیمارو دیدم حوصله نداشتم باهاش صحبت کنم برای همین جواب ندادم دلم میخواست بخوابم ولی اذان نزدیک بود بیدار موندم تا اذان گفت نمازمو خوندم ولی بعدش خوابم پرید عجبا یبار نشد عین ادم باشم من. دیگه مامان شامو اوردو نشستیم خوردیم الحمدالله امروزم گذشت . یه متن دیده بودم،میگفت میگن ازدواج اسان اما الان دختر انقلابی بدون بودن مایکروفر و ماشین ظرفشویی نمیتونه زندگی کنہ بعدم ادعا دارن فاطمی هستن کجا حضرت زهرا اینچنین بود؟- راست میگفت خداروشکر من اصلا واسم این جیزا مهم نبود تصمیم داشتم تو  این مورد ازدواج دقیقا شبیه حضرت زهرا عمل کنم. الان حتی حاضر بودم تو ظرف چوبی غذا بخورم ولی زندگیم بوی زندگی مولا علی و خانم زهرا رو بده . خیلی وقت بوده از مادیات بریده بودم نه فقط مادیات از دنیا بریدم ولی شهید نشدم!چه بسا یه مشکلی باشه این وسط. راستی چه زود بزرگ شدم انگار نه انگار دوسه سال پیش صدام مثل بچه های دوساله بود با مامان بابام هععی چه زود میگذره و نمیفهمیم ای کاش یادمون نره از فرش به ارش رسیدیمو همه رو مدیون خداییم ما هر چه داریم ز اوست ای خدا جان هیچوقت منو به حال خودم نزار ... دیگه نمیدونم چیشد تو جام خوابم برد . ـــــــــــــــــــــــــ صبح که پاشدم واسه نماز خیلی خوابم میومد و بزور خوندم بعدم جونم نگرفت دعای عهد بخونم خوابیدم ولی خیلی حیف شد کاش میخوندم صبح ساعت ۱۰ پاشدم وااای چقدر خوابیدم یه بسم الله گفتم و به امام زمان سلام کردم بعدم پاشدم رفتم موهامو شونه کردمو با کیلیپس  بستم رو سرم بعدم مسواکو کارای همیشه ولی دیر پاشده بودم اونم شکر به لطف جیغای ابجیم خدا این کوچولو رو واسمون نگه داره همه کوچولو هارو نگه داره معمولا صبحونه خور نبودم واسه همین رفتم سر گوشی که حسابی به خدمتش برسم :))) کار زیادی تو خونه نبو یه نیم ساعت دیگه قشنگ خواب از سرم بپره پامیشم کمک مامان تا این گوشیو برداشتم زنگ خورد این کی بود؟ یکم معتدل کردم چون شماره ناشناس جواب نمیدم ولی دیگه جواب دادم -بله؟ +سلام زهرا جان خوبی عزیزم -سلام ممنونم شما؟ +خانم صالحی هستم دخترم مادر محمد رضا ووووووییی ای کاش جواب نمیدادم -عه  ببخشید خانم صالحی نشناختم نمیشه بگه مادر فاطیما بخدا من اون بیشتر میشناسم این ماماناهم خوب بلدن  یاداوری کننا +دخترم فکرکنم  از پیشنهاد ما خبر داری حالا میتونی گوشیو بدی مادرت یکم صحبت دارم از یاداوری مجددش خجالت کشیدم -بله حتما پاشدم رفتم اشپز خونه -مامان  ماماااان خانم صالحی با شما کار دارن گوشیو دادم دست مامانمو عاطفه رو زدم بغلمو الفراااررر *ادامه دارد... 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🥀 نمیدونم،چیا گفتن ولی طول کشید -عاطی بیااااا +نمیآم -یعنی چی بیا اینجا بینم +نمام مامان:زهرا بیآ لرز به تنم افتاد یعنی چیشده -بله _واسه جمعه شب ساعت ۶قرار گذاشتم ظاهرا دوروز بعدش راهی کربلا میشن از حرف اولش خجالت کشیدم ولی از حرف دومش قند تو دلم اب شد خوش به سعادتشون حرفی نزدم رفتم نشستم فقط نگران یچیزی بودم مهریه! از مهریه سکه بدم میومد این چیزا ضامن خوشبختی من نمیشه حتی زن اگه از همسرش هم جدا شه این پولا فوقش دو سه ماه تامینش میکنه ضامن اول و اخرزندگی ما خداست. برای همین دلم میخواست مهریم ۱۲۴هزار صلوات یه سبد گل محمدی با اب کربلا باشه. قبلا در مورد ازدواج با مامان بحث میکردمو کلی مخندیدم چون وقتی میگفتم مهریه پول و سکه نمیخوام فحشم میدادو میگفت مگه از سر راه اوردمت یا موندی رو دستم دیگه اینطوری فکر میکرد میدونم حداقل ۱۴تا سکه میگه ولی بابارو ول کنی بالای دوهزار سکه میگه مشکلی ندارم فوقش بعد از تفاهم بین منو اون فرد میرم مهریه سکه رو میبخشم حالا دوسه شب دیگه میان وااای چی بپوشم حالا دامن بپوشم یعنی یا نه شلوار دامنی روسری سر کنم یا شال مانتو یا پارچین پوووووف   چقدر انتخاب سخته واقعا +زهراااا -بله +مگه با تو نیستم نمیشنوی -حواسم نبود مامان +بیا یکم کمک کن ‌واای بلند شدم واسه کمک رفتم تو اشپزخونه مشغول شدم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ محمد رضا: یه احساسی داشتم خودمو درک نمیکردم سه روز دیگه باید میرفتیم خواستگاری هنوز علی اصغر نمیدونست این قضیه رو علی داداش کوچیکم بود که فردا خدمتش تموم میشه و بر میگرده وقتی دیپلم گرفت رفت سربازی تو ۱۸سالگی الان برگرده باید بره دانشگاه  نخبه ست و درسش خیلی خوبه  همه کتاب های دوره دبیرستانشو حفظه الان برگرده خیلی راحت میتونه کنکور بده دلم واسش خیلی تنگ شده از تخت بلند شدمو رفتم تو حال -مادر؟ +اشپز خونم محمد جان رفتم سمت اشپز خونه -سلام مادر جان +سلام پسرم -چیکار میکنی مامان +غذا میپزم رضا همون که فاطیما دوست داره -قیمه؟ +بله -بسلامتی ته تغاریه دیگه +چقدر حسودی تو پسر خنده ای کردمو رفتم سمت یخچال اب بخورم +چی میپوشی -جان؟ +برای خواستگاری لباس میخری؟ بعد چند ثانیه سکوت گفتم -حالا مادر، هنوز اون روز نرسیده که 😅 +خب پسرباید یچیزی بپوشی بهت بیاد الان دنبال لباس باش میخوای اون کت مشکیتو بپوش که قبل ماه محرم خریدی ها تا حالا هم نپوشیدیش *ادامه دارد... 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
هدایت شده از 🍀 یااباصالح المهدی ادرکنی 🍀
•°بی‌حضورت هرچه کردیم زندگی زیبا نشد..🥺💔•° 🌱 🌱 🌫‌دیگر درست نمی‌شود دید روی چشم‌ها یک وجب غبار نشسته... شماره‌ی چشم‌هایمان میل به بی‌نهایت دارد... 🌕فقط دیدنت این نامتناهی را آرام می‌کند... ☀️ ای روشنی دیده‌ی احرار،به حق مادرت بیا!! {صاحب قلبم❤} ^^اگر دوست داشتید عضو بشوید و زمینه ساز ظهور اقا باشید🌱^^ https://eitaa.com/ownerof_myheart
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا