جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
گوش هایتان را تیز کنید 👂🏻!
آیا شما هم ندای " زهرا؛ انا علی" را میشنوید؟
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
_
امنتر از حرمت نیست، همان بهتر که
کودک گم شده در صحن تو پیدا نشود ..
#بهترینبابایِبیپناهها
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ | @Youth_of_mahdi
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ | @Youth_of_mahdi
#سلام_آقا_جانم💐
#سلام_امید_مظلومان_عالم❤️
🌺 محراب لحظه های دعايت چه ديدنیست
🌸 قرآن بخوان چقدر صدايت شنيدنیست
🌺 آقا بگو قرار شما با خدا کی است؟
🌸 آيا حيات ما به زمانت رسيدنیست؟
#امام_زمان ♥
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیز دلم چهارتا بچه خوش قد و بالا داشتم
برای این انقلاب دادم رسید نگرفتم
بابت این ۴ تا النگو رسید بگیرم...
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
4_5942584499559730142.mp3
2.15M
🔊 #صوت_مهدوی
📌 #پادکست «شوخی گرفتیم!»
👤 استاد #عالی
🔺 الان طوری شده که ما کارهای جدی رو شوخی گرفتیم، شوخیهارو جدی گرفتیم...
🔅 مهمترین کار برای شیعه کار برای امام زمانشه...
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷ایرانیهایی که روز قیامت با نتانیاهو محشور میشن !
#کلیپ
استاد#شجاعی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
بیمارم و دنبال شفاء آمدهام🩺؛
محتاجم و در پِی عطا آمدهام🔐'🩵!' .
#بهترینبابایِبیپناهها
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
ولیاگهآقایامامرضاضامنموننبود🖇 ،
قلبامونتاالانصدبارمنفجرشدهبود❤️🩹`🪽(:
#دلـبࢪخـراســٰانۍمــن
#عاشقانه_مذهبی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#پارت۱۰۴
#زهراےشهید🥀
:محمـد
چشمامو باز کردم
تو نماز خونه خوابم برده بود
وای سرم درد میکرد
زهرا وای خدا باید برم پیشش
وایسادم صدای اذان بلند شد
اول نماز میخونم بعد میرم پیشش
...ادامه دارد*
از او ببپرسد کسی نبود که از اعماق وجود قربون صدقه او برود و بگوید ابجی خواهر کوچولوم... ۰
....قلب او نابود شده بود و انگار هیچ چیز برای او معنایی نداشت
زینب و مادر و اقاجون رو بیدار کردم
ولی پسرا و فاطمه رو نه
باهم نماز خوندیم
زینب:بریم پیش مامان ؟
بریم دخترم مادر شما باشید ما الان بر میگردیم-
از نماز خونه رفتیم بیرون و به سمت ای سیو حرکت کردیم
وقتی رسیدم تو راهرو اونجا دکترا بدو بدو وارد اتاق زهرا میشدن دلشوره عجیبی گرفتم زینب دویید سمت اتاق و
منم خودمو بهش رسوندم یه خانم گفت ;همینجا باشید نمیتونید برید داخل
بعدم خودش وارد اتاق شد از شیشه نگاه میکردم کلی دکتر دوره زهرا جمع شده بودن نمیدونستم چخبره فقط دعا.میکردم وعده رفتن عزیز زندگیم حالا نباشه
#پارت۱۰۵
#زهراےشهید🥀
:زینـب
داشتم سکته میکردم چه اتفاقی برای مامان افتاده دکترا دورشو گرفته بودن
دستمو رو شیشه گذاشتم و گریه میکردم و مدام لب میزدم:مامان
لحظه ای به بابا نگاه کردم که مثل دیوار سفید شده بود و با وحشت به مامان نگاه میکرد حس میکردم نفسش
حبس شده اولین باری بود که انقدر حالش بد بود
منم تا حالا انقدر وحشت نکرده بودم
...پزشکا کنار رفتن و یه خانم پارچه سفید رو روی سر مادرم کشید و این یعنی مرگ،قلب من
:دستامو اهسته اهسته برداشتم قدم به قدم عقب میرفتم وشوکه زیر لب میگفتم
نـه،نه نه دوروه نه این خوابه-
دستامو رو سرم گذاشتم پزشکی بیرون امد
.پزشک:متاسفم ما هر کار از دستمون بر میومد برای همسرتون انجام دادیم اما...ظاهرا عمرشون به دنیا نبود
دکتر با ناراحتی سرشو زیر انداخت و رفت
بابا:یا صاحب الزمااااننن
.واسه اولین بار بابا واسه یچیزی جز روضه اهل بیت گریه میکرد
دنیا دور سرم،میچرخید بدترین اتفاقی که میتونه واسه یه دختر بیوفته اینکه مادرشو از دست بده با تمام توانم
جیغ زدم ـ-نههههه دوروغــــه بابااااا بگو که دوروه نـــــه ماماااان مااااامان ماماااااااااااااااان تورو خدا
به هق هق افتادمو حرف میزدم با گریه نشستم وسط بیمارستان بابا هم کنار دیوار نشسته بود و گریه میکرد هق
هق میکردم و نفسم،بند امده بود
بلند شدم و دوییدم تو اتاق پرستارا میخواستن مانع بشن اما خودمو به مامان زهرا چسبوندم و واسه اخرین بار تو
اغوش مادرانه اش زار زدم
مامااان جـــون تورووو خدا پاشو مامان جون من پاشو بخدا میمیرم بدون تو مامااان جوووون-
ماامااان التماستتت میکنمممم خـــــدایاااااا
.پرستار ها دیگر کاری نمیکردند چون انها هم به گریه افتاده بودند
محمد رضا که نمیدانست الان داد و فریاد بکند؟اشک بریزد ناله کند خودش را بزند
او سر در گم شده بود
زخمی که بر دلش گذاشتند درمان نداشت
او یار قدمی و همسر دلسوزش را از دست داده بود
معنی زندگی را در وجود زهرایش میدید
با سر و صدایی که زینب کرده بود مابقی خانواده هم به انجا امدند مادر پیر زهرا اکنون ده سال پیر تر شده بود از
بهت این صحنه هایی که دید بود
...قلبش به درد امد و دچار سکته قلبی شد پزشکان بیمارستان مادر زهرا را بردند و اما
! فرزندانش
همه سمت اتاق مادر میدویدند و از ترس و اضطراب قدرت کاری را نداشتند با دیدن خواهر بزرگشان که اینچنین از
خود ببخود شده صدای شکستن دل خودرا شنیدند
عاطفه دختری که زهرا برایش مادری کرده بود از شدت شوکه شدن بابت نبودن خواهر از حال رفت
.....یعنی انها بدون مادر تاب میاورند
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣