eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.8هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
39 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱ اسفند ۱۴۰۱
رمان آنلاین سرزمین‌ عشق 🌹✨ نزدیکای‌غروب‌آماده‌شدم،لباسوپوشیدم، شنلوسرم‌گذاشتم ساناز:ای‌جااانم،،رهاجان‌شنلتوبنداز،قشنگیلباست‌همه‌رفت‌زیرشنل _باشه‌تالاررسیدم‌درمیارم ساناز:الهی‌قربونت‌برم (سانازواسه‌نویدزنگ‌زد) ساناز:الونوید، بیاکه‌عروسمون‌آ‌ماده‌شده باشه.خداحافظ _کی‌میادسانازجون ساناز:گفت‌نیم‌ساعت‌دیگه‌اینجاست _باشه یه‌ربع‌گذشته‌بودومن‌نمیدونستم‌چیکارکنم یه‌دفعه‌یه‌فکری‌به‌ذهنم‌رسید به‌نگارپیام‌دادم‌برام‌زنگ‌بزنه نگارزنگ‌زد _الوسلام‌نویدجان،کجایی؟ نگار:چی‌میگی‌رها -آهاباشه‌عزیزم‌الان‌میام‌پایین نگار:حالت‌خوبه‌رها؟
۱ اسفند ۱۴۰۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ گوشیوبرداشتم‌بلندشدم _سانازجون‌من‌میرم‌پایین،نویدگفته‌برم پایین ساناز:عع‌صبرکن‌منم‌بیام‌پس _عع‌نه‌بابااینجوری‌بااین‌قیافه‌نصفه‌آرایش،فیلمبردارم‌میاد،توفیلم‌بدمیافتی ساناز:باشه،بروپس رفتم‌سمت‌لباسام،لباساموهم‌بردارم ساناز:نمیخوادبابا،من‌خودم‌میارم‌برات‌تالا نتونستم‌چیزی‌بگم فقط‌کیف‌پولموبرداشتم‌ورفتم‌پایین تن‌تن‌ازپله‌هارفتم‌پایین هواتاریک‌شده‌بود شنلموکشیدم‌جلوودوییدم باتمام‌وجودم‌دوییدم ازکوچه‌پس‌کوچه‌هاردشدم‌که‌کسی‌منو نبینه نمیدونستم‌کجابرم ولی‌تاجایی‌که‌میتونستم‌فقط‌دورشدم بااین‌لباسم‌نمیتونستم‌برم‌ترمینال،حتما مشکوک‌میشدن روزتعطیلم‌بودومغازه‌ای‌بازنبودکه‌برم‌لباس‌بخرم گوشیم‌زنگ‌خورد کیف‌پولموبازکردم،گوشی‌روبرداشتم،نگاهکردم‌نویدبود خیلی‌دلم‌میخواست،قیافه‌الانشومیدیدم گوشیموخاموش‌کردم‌تاساعتای۹شبتو خیابوناپرسه‌میزدم نمیتونستم‌واسه‌نگارم‌زنگ‌بزنم‌که‌لباس‌ بیاره‌برام
۱ اسفند ۱۴۰۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ میدونستم‌اولین‌نفری‌که‌نویدمیره‌ سراغش‌نگاره ساعت‌ده‌شده‌بودومن‌دیگه‌نای‌راه‌رفتن‌ نداشتم پاهام‌دیگه‌تاول‌زده‌بودداخل‌کفش کفشوازپام‌درآوردم‌وگرفتم‌تودستم‌وراه‌ میرفتم توی‌راه‌چندتاجوون‌ازروبه‌روم‌میاومدن شنلموکشیدم‌جلوروازکنارشون‌ردشدم یه‌دفعه‌یکی‌ازپسراگفت:عروس‌خانم،دومادپیچوندیاتوپیچوندی؟ یکی‌دیگه‌گفت:نه‌بابا،بااین‌قیافه‌اش‌ پیداست،عروس‌پیچوند &عع‌چه‌خوب‌شده‌پس،عروس‌خانم‌یه‌نگاه‌ به‌مابندازشایدخوشت‌اومدازما همینجورمیگفتنومیاومدن‌پشت‌سرم یه‌لحظه‌احساس‌کردم‌دارن‌‌نزدیک‌میشن منم‌لباسموگرفتم‌بالاکه‌زمین‌نخورم، ودوییدم اوناهم‌پشت‌سرم‌میدویدن! واردخیابون‌اصلی‌شدم‌که‌برم‌اون‌سمت‌ خیابون‌که‌یه‌دفعه‌یه‌ماشین‌جلوم‌ترمززد نگاه‌کردم‌یه‌خانمویه‌آقایی‌داخل‌ماشینن رفتم‌سمت‌خانم _توروخداکمکم‌کنین ازپشت‌پسرارسیدن آقاهه‌ازماشین‌پیاده‌شد اصلابهم‌نگاه‌نکرد رفت‌سمت‌پسرا آقا:چیزی‌شده؟
۱ اسفند ۱۴۰۱
عزیزان این دو روز نتونستم فعالیت کنم ان شاءالله فردا جبران میکنم
۱ اسفند ۱۴۰۱
نوشتھ بود؛ انقد میام گلزار شهدا... تا همین جا خاکم کنن :)🥀!
۱ اسفند ۱۴۰۱
🌿•|| ❬درجوشن‌ڪبيریڪ‌عباٰرتۍهست: "یٰـآڪَريٖم‌ُالصَّفْـح"یعنۍ... یڪ‌جور؎تورومۍبخشہ‌انگاٰرنہ‌انگاٰر ڪہ‌توخطاٰیۍمرتڪب‌شد؎..ッ💚🔗❭ آره مشتی... ..
۱ اسفند ۱۴۰۱
رسول‌اکرم‌ﷺ:🌷 یا علی! پروردگار عزوجل به عزت خویش سوگند یاد فرموده، که هیچ کس از پل صراط نگذرد مگر اینکه برات پذیرش ولایتِ تو و ولایت امامانی که از فرزندان تو هستند، با خود داشته باشد!🌱
۱ اسفند ۱۴۰۱
⪻💛⪼‌‌ - - ازڪنارتوگدابـٰادست‌خالۍردنـشد نیست‌عـٰاقل‌هرڪسۍ‌دیوانـہ‌مشھ‌دنشد :‌ )🌻 - - ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــــ‌⪻𑁍⪼‌‌ــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
۱ اسفند ۱۴۰۱
وقتی‌میای‌اینجا؛ دیگه‌تضمینی برای‌بَرگــشتت‌نیســـت✋🏼 اگرهم‌برگردی‌دِلَت‌جامیمونه مطمئن‌بــاش.. :)🍃♥️ ‌‌
۱ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱ اسفند ۱۴۰۱