شروعسالنوبایادممنوعـہتریـنچہـرهاینستاگرام:)
-تولدتمبـارڪبزرگمـردایـران💔'!
#حاجےِ
-ازاینعڪسقشنگا!(:🌱🖐🏻'
#تولدت_مبارک_حاجی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
حاجی؟
تولدت مبارک دورت بگردم :) ❤️
خیلی دعامون کن خلاصه🌱🪴
#حاجےِ
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
یـہسـآلاضـافـہشــدبـہعـمـرنـوڪرتآناربـآب
سـآلجـدیـدڪربلآببـرمـــرآگـــرچـہگـنهـڪآرم....💔🔗
┈•••✾••💞••✾•••┈•
#حسیــــن_جـــانم 🌿⃟♥
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_نود
بهعقبنگاهکردم،نرگسوآقامرتضیهم
خواببودن
_رضاجان،بزنکناریهکماستراحتکنی
رضا:نهفعلاکههنوزچشمامخستهنشده
یهکمجلوترایستادیمبراینمازوشام
دوبارهحرکتکردیم
نزدیکایظهربودکهرسیدیم
عزیزجونهمبهبهونهنگرفتنعروسییه
مهمونیتدارکدید
باباومامانوهاناهماومدهبودن
ازیهطرفخیلیخوشحالبودم،زندگیمون
شروعشده،ازطرفینگران...
چندماهیگذشتوبهخاطرکاررضا،هرچند
وقتبایدمیرفت.سمتمرزمأمویت،
دوریشخیلیسختبودولیبرایامنیت
وآرامشکشوربایدمیرفت،
هردفعهکهمیخواستبرهاحساسمیکردم
نکنهدارهمیرهسوریهولیدارهبهونهمیاره
بازبهخودممیگفتمامکانندارهرضابدون
خبربره
دوهفتهایمیشدکهمرتضیرفتهبود
مأموریت
منهمهرروزمیرفتمکانونوسرموبابچهها
گرممیکردم
روزیسهچهارباررضازنگمیزدبرام
چونازنگرانیمباخبربود،میدونستکهچقدرسختهاینجداییها..
بهمناسبتروزمادرازطرفآموزشوپرورش
یهمراسمیگرفتهبودندکهازبچهها
میخواستتاشعرمادرروبخونن
منباکمکمریمخانمخیلیزحمتکشیدیم
تابچههابتوننهمراهآهنگبخونن.
روزآخرتمرینبودواقعابچههابااستعداد
بودن
روزجشنرسید،صبحزودازخواببیدار
شدم
دستوصورتموشستمرفتمتوآشپزخونه
_سلامعزیزجون
عزیزجون:سلامدخترمبیاصبحانهاتو
بخور
-چشم،نرگساومده؟
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹❤️
#پارت_نودویکم
عزیزجون:ارهدیشب،آقامرتضیرسوندش
صبحانهموخوردمرفتمتواتاقنرگس،تو
عمقخواببود
محکمبهدرکوبیدم
مثلسربازایکهتوپادگانبرپامیزدنپرید
نرگس:هاهاهاچیشده
_پاشوپاشودشمنحملهکرده
یعنیمثلموشوگربهدورخونه.
میچرخیدیم ،یهبالشتگرفتتودستشومثلیهموشکپرتمیکردبهسمتم
عزیزجون:ایوااایازدستشماهااا،زشته،
دروهمسایهمیشنون
نرگس:عزیزجونببینعروسدیونهاتو،
نمیزارهبخوابم
_بهجایاینحرفا،پاشوبریمدیرمیشه
مراسم
نرگس:کوفتودیرمیشه،الانآمادهمیشم
رفتمتواتاقملباسموپوشیدم،چادرموسرم
کردم،مثلهمیشهتسبیحفیروزهرودستم
پیچوندمورفتم
بههمراهنرگسبهسمتکانونحرکتکردیم
گوشیمزنگخورد
رضابود
_سلامرضاجان
رضا:سلامبهعزیزترازجانم
-خوبی؟
رضا:مگهازدوریشماهممیشهخوببود؟
نرگس:(باصدایبلندمیخندیدومیگفت)داداشبیا
کهخانمتازنبودتدیگهرسمأدیونهشده
رضا:رهاجان.بهشبگودیونهاونآقامرتضی
استکهنمیدونمچیکارکردهبابدبختکه
چندوقتههوشوهواسشسر
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_نودودوم
جاشنیست
(باحرفشخندمگرفت )
نرگس:چیمیگهداداش،رهابزاررواسپیکر
بشنوم
_شوهرمونبعدچندوقتزنگزده،بزارحرف
بزنمباهاشدیگه
نرگس:آهاچندوقتمنظورتدیشببوده
دیگه
_رضاجان،اینوولکن،کیمیای؟
رضا:الهیقربونتبشم
-خدانکنه،
نرگس:رهاگفتیبهداداشامروزاجرادارن
بچهها؟
_ارهگفتم,ولیایکاشاینجابودیرضا
رضا:انشاء الله،دفعهبعدی
-انشاء الله
رضا:کارینداریخانومم؟
_نهعزیزم،مواظبخودتباش
رضا:توهمهمینطور،یاعلی
_علییارت
رفتیمکانون،بچههاروسواراوتوبوس
کردیموحرکتکردیم
بعدنیمساعترسیدیمبهمحلمراسم
واردسالنشدیم
ازسمتسالنهمایش،رفتیمداخلیهاتاق
لباسایبچههاروعوضکردیم،یهلباسست
براشونپوشیدیم
لباسخودممبابچههاستبود
نزدیکایساعت۱۰بودکهرفتیمرویسکو
جمعیتزیادیاومدهبودن
منمرفتمکنارپیانونشستم
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_نودوسوم
پیانوروروبهرویبچههاگذاشتیمکهبادیدن
جمعیتهولنشنوفقطبهمننگاهکنن
همذوقداشتمهماسترسچوناولینتجربه
بچههاتویجمعبود
یهلبخندیبهبچههازدم
_عزیزایدلمآمادهاین؟
بچهها:بهههههله
شروعکردمبهآهنگزدن،بچههاهمشروع
کردنبهخوندن
مادِرمن!مادِرمن!● ♪ ♫
تویاریویاوِرمن...● ♪ ♫
مادرچهمهربونه...درِدمنومیدونه...● ♪ ♫
بیعذرُوبیبهونه؛قصهبراممیخونه● ♪ ♫
مادِرمن!مادِرمن!● ♪ ♫
تویاریویاوِرمن...● ♪ ♫
مادِرمهربونم؛قدِرتورومیدونم...● ♪ ♫
تو،بامنیهمیشه...● ♪ ♫
من؛برگموتوریشه...● ♪ ♫
مادِرمن!مادِرمن!● ♪ ♫
تویاریویاوِرمن...
بعدازتمامشدن،همهایستادنوبرایبچهها
دستزدن
منمرفتمکناربچههاایستادموشادیخودمو
باهاشونتقسیمکردم
توبینجمعیتچشممافتادبهآخرسالن
باورمنمیشد،رضابودآخرسالن
تعدادیدستهگلتودستشبودودستمیزد
اشکازچشمامجاریشدهبود،چهغافلگیری
قشنگی
بعدازدرپشتیرفتیمبیرون
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱