••|⛔️‼️|••
یہاستادداشتیمحرفقشنگۍمیزد..
مۍگفتاگہبہنامحرمنگاھڪرد؎؛
بدونهمسرتمنگاھمیکنہ...
دنبالهرچۍباشۍمتقابلا
همسرتهمدنبالهمونہ
عیناًنہ؛ولۍدرباطنچرا..
مجردومتاهلهمندارھ..
بروببیندوستدار؎همسرتچجور؎باشه..
خودتمهمونطورباش..!
✔-چوفاطمھخواهۍ؛علۍباش..!
『🖤🖇』
بِدانید کہ شهادټ
مَرگ نیست ࢪسالت است...!
ࢪفتن نیست جاودانہ ماندن است...!
جان دادن نیست بلکہ جان یافتن است...!°
°
🗞͜͡📓¦⇠ #شهیدانه
وقتۍبدنیااومد؎
توگریہڪرد؎؛بقیہخندیدن
حالایجور؎زندگیڪن
ڪهموقعمرگتهمہگریهڪننتوبخند؎
درستمثلشهدا..(:
-#حاجحسینیڪتا
حَضرتآقـٰابهسیدحَسننصراللهگُفتن:
هَرموقعدلتگِرفت..
دنیـٰابھتسختفِشارآورد..
برویِهاتاقخالیگیربیاربِشیننمازبِخون،
بزنزیرگِریه..
حَرفبزنباصاحِبت
مُشکِلتحَلمیشِه...!(:🌱
بهش گفتند: برامون یه شعر میخونی؟
گفت: میشه دعای فرج بخونم؟
گفتند بخون و چقدر زیبا خوند!
گفتند: بَهبَه چقدر زیبا خوندی!
گفت: من روزی هزار بار دعای فرج میخونم!
ازش پرسیدند: چرا هزار بار؟!
گفت:اینقدر میخونم تا امام زمان ظهور کنه
آخه میگن:
اگه امام زمان ظهور کنه،
شهدا هم باهاش میان
شاید یه بار دیگه بابامو ببینم
-فرزندشهیدمدافعحرم:)
هدایت شده از 🌸بزرگترین مسابقه ایتا🌸
🌱هدیه رو خودتون انتخاب کنید🌱
🔻این مسابقه هم سخت نیست
🔻هم لازم نیست به سوالی جواب بدید
🔻هم یه کار فرهنگیه 🔥
فقط کافیه وارد کانال بشید و برای دریافت بنر به یکی از مدیران پیام بدید📩😊
تشریف بیارید ⬇️⬇️
https://eitaa.com/joinchat/823197997Cf5c11cf017
#کدشما4260
هدایت شده از فروشگاه فرهنگی ولیعصر(عج)
شرایط ویژه قرعه کشی ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر اعلام شد
این دفعه #بدون_شرکت_درقرعه_کشی هم میتونید برنده هدیه نفیس باشید
از هدایای نفیس جانمونید ها ..
#قرعه_کشی_ویژه
🌹 شرکت در قرعه کشی 🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کد ۱۰۴۲
شخصی از خدا دو چیز خواست ...
یک گل و یک پروانه !
اما چیزی که به دست آورد
یک کاکتوس و یک کرم بود !
غمگین شد ...
با خود اندیشید
شاید خداوند من را دوست ندارد
و به من توجهی ندارد !
چند روز گذشت ...
از آن کاکتوس پر از خار
گلی زیبا روییده شد
و آن کرم تبدیل به پروانه ای زیبا شد !
اگر چیزی از خدا خواستید
و چیز دیگری دریافت کردید
به او اعتماد کنید ...🌵🦋
خارهای امروز گل های فردایند ...
سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیرهی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید!💔
خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱