نام رمان : راهیان عشق
mohaddese_f : نویسنده
#پارت_59
اونم که انگار فهمید زیادی با مزه شده گفت:میرید داخل یا میایید با هم
صحبت کنیم؟
_اگه شما بتونید قانع ام کنید ترجیح میدم با شما صحبت کنم...
_پس بریم
_کجا؟؟!!
_می ریم روی اون سکو و با هم حرف میزنیم)وبا دستش چند متر اون طرف
تر رو نشون داد(
_صبر کنید به دوستم بگم
بالفاصله به سمت ترنم که از ما جدا شده بود و دور تر وایستاده بود رفتم
_وا چرا اومدی این جا تو؟
چشمک زد و گفت:گفتم راحت باشید،حس کردم در حصور من معذبید
زدم به بازوش:شاکت شو بابا،تو با برو بچ برو من میرم با طاها حرف بزنم
_ایول...پس به توافق رسیدید.حاال صحبت های قبل از ازدواجه؟
_برو بابا،دید خانوم پناهی نتونست قانعم کنه گفت خودش قانعم میکنه
_ایول ازش خوشم اومد،خوب داره گربه رو دم حجله میکشه ها!!
با حرص گفتم:ترنم!!!
_خوب بابا من رفتم
چند قدم بیشتر نرفته بود که برگشت و با حالت جدی گفت:
_زیاد طولش ندید،بچه ها رو میشناسی که منتظرن یه چیزی ببینن و شایعه
سازی کنن،دوست ندارم پشت سرتون
حرف دربیاد...
باشه،مرسی که به فکرمی
_قابلی نداشت...جبران می کنی
_بشین تا بکنم
رفتم سمت طاها:بریم
دستش رو به نشانه ی بفرمایید دراز کرد و منم جلو تر از اون راه افتادم
سلام دوستان گلم ببخشید چند شبه پارت نداریم مشکلی برام پیش اومده
سعی میکنم از فردا شب پارت هر شب داشته باشیم.
خیلی دوستتون دارم❤️😘
⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔
روزی زن همسایه به در خانه ام آمد.
او زنی محجبه وزیبا رو بود
که هرچه یاد دارم هیچ یک از عزاداریهای امام حسین"ع" را بدون اشک وگریه نگذرانده بود.
وقتی به حیاط می آمد ومی نشست
طوری در زیر چادر گریه میکرد که گویی تازه یکی ازاعضای خانواده ش را از دست داده
خلاصه به دم در برای استقبال از او رفتم شرم سنگینی در چشمانش احساس کردم
از او پرسیدم خیر باشد این وقت صبح با این قیافه چه شده باصدایی پر از شرم جواب داد:
آمده ام حلالیت بطلبم 🥺
گفتم : چرا؟
گفت: من دیروز ناخواسته غیبت تورا کردم و دیشب خواب دیدم که مرده ام,🥺
وقتی به نزدیکی پل صراط رسیدم چندین ایستگاه بود که هر کدام مخصوص به یک گناه بود. 😭
یکی دروغ ,
یکی بد حجابی ,
یکی رضایت همسر,
یکی حلال وحرام و آخری
غیبت .
من همه را با آرامش رد کردم الا ایستگاه غیبت هرچه خواهش والتماس می کردم فایده ای نداشت.
می گفتند:
ما که نمی توانیم جای دیگران تو را ببخشیم,
توباید خودت از آن حلالیت بطلبی,
😭
این قدر التماس کردم که .....
ناگهان مردی خوش قامت🤔
با صورتی نورانی آمد وگفت:
من شفاعتش را می کنم.
آرام پرسیدم شما چه کسی هستید؟
فرمود: من حسین ابن علی"ع" هستم .
تو اینقدر در عزای من گریه کردی که من شرمم شد وساطتت را نکنم.🥰
من مات ومبهوت به ایشان نگاه می کردم بعد به من فرمود:
آب دهانت را بیرون بریز , من هم ریختم ,
آب به شکل جانوری زشت در آمد و فرار کرد تا اینکه از خواب بیدار شدم
😮🤔
و تا این موقع که به در خانه ات آمدم گریه می کردم که چطور با تو حرف بزنم , 😒
فقط التماس می کنم که از من بگذر ,
من هم وقتی حال اورا دیدم نتوانستم نبخشم بعد از رفتنش با خود فکر کردم ,😥
پس من که این همه به راحتی پشت سر همه حرف میزنم تکلیفم چیست؟😪
نیت کردم این واقعیت را برای همه بفرستم تا هم از کسانی که غیبتشان را کرده ام حلالیت بگیرم هم کسان زیادی را از عاقبت کارشان آگاه کنم.
🤔
ای کسی که این پیام را میخوانی اگر من هم روزی نا خواسته پشتت حرف زدم حلالم کن من هم تو را حلال میکنم .
💖💖💖
همه همدیگر را حلال کنیم به خاطر امام حسین"ع" از هم بگذریم . 🥰
💖💖💖
هر چه سریعتر این کار را بکنید زیرا اجل خبر نمی کند.
غیبت⛔️ نکنیم 😔
هدایت شده از . .
تاریخ ۹۵ روز زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها📚
#فاطمیه
در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین سید محمد باقر علوی تهرانی
🛑 پیشنهاد ویژه 🛑
اصل سخنرانی به صورت صوت های ۴۰ تا ۵۰ دقیقه است
اما من صوت رو کوتاه کردم تا راحت تر بتونید گوش بدید😁
✅کپی از صوت ها در صورت ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان عجل الله اشکالی نداره
~ماناباشیدبرامون♡ツ
🕊🎋🌹🕊🌹🎋🕊
https://eitaa.com/joinchat/168493123C15e329a440
🕊🎋🌹🕊🌹🎋🕊
هدایت شده از . .
یه لینک بهت میدم حتما عضو شو✅
این کانال معدن کلیپ های#استاد_شجاعی و #استاد_رائفی_پور و #دکتر_انوشه و #استاد_پناهیان
اصلا بیای توی کانال عاشقش میشی😍
پر کلیپ های انگیزشی و استوری و مداحی و مولودیه❤️
اینجا معدن پروفایل های مذهبیه
دختر خانمای چادری بیان کلمه #چادرانه رو جست و جو کنن 🌺
یه سر به پیام های سنجاق شده هم بندازین📎
خب دیگه تعریف بسه ، خودت بیا و ببین👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/168493123C15e329a440