eitaa logo
دخــتــࢪان ســـ💚ـــیــدعـلے
188 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
418 فایل
بـسـم رب شــهیـده💔 دخـترانی از تـبـار زهـراس🧕🏻 وسـربازان جنگ نرم ✌️ مادختران ‌نیز پای کار حسین میمانیم💚 رهبرم‌فرمان‌دهد‌جان‌رانثارش میکنم✌️ کپی؟: حلال به‌شرط‌یک‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا💚 @Zhdjdvzk آیدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
دراوج‌درگیری‌های‌سوریه‌باداعش،خودش رابه‌مراسم‌های‌هیئت‌روستارساند..🚌 . گفتم: «ماکه‌اینجا‌بودیم‌وانجام‌وظیفه‌مےکردیم؛ شماچرادراین‌شرایط‌آمدید؟»🙆🏻‍♂ . گفت: «این‌روضه‌ها، بخشے‌ازجنگ‌بادشمن‌است!🔥» . 🌱
یك‌روزگرم‌تابستان،🌞 مهندس‌ازمحوربه‌قرارگاه‌بازگشت..🚗 یکی‌ازبچه‌هاکه‌تشنگی‌ شدیداورادید،یك‌کمپوت‌گیلاس‌ خنک‌برای‌ایشان‌باز‌کرد،🍒 . مهدی‌قدری‌آن‌رادردست‌گرفت‌و‌ به‌نزدیك‌دهان‌برد،که‌ناگهان‌❕ چهره‌اش‌تغییر‌کردوپرسید: «امروزبه‌بچه‌های‌بسیجی‌ هم‌کمپوت‌داده‌اید؟»🙄 . جواب دادند: «نه،جزءجیره‌امروز‌نبوده.»🤷🏻‍♂ مهدی‌باناراحتی‌پرسید: «پس‌چرابرای‌من‌بازکردید؟»🤕 . گفتند: «دیدیم‌شما‌خیلی‌خسته‌وتشنه‌اید وگفتیم‌کی‌بخوردبهترازشما..»💙 مهدی‌این‌حرف‌هاراشنید♨️، باخشم‌پاسخ‌داد: «ازمن‌بهتر،بچه‌های‌بسیجی‌اندکه بی‌هیچ‌چشمداشتی‌می‌جنگند وجان‌می‌دهند!!»😡 . به‌اوگفتند: «حالابازکرده‌ایم،بخوریدو به‌خودتان‌اینقدرسخت‌نگیرید..»😑 مهدی‌باصدای‌گرفته‌ای‌به‌آن‌برادرپاسخ‌داد: «خودت‌بخورتادرآن‌دنیاجوابگوباشی!»🚶🏻‍♂ . 🌱
. اگرچه‌ماازحرکت‌بایستیم‌وازجنگ‌دست ‌برداریم،‌خداوندبه‌هرنحوۍدین‌مقدسش‌ را‌حفظ‌خواهدکرد...🔥•° مسئله‌این‌است‌که‌ما‌باید‌کارۍ‌کنیم ‌که‌ازقافله‌عقب‌نمانیم..💯•° . 🌱
🕊 😄 😂 خاطره ای زیبا و خنده دار ازجبهه و جنگ... 👤 بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛ توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش 🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش. پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛ اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود. دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه! یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن! گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!! یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده! پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!! همگی گفتیم: نه! کجاست؟ :پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟ همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟! رفتیم کنار تختش ؛ عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود ! با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟ یهو همه زدیم زیر خنده گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد ! عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !! بچه ها خندیدند. 😄 اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد: - وقتی ترکش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می کشمت. چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی یومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم... بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم 😂 دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند. 😂 عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم: - یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂 😂 رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید! صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا. 😂 پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می کشمت!!! عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ... 😂 😂 😂
🕊 گفتند گمنامہ ، ‌ پلاڪ هم نداشٺ.. اصلا هیچ نشونہ ايے نداشٺ ؛ ‌ امیدوار بودم روے زیر پیرهنیش اسمش رو نوشٺہ باشہ🖤 اما‌ نوشٺہ بود: ‌ ‌ "اگر براے خداسٺ،بگذار گمنام بمانم"...💔
•• اگـــــر بسیجے واقعۍ هستۍ؛ اللهم ارزقنا شہادت را بہ قلبت بچسبان.. نہ پشت موبایل!! •• .. ؏
یکی‌دو‌بار که رفت دیدار امام، تا چندروز حال عجیبی داشت..🙄 • می‌نشست و خیره ‌میشد‌ به یه نقطه می‌گفت: «آدم وقتی امام رو می‌بینه، تازه می‌فهمه اسلام یعنی ‌چه..💙 چقدر مسلمون بودن راحته! چقدر شیرینه!.» 🍃 • می‌گفت: «دلش مثل دریاس..🌊 هیچ‌چیز‌ نمی‌تونه آرامششو بهم بزنه🖇 کاش نصف اون صبر و آرامش توی دل ما بود..🚶🏻‍♂» •
+🙃🌱• مَݩ‌حَلالَٺ‌ڪَردھ‌ام‌🍭 چـوڹ‌توےِ‌قُرآن‌خوانده‌ام:📖 آیہ‌«شراًیَرَھ»بدجـوࢪجُبراڹ‌مےکُند...⚡
🌹🍃 داعش در افغانستان ۷۰ نفر را کشت و زنان و دخترانشان را به اسیری برد . . . همان لحظه چندین کیلومتر آنطرف تر ، شهید حججی را اسیر کردند ! گرفتی رفیق ؟! اگه الان هنوز که هنوزه با امنیت سرت و می‌زاری رو بالشت ، اینم بدون که دین سنگینی رو دوشته . . . آنها مدافع حرم‌اند تو هم مدافع چادر باش :) •♥️•
💎•° بہ‌تمام تازه‌چــــادرے‌ها‌بگویید؛ ◈فقط‌یڪ‌نگاه‌برایتان مہم‌باشد🌱 آن‌هــم‌نگاه‌مادرانہ حضرت‌زهرا‌(سلام‌الله‌علیها)❥ 📙⃟🧡¦⇢ 🧕🏻 📔⃟🌸¦⇢ 𑁍᭄ꦿ᭄ꦿ
نظر لطفتونه گلم☺️😘
😔🌼سالہا منتظر سیصد و اندی مرد اسٺ آنقدر مرد نبودیم کہ یارش باشیـم💔