#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤
#پارتاول
روزگار غریبی است دخترکم
دنیا از آن غریبتر
این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را ، در خویش تاب نمیآورد ؟
این چه روزگاری است که (راز آفرینش زن) را در خود تحمل نمیکند ؟
این چه عالمی است که دردانهی خدا را از خویش میراند ؟
روزگار غریبی است دخترم ؛ دنیا از آن غریبتر💔
آنجا جای تو نیست ؛ دنیا هرگز جای تو نبوده است ؛
بیا دخترم ، بیا ...
تو از آغاز هم دنیایی نبودی
تو از بهشت آمده بودی، تو از بهشت آمده بودی ...
آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود ، جبرئیل ، این قاصد میان عاشق و معشوق ، این رابط میان عابد و معبود، این مَلَک خوب و پاک و صمیمی ، این امین رازهای من و پیام های خداوند ، پیام آورد که معبود ، چهل شبانه روز تو را میخواند ، یک خلوت مدام چهل روزه از تو میطلبد ..
ادامه دارد ...
یارالیزهرا :)!
_💔_
به فدک کار ندارد ، هدفش نام علی ست
نکند فکر کنی در طلب یک سند است 💔
#دهه_فاطمیه 🖤
یارالیزهرا :)!
#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤 #پارتاول روزگار غریبی است دخترکم دنیا از آن غریبتر این چه دنیایی است که دختر
#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤
#پارتدوم
و من که جان میسپردم به پیام های الهی و آتشِ اشتیاقم زبانه میکشید با دَمِ خداوندی ، انگار خدا با همهی بزرگیاش از آن من شده باشد . بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم ❤️🩹
آری ، جز خدا و جبرئیل و شوی تو کسی چه میدانست حرا یعنی چه ؟
کسی چه میداند خلوت با خدا یعنی چه ؟
اما ... اما کسی بود در این دنیا که بسیار دوستش میداشتم _ خدا همیشه دوستش بدارد _ دل نازکش را نمیتوانستم نگران و آزردهی خویش ببینم :)
همان وقت بیپناهی پناهم شد و در وقت تنگ دستی ، گشایشم و در سرمای سوزندهی تکذیب دشمنان ، تنپوش تصدیقم ؛ مادرت خدیجه !
خدا هم نمیخواست او را دل نگران و مشوش ببیند ؛ در آن پیام شیرین ، در آن دعوت زلال ، آمده بود که این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام کنم ...
ادامه دارد ...
یارالیزهرا :)!
#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤 #پارتدوم و من که جان میسپردم به پیام های الهی و آتشِ اشتیاقم زبانه میکشید ب
#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤
#پارتسوم
و کردم ؛ عمار ، آن صحابی وفادار را گسیل کردم:
(جان من ! خدیجه ! دوریام از تو ، نه به واسطهی کراهت و عداوت و اندوه است ، خدا تو را دوست دارد و من نیز ؛ خدا هر روز ، بارها و بارها و بارها ، تو را به رخ ملائکهی خویش می کشد ، به تو مباهات می کند و من نیز✨
این دیدار چهل روزهی من با آفریدگار و…
ضمناً فراق تو ، هم فرمان اوست .
این چهل شبانه روز را تاب بیاور ،
آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچ کس نگشای ؛
من چهل افطار در خانهی فاطمه بنت اسد میگشایم تا وعدهی الهی سرآید و دیدار تازه گردد .
پیام که به مادرت خدیجه رسید ، اشک در چشم هایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم ، حلقه از در برداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد که:
کیست کوبندهی دری که جز محمد (صلیاللهعلیهوآله)، شایسته کوفتن آن نیست ؟
ادامه دارد ...
یارالیزهرا :)!
#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤 #پارتسوم و کردم ؛ عمار ، آن صحابی وفادار را گسیل کردم: (جان من ! خدیجه ! دوری
#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤
#پارتچهارم
گفتم:
محمدم ...
دخترم! شادی و شعفی که از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشم هایش درخششی آشکار میگرفت .
افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود .
طرف های غروب جبرئیل ، آن ملک نازنین خداوند، با طبقی در دست ، آمد و کنارم نشست .
سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را ، محبوب _جَلَّ وَ عَلا_ از بهشت برایت هدیه کرده است✨
در پی او میکائیل و اسرافی هم آمدند ؛ _خدا ارج و قربشان را افزون کند_ جبرئیل با ظرفی که از بهشت آورده بود ، آب بر دست هایم میریخت ، میکائیل شستشویشان میداد و اسرافیل با حولهی لطیفی که از بهشت همراهش کرده بودند ، آب از دستهایم میسترد .
ببین دخترم! _ جان پدرت به فدایت _ که همهی مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوین مییافت ؛
این را هم باز بگویم که تو اولین کسی هستی که به بهشت وارد میشوی و بهشت را برای بهشتیان افتتاح میکنی❤️🩹
این را اکنون که تو اسماء را صدا میکنی که بیاید و رخت های مرگ را برایت مهیا کند نمیگویم 💔
ادامه دارد ...