eitaa logo
محبان‌زینبˇˇ!'
1.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
221 ویدیو
177 فایل
𖧷||﷽||𖧷 بھ امید روزۍ کهـ جهان پر شود از عطر یادگار مادرمان فاطمهـ زهرا✌️🏿🌸 • . • . ⇇رفـیق شهید ڪانال🌿ˇˇ!' #Hajghasem♥️ ⇇شرایطمون🦋(: @sharaeitt ⇇حرفۍ‌سخنۍ‌بود‌میشنوم👀🧡 ┊!🥝 https://harfeto.timefriend.net/16329874684698 ┊!🥝
مشاهده در ایتا
دانلود
چادرش را تکاند، با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد پیش چشمان بی‌تفاوت ما ناله‌هایش فقط تماشا شد 🌿 ╔━━━๑ ☆🍊☆๑━━━╗ Eitaa.com/zeinabl🌱 ╚━━━๑☆🍊☆๑━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 مادر🏴 دستمو رها نکنی... ╔━━━๑ ☆🍊☆๑━━━╗ Eitaa.com/zeinabl🌱 ╚━━━๑☆🍊☆๑━━━╝
گفت: آرام باش! چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم… دست من را بگیر، گریه نکن مرد گریه نمی‌کند پسرم ╔━━━๑ ☆🍊☆๑━━━╗ Eitaa.com/zeinabl🌱 ╚━━━๑☆🍊☆๑━━━╝
•. ❲ داغـےبھ‌ قلبِ‌ . . ؛ عالم ‌امکان ‌نشاند و رفت ، عالم‌ در التماسِ بمان ؛ او نماند و رفت ، دنیاےِ خاڪ ؛ چادرِ او را گرفتھ ‌بُود ، دستـے ڪشید و ؛ چادرِ خُود را ، تڪاند و رفت🥀'! ❳ ╔━━━๑ ☆🍊☆๑━━━╗ Eitaa.com/zeinabl🌱 ╚━━━๑☆🍊☆๑━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 روز آخر است، می‌بافد موهای دخترش را ...🕊️🥀 🏴 🍃🌼 ╔━━━๑ ☆🍊☆๑━━━╗ Eitaa.com/zeinabl🌱 ╚━━━๑☆🍊☆๑━━━╝
منتظر تاکسی بودم یکی رسید ، گفتم مستقیم! وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: داداش اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه..... ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله مادرم .... ○ واقعا تسلیت میگم. داغ_مادر خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟ ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش. ○ جدأ؟شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ ● آره... مادرم سه_ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ داداش ببخشیدا...عجب بی‌ناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم نا اهلی های بدی می کنم، ولی پای ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم .... بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون نا اهل مثل تو بودن اون روز....نمیذاشتن به ناموس_علی جسارت بشه...... سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم.... ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه جوون باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره فقط_هجده_سالش_بود...💔 ○ گرفتی ما رو اخوی؟؟؟؟؟ شما که خودت حدودا از ۳۰ سال بیشتر سن داری حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله مـــادر همه‌ی ما شیعه ها حضرت_زهراست..... یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده.... ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم... چقدر حالا این غم برام متفاوت شد ... وای مادرم ... ولرزیدن شانه هاش ■ لحظاتی به سکوت گذشت ○ گفت یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛ جواب ندادم... خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. یاحسین_غریب_مادر🎶 من بودم و راننده و صدای مداحی و و اشک هق هق و یه روضه دونفره .....😭😭😭
گر به زهرا برسد نامه ما نیست غمی هر کسی بچه بد را زده مادر نزده ╔━━━๑ ☆🍊☆๑━━━╗ Eitaa.com/zeinabl🌱 ╚━━━๑☆🍊☆๑━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🏴بماند در کوچه چه گذشت ✍روزی علامه حسن زاده آملی در ضمن بیاناتشان برای لحظه ای جریان غصب فدک از حضرت زهرا سلام الله علیها را بیان نموده و آهی کشیدند، سپس فرمودند: نکته ای که می گویم، مبالغه نیست و حقیقت دارد که دومی، شقی ترین اشقیاء بر روی زمین می باشد.ایشان در ادامه فرمایشاتشان واقعه و جریان برخورد حضرت زهرا سلام الله علیها را با آن ملعون در کوچه بیان نموده و فرمودند: بماند در کوچه چه گذشت، اما زمانی که فاطمه ی زهرا سلام الله علیها رحلت فرمودند: امام حسن علیه السّلام بیشتر از امام حسین علیه السّلام و زینب سلام الله علیها جزع و فزع می کردند، عده ای خدمت امام رسیدند و گفتند: آقا برخیزید و این قدر گریه و بی تابی نکنید، شما فرزند بزرگ هستید و این گریه ی شدید شما، باعث بی تابی بیشتر برادرتان و خواهرتان که کوچکتر از شما هستند می شود. امام حسن علیه السّلام فرمودند اگر برادرم حسین علیه السّلام نیز مانند من می دانست که در کوچه چه گذشت و آن صحنه ی دلخراش جگر سوز را می دید او هم مانند من بلکه بیشتر بی تابی می کرد. چگونه برای مادرم نگریم در حالی که آن نانجیب چنان سیلی محکمی به صورت مادرم نواخت که بر زمین افتاد، سپس برخاسته و با هم به خانه آمدیم. 📚معجزات و کرامات امام حسن مجتبی ص ۱۸۹ حجه الاسلام عزیزی ╔━━━๑ ☆🍊☆๑━━━╗ Eitaa.com/zeinabl🌱 ╚━━━๑☆🍊☆๑━━━╝