eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
242 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
129 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
تو بگو چشم هایت تشنه کدامین نسیم آشناییست که هر روز صبح تا نامی از عشق می برم خورشید را در آغوش میکشی ! 🌸🌸🌸🌸
🕊🌹 کلام شهید : آن روز که احتمال بدهیم اسلام در خطر است همه ما باید فداکار شویم... 🔷 معرفی شهید #مدافع_حرم #شهید_قدیر_سرلک ✅ ارائه : خانم خادم شهدا 🕊 محل شهادت : حلب، سوریه 🌹 مزار پاک شهید : تهران - پاکدشت #تاریخ_ولادت : ۶۳/۰۶/۱۳ #تاریخ_شهادت : ۹۴/۰۸/۱۳ 📆 یکشنبه ۱۶ دی ۹۷ ⏰ ساعت ۲۱:۰۰ 💠 گروه مدافعین حریم حضرت زینب (س) http://eitaa.com/joinchat/2134573067Cf807406a4f ✅ اطلاع رسانی کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 🌺♀️نیایش صبحگاهی خدایا🙏... بضاعت من به قدری است🌷🍃 که نمی دانم در حق دوستانم چه دعایی کنم...!! اما می دانم که تو از حال آنان آگاهی..🌷🍃 پس بهترین ها را برایشان مقدر فرما... 🌷🍃 " آمین"🙏 جمعه مبارک🌷🍃 امیدوارم یه روزشادراکنار🌷🍃 خانواده ودوستان سپری کنید آدینه تون پرازآرامش باشه🌷🍃 🌷🌷🌷
💠 ناله شيطان در تولد على (ع) 💠 آنگاه كه اميرالمومنين على (عليه السلام ) به دنيا آمد نور حضرت از كعبه تا سينه آسمان را شكافت و بتهايى كه بر روى كعبه نصب شده بود به صورت افتادند. شيطان فرياد بر آورد و گفت : واى بر بتها و عبادت كنندگانشان از اين فرزند! 📚(على(ع)وليد الكعبه،ص41.) 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💢قطره ای از دریای فضائل ومناقب مولا امیرالمومنین(ع) واهل بیت معصومین(ع)💢 ___________________________
زنده باد یاد شهدا
🕊🌹 کلام شهید : آن روز که احتمال بدهیم اسلام در خطر است همه ما باید فداکار شویم... 🔷 معرفی شهید #مد
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 سلام و عرض ادب خدمت همراهان گرامی، مهمانان شهدا در خدمت یکی از شهدای مدافع حرم، شهید قدیر سرلک هستیم. امیدوارم از مهمان عزیز گروه حاجاتتون رو بگیرید اِن شاءالله 📚 برداشت مطالب از وبلاگ شهید قدیر سرلک، وبسایت ابر و باد و بخشیش از صفحه ی رسمی اینستاگرام ایشون هست.
شهید سرلک متولد 13 شهریور 63 و ساکن تهران هست و ایشون در 13 آبان 94 حلب، سوریه به شهادت رسیدند.
💐 پدر شهید : سال 80 آقا‌قدير تازه ديپلم گرفته بود. آمد مغازه و از من سؤال كرد : 😊 بابا اگر بخواهم كربلا بروم حلالم می‌كنی؟ گفتم بله! حلالت می‌كنم. جوابش را كه گرفت خداحافظی كرد و گفت به كربلا می‌روم. كاروان‌مان چند ساعت ديگر حركت می كند. گفتم : 🔷 بابا‌جان حلالت می‌كنم ولی نگفتم الان به كربلا بروی؛ گفتم الان وضعيت ماليمان هم برای سفر جور نيست. گفت اِن‌شاءالله جور می‌شود. ✅ اصلاً فكر نمی كردم بخواهد به كربلا برود. گفتم تازه اول جوانی‌اش است، ديپلم گرفته و دلش را به دست بياورم. آن زمان از اين صندوق‌های محلی داشت كه به اسمش در‌آمده بود و با پول همان به كربلا رفت. سال 93 هم اربعين به كربلا رفت و ارادت خاصی به امام حسين (ع) داشت.
🌹 قدير به اهل بيت علاقه زيادی داشت و يك بچه هيئتی بود. هر جا هيئت برپا بود قدير يكی از ميانداران و علمداران هيئت بود. 💠 بيشتر از 15 سال در خانه خودمان هيئتی به نام هيئت حضرت علی اصغر (ع) برپا ‌كرده بود و بچه ‌محل‌ها از بچه شش ساله تا جوانان را در هيئت جمع می‌كرد. برای بچه‌ها كادو می‌خريد و به روحانی هيئت می‌داد كه اينها را به بچه‌ها برای آمدن به هيئت بدهد. 😉 تشويق‌شان می كرد و وضو گرفتن را بهشان ياد می‌داد. بچه‌ها را به هيئت جذب می‌كرد. البته بسياری از اين بچه هيئتی‌ها صاحب زن و بچه شده‌اند ولی همچنان انس و الفت‌شان را با هيئت حفظ كرده‌اند. زمانی كه اين بچه‌ها پنج‌، شش ساله بودند با چادر هيئت درست كرده بودند و وارد مدرسه كه شدند هيئت راه افتاده بود. آقا‌قدير خودش رفت هيئت را ثبت كرد و اين هيئت در خانه‌مان برپا می‌شد. روحاني برايشان سخنرانی می‌كرد و الان نسل جوان‌تر عضو اين هيئت شده‌اند و راه قدير را ادامه می‌دهند.  💠 هيچ شكي در اين نيست كه اگر عشق و علاقه به اهل بيت در دلش نبود به سوريه نمی‌رفت.
😔 سال 79 من يك پسر جوان 24 ساله از دست دادم. بعد از فوت او دلمان خيلی شكست. قدير می‌دانست كه ما دلشكسته هستيم ولي آنقدر عشق و علاقه به انبيا در دلش بود همه اينها را فراموش كرد. حتی مادرش ناراحتی اعصاب گرفت. آن خانه را به مستأجر داديم و خودمان جای ديگر مستأجر شديم. ✅ با تمام اين احوالات قدير دنبال عشق و علاقه‌اش بود. يك لحظه هم بدون وضو راه نمی‌رفت. خيلی به دينش وابسته بود. اصلاً اينگونه نبود كه بگوييم چند نفر به سوريه رفته‌اند و حالا قدير را جو گرفته كه به سوريه برود. قدير با عشق پايش را به خاك كشور سوريه گذاشت. 
🌹 قدير در هفت سالگی جذب بسيج شد. همان زمان درجات معنوس‌‌اش را از مسجد امام سجاد (ع) به دست آورد نه از داخل كوچه. قبل از آن هم از وقتی زبان باز كرد خودش را داخل مسجد ديد. ☺️ قدير پای منبر بزرگ شد و يك بچه‌ منبری بود. هميشه پای سخنرانی روحانی بود. الان اگر از كل شهرك سؤال كنيد بچه‌های من را می شناسند. من سه پسر و دو دختر داشتم و اگر از هم‌محلی ها بپرسيد همه بچه‌هايم را از نظر دين و ايمان تأييد می‌كنند. 🌺 بچه‌هايم در تشويق و راهنمايي ديگران به دين و مذهب كم نگذاشتند. كل خانواده من پيرو خط امام هستند. حتی بعد از ازدواج مسيرشان را جدا نكردند و با وجود مشغله‌های زياد راهشان را ادامه دادند.
💠 روزی كه برای آموزشی به تبريز اعزام شد من و مادرش او را تا دم پادگان برديم. دستش را گرفتم گفتم : اگر بخواهی در خدمتت كم بگذاری نمی بخشمت. گفتم : برای اسلام خدمت پاك كن. طوری خدمت نكنی كه خيانت در امانت شود. ❤️ خدا را شكر او هم سر به راه بود. اگر از همكارانش بپرسيد همه‌اش در حال كار بوده. در ماه 15، 16 روز مأموريت به استان‌های ديگر برای آموزش و راهنمايی می‌رفت.
✅ چون می‌دانست ما دلشكسته هستيم اصلاً حرفی درباره رفتنش به سوريه نگفت. ولی هر زمان كه به خانه‌مان می‌آمد به مادرش می گفت : 💖 برايم دعا كن مرگم با شهادت باشد. 😊 به شوخی به او می‌گفتم عزيز من جنگ تمام شده. می‌گفت افسوس كه در هشت سال جنگ تحميلی من نبودم. ولی باز خدا را شكر می كنم الان دفاع ديگری هست. می‌گفتم دفاع از كجا؟ می‌گفت دفاع از حرم زينب. 💠 خيلی درباره رفتنش به ما چيزی نمی گفت و اينگونه كه دوستانش می‌گويند برای بار هفدهم يا هجدهم به سوريه رفته بود. در تهران هم چند دوره نظامی گذرانده بود و چند گردان دستش بود و فرمانده گردان امام حسين (ع) بود. 🌹 مسئوليتش زياد بود. صبح كه به سركار می‌رفت 12 شب به خانه می‌آمد. من به او می‌گفتم تو چند شيفت حقوق می گيری كه تا الان سركار می‌مانی؟ ✅ می گفت به‌خدا حقوق همان يك شيفت را می‌گيرم. می‌گفت من در هفته يك روز به دانشگاه برای درس خواندن می‌روم و بايد پنج برابر كار كنم تا اين يك روز جبران شود تا لقمه‌ای كه برای خانواده‌ام می آورم حلال باشد و فردا پيش حضرت زهرا شرمنده نباشم. 
😔 خون بچه من از خون بچه‌های مردم كه رنگين‌تر نبود. مگر كسی كه سه، ‌چهار بچه به جبهه فرستاده يا تك فرزندش به سوريه رفته با من فرق می‌كند. دل‌هايمان يكی است. 🔴 شهادت با مرگ تفاوتش از زمين تا آسمان است. من داغ ديده بودم و دوست داشتم پسرم دور و برم باشد ولی قدير هدف داشت و دنبال هدفش بود. 🔹 سال 80 كه به كربلا رفت چهار نفر از تشنگی و شدت گرما جانشان را از دست دادند. آن زمان تازه راه كربلا باز شده بود و می‌دانستم كه رفتن قدير چه خطراتی دارد ولی چون می دانستم راه بچه‌ام راه خوبی است با رفتنش موافقت كردم. 👈 در راه خدا چه زنده بمانی چه شهيد شوی باز هم پيروز خواهی بود. 👉
شهیدان «قدیر سرلک» «محمدحسین محمدخانی» و «میثم مدواری» مدافعان حرم ما شیعه حیدریم و سرافرازیم دل به عشق آل فاطمه میبازیم فرمانده لشکری ما عباس است در ارتش او تا به ابد سربازیم تا کور شود هر آنکه نتواند دید ما به بارگاه اهلبیت می نازیم از صحن رقیه تا حریم زینب بین الحرمین دیگری میسازیم
قدير كلاً از مسائل دنيوی دل كنده بود. با وجود اينكه يك حقوق‌بگير بود من بارها حركت‌هايی از او ديده بودم كه برای من كه پدرش هستم در توانم نبود چنين كارهايی انجام دهم. خودش را فدای دين كرده بود. راه و هدفش مشخص بود. مال دنيا برايش ارزشی نداشت. لقمه‌ای هم كه داشت دوست داشت با دوست و آشنا تقسيم كند. ❤️ بگذاريد از امانتداری‌اش بگويم : يك روز تلفن خانه‌مان زنگ خورد و من دنبال خودكار برای يادداشت می گشتم و پيدا نكردم. سه خودكار داخل كيف قدير بود و او خودكارها را به من نداد تا شماره‌ها را يادداشت كنم. می گفت اينها امانت پايگاه است. ✅ گفتم : طرف ميلياردی می‌برد بعد تو فكر خودكار هستی. گفت هركس را داخل قبر خودش مي‌گذارند. اگر فردا پيش حضرت زهرا (س) می‌آيی و جواب می‌دهی، من سه خودكار را به شما می دهم. 😔 خداوند اين بچه‌ها را گلچين می كند. من اگر 10 پسر ديگر مانند قدير داشته باشم باز هم در راه خدا می‌دهم. 
🌺 آقا قدير چون مسئول هيئت بود قرار بود اول محرم براي هيئتش بيايد. وقتی به او زنگ زديم گفت چند تا از بچه‌ها آمده‌اند و بايد آموزش‌شان بدهيم. ✅ همان موقع آقا‌قدير تيری به دستش می‌خورد و مجروح می‌شود و به تهران برنمی گردد. ما از مجروحيتش اطلاع نداشتيم. 😞 سه‌شنبه عكسش را با گوشی‌های جديد برای خانمش فرستاد و گفت من پيش آقا ‌اباالفضل(ع) شرمنده‌ام، آقا اباالفضل دو دستش را از دست داد و من يك دستم را. فردايش به شهادت می‌رسد و پنج‌شنبه خبر شهادتش را به ما دادند.
✅ چند عكس با شهيد همدانی گرفته بود و پيغام داده بود سردار همدانی به من يك مأموريت داده تا تمامش نكنم بر نمی‌گردم تهران. فقط همسرش در جريان بعضي از سفرهايش به سوريه بود. يكی از ياران سردار همدانی بود.  👤 جانشين لشكر وقتی به اينجا آمد گفت من می‌دانستم بالاخره آقا‌قدير يك روز شهيد می‌شود فقط ‌ای كاش آقا‌قدير سه، چهار سال بيشتر می ماند و برای مملكتش كار می كرد.
👥 همكارانش می‌گفتند قدير كارهای فرهنگی زيادی در منطقه يافت‌آباد انجام داده است. ماه رمضان اينجا بوده و روزه‌هايش را اينجا گرفت. يك روز آپانديسش عود كرد و ما او را در بيمارستان بستری كرديم و عمل شد. يكی از هم‌تختی های آقا‌قدير از رزمندگان زمان جنگ بود و آمده بود كمرش را عمل كند. صحبت از هيئت و جنگ می‌كرد و آقا‌قدير هم لذت می‌برد. من كنار آقا‌قدير نشسته بودم به آقا‌قدير گفت شما كارتان چی هست؟ تا من آمدم بگويم پسرم سپاهی است گفت من در سپاه پيمانكار و گچ‌كار هستم. 😁 آن بنده خدا خنديد و پيشانی قدير را بوس كرد و گفت من هم در سپاه گچ‌كار بودم.
🌺 شهادتش به نذری که دو سال پیش با رفقایش کردند برمی‌گردد؛ یک هیئت، زیارت عاشورا برپا کردند و فقط از اهل بیت (علیهم السلام) شهادت را طلب می‌کرد. همیشه دعای بعد از نماز هایش این بود که مرگش با شهادت رقم بخورد. ✨ یکی از خصوصیات اخلاقی بارز شهید این بود که در کارهایش اخلاص زیادی داشت و معتقد بود که هر کاری را باید به نحو شایسته انجام دهد.
🌹 همسر شهید : یک روز زنگ زد گفت : با تعدادی دوستان بسیجی و با صفا که مشتاق شهادت هستند در یک جلسه خودمانی که چله زیارت عاشورا است به نیت شهادت گرفته‌ایم. 🌺 حدودا ۱۰ یا ۱۲ جوان فوق العاده بودند که الان متوجه شدم خداوند حرف آن‌ها را خرید و من را نخرید. از آن جمع ۳ نفر به شهادت رسیدند. 😢 متوجه شدم که خداوند آن جوانان را مورد عنایت قرار داده و از این چله نشینی‌ها نتیجه گرفتند.
دوست شهید : 💐 شهید سرلک برخلاف برخی جوانان امروزی که کار خود را هم به گردن دیگران می‌اندازند، در کار کردن بسیار فعال بود، معرفت از اخلاق و رفتار شهید سرلک می‌بارید من همچون قدیر بسیار کم دیده‌ام، همیشه تلاش می‌کرد به دیگران احترام بگذارد. بچه‌های محل را در پایگاه بسیج دور هم جمع می‌کرد می‌گفت ما باید کاری کنیم که این بچه‌ها دلخوشی داشته باشند و این کار را ادامه دهند، پایگاه بسیج محیط سالمی دارد و ما باید بچه‌ها را جذب بسیج کنیم. 💠 به وفای به عهد بسیار پایبند بود، اگر قرار بود کاری را انجام دهد حتما به موقع انجام می‌داد، بسیار امربه ‌معروف و نهی‌ازمنکر می‌کرد، هر جا که مورد خاصی می‌دید با مهربانی و عطوفت تذکر می‌داد. 👈 در تذکر دادن با هیچ کس رودربایستی نداشت.
یونس سرلک (از بستگان شهید) اولین بار قدیر مرا به هیئت برد، او مشوق من برای قرائت قرآن، اذان گفتن و مداحی بود. فکرش را هم نمی‌کردم که روزی در مراسم ختم او، همان قرآن‌هایی را بخوانم که از او آموخته بودم. ✨ شب بیست و یکم ماه رمضان در حال آماده‌سازی وسایلی برای مراسم ختم یکی از اقوام بودیم که پس از اتمام کار و خستگی زیاد شهید تصمیم گرفت به احیا برود که حضار آن جمع گفتند با این خستگی لازم نیست دیگر به احیا بروی بگذار برای شب بیست و سوم. 🌹 قدیر به من نگاه کرد و گفت که شاید آخرین شب قدری باشد که زنده هستم و به احیا رفت. موقع رفتن به سوریه یکی از دوستانش به او گفت؛ خانواده‌ات یک بار داغ جوان (برادرت که فوت شد) را دیده‌اند به خاطر این تو بمان و به سوریه نرو اما او گفت، اگر نروم شرمنده حضرت زینب(س) می‌شوم، ما نباید امام زمان را تنها بگذاریم. 👤 یکی دیگر از دوستان به او گفت تو یک بار رفته‌ای، دیگر بس است بمان سر زندگی و کارت باش. قدیر گفت مگر در هشت سال دفاع مقدس آن‌هایی که یک بار رفتند دیگر نرفتند؟ در آن هشت سال پس چه کسانی می‌جنگیدند؟
خاطراتی از زبان مادر شهید همیشه می‌گفت مادر برای برآورده شدن آرزوهایم دعا کن، آرزوی من شهادت است دعا کن که شهید بشوم، آخرین باری که با من تماس گرفت پرسیدم کجایی؟ ما خیلی چشم انتظارت هستیم! 💔 خیلی دلتنگش می‌شدیم؛ هر سوالی که از قدیر می‌پرسیدم فقط می‌گفت توکل بر خدا. ✅ به من نگفت که کجاست و کجا خدمت می‌کند. ما از همه کارهای قدیر بی‌اطلاع بودیم. فقط می‌گفت در گرمسار سربازها را آموزش می‌دهد. 😍 همیشه به من و پدرش احترام می‌گذاشت و وقتی ما داخل اتاقی می‌شدیم به احترام ما تمام قد می‌ایستاد و دست ما را می‌بوسید. حتی گاهی پاهای من را می‌بوسید. اخلاقیات بسیار خوبی داشت و هرگز در این سال‌ها ما را رنجیده خاطر نکرد.
درود بر مادرانی که میهن مدیون دامان شهید پرورشان است... چرا که اجر شهیدپروری کمتر از شهادت نیست. مادر شهید قدیر سرلک