زنده باد یاد شهدا
🌹۲۷بهمن سالروز شهادت *شهید محمد حسین یوسف الهی* (شهیدی که حاج قاسم وصیت کرده بود کنار او دفن شود) 🕊
💥 *۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی*
🔹 *شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.*
1⃣ همرزم شهید:
حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت میشود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود.
وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمیشوی".
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟
2⃣مادر شهید:
با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!
3⃣برادر شهید:
برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمیدانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی میتواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟
لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!
4⃣همرزم شهید:
دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.
محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص میکنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!
5⃣همرزم شهید:
زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!
از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. خداداندچه رابطه ای بین شهیدقاسم سلیمانی وشهیدیوسف الهی بوده خدایا تورابه امام حسین (ع)راه شهدارانشان مابده تاازقافله عقب نمانیم
یاد کنیم شهدا را با ذکر صلوات
کسی که خود خدا استادش بود
!!!
شهید حاج قاسم عزیز بسیار به شهید یوسف الهی علاقمند بود....
به قدری او را دوست داشت که حتی وصیت نمود من را کنار او دفن کنید!
یوسف الهی که بود؟
مرحوم آیت الله خوشوقت (۱۳۷۶):
حاج قاسم سلیمانی استادی دارد که مراقب اوست.
پرسیدند استادش کیست؟
فرمود شهیدی به نام محمد حسین یوسف الهی.
و در ادامه فرمود :
استاد شهید یوسف الهی
خودِ خدا بوده...
◻️◽️◽️◽️
امروز سالگرد شهادت شهید یوسف الهی است🌷
32.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️سالم بودن پيكر پاك #شهید_يوسف_اللهی قبر كنار #سردار_سليمانی
شهید یوسف الهی که تاریخ شهادتش ۲۷ بهمن سال ۶۴ هست بدنش همچنان در قبر سالم مانده
#حاج_قاسم اصرار داشت قبرش کنار قبر این شهید باشه..!!
2.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# دلتنگ _حرم
#چهارشنبه های _امام رضایی
😭😭
╔❀✨•••❀•••✨❀╗
تلنگرانه
╚❀✨•••❀•••✨❀╝
#أم_المصائب🥀
زنی دیدم که در گودال می رفت
پریشان خاطر و احوال می رفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل می رسید از حال میرفت...
#وفات_حضرت_زینب(س)🥀
#تسلیت_باد🥀
🤲#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
www.emam8.com4_5793884893456894952.mp3
زمان:
حجم:
3.32M
نوحه شهادت حضرت زینب سلام الله علیها
مداح:کریمی
🌷⃟🌴🕌჻ᭂ࿐✰🌈
💠 #اعلام_مراسم
🔺 سالگرد شهید مدافع حرم حمیدرضا باب الخانی
🗓پنج شنبه ، ۲۸ بهمن ماه ، از ساعت ۱۴
📍 گلستان شهدا اصفهان
4_5793885838349699630.mp3
زمان:
حجم:
6.13M
ای برادر پاشو خواهرت رسیده
این قدم ها از غم تو قد خمیده
پاشو زینب رسیده کنارتو کنار تو
آب آورده برای مزار تو مزار تو
دل خواهر شده بی قرار تو قرار تو
(ای برادر پاشو خواهرت رسیده،پسر مادرم وای
دلبر بی سرم وای )
جای گریه موج خون توی چشامه
روی قلبم زخم خاطرات شامه
(وقتی لب هات روی نیزه غزل خون شد
دل خواهر برای تو پریشون شد
چوب محمل شکست و پر از خون شد )
خسته بال و پرم وای خاکی شد چادرم وای
بسته بال پرم وای،خونی معجرم
(ای گل پرپرم وای پسر مادرم وای
دلبر بی سرم وای )
اومدم از روز های اشک ربابه
اومدم از شب های سرد خرابه
پاشوداداش یه فکری به حالم کن
از روزهای اسیری سوالم کن
برای داغ رقیه حلالم کن
جون پر تبم وای،اومده بر لبم وای
من همون زینبم وای