🌷نان سنگک
شهید مصطفی احمدی روشن
نان سنگک گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه.
چندتا سنگ به نانها چسبیده بود.
مصطفی کندشان و برگشت سمت نانوایی.
میگفت «بچه بودم، یه بار نون سنگک خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛
بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم،
گفت برو بده به شاطر. نونواها بابت اینا پول میدن.»
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#سالروز_ولادت
🌷نام : فرهاد
🌷نام خانوادگی : خوشه بر
🌷نام پدر : غلام
🌷تاریخ تولد : ۱۳۶۰
🌷محل تولد : رشت
🌷سن : ۳۳ سال
🌷تاریخ شهادت : ۱۰ اسفند ۱۳۹۳
🌷محل شهادت : سوریه؛ شهر الهباریه، در منطقه تل قرین
🌷نحوه شهادت: اصابت تیر مستقیم دشمن
🌷مزار شهید: گلزار شهدای لنگرود گیلان
فرهاد قبل از شهادت و همزمان با ولادت حضرت زینب(سلام الله علیها) برای زیارت به حرم می روند اما بدلیل بمب گذاری اجازه ورود نیافتند،
چند خانم لبنانی نیز که بیرون حرم منتظر اجازه بودند با برخورد نیروهای نظامی مواجه شدند که نمی توانید وارد حرم شوید،
شهید خوشه بر با وجود اینکه اگر می خواست می توانست با معرفی خود وارد حرم شود، با دیدن اشک و ناله دیگر زائرین که توفیق زیارت را نیافتند از زیارت منصرف شد و به دوستان گفت برگردیم.
🕊همسر شهید:
شب خواستگاری به من گفته بود من هر سال اسفند ماه در خدمت شهدا هستم. بعدها یکی از دوستانش گفت: فرهاد این حرف را زد که یک ماه آخر سال مال شهداست، خودش هم اسفند ماه پیش شهدا رفت.
#شهید #فرهاد_خوشه_بر
#مدافع_حرم_گیلان
#سالروز_ولادت
پدر شهید «عمار بهمنی» گفت:
پسرم پیش از اعزام به سوریه ،
ڪــتاب شهید «ابراهیم هادی» را خریداری و مطالعه میڪرد؛
مجذوب این شهید شده بود.
یڪروز به جلد ڪتاب
نگاه میڪرد و میخندید!
دلیل خندیدن او را جویا شدم
ڪـــه پاسخ داد «این شهید
به من لبخند زد!».
او در تابستان سال ۱۳۶۴
در خانوادهای مذهبی متولد شد؛
پدر عمار پاسدار بود
و حضور فعالی در جبهههای
نبرد حق علیه باطل داشت
و شغل پدرش باعث شد
ڪـــه عمار از ڪودکی
با فرهنگ شهادت آشنا شود
و از همان دوران آرزوی شهادت
در دلش جوانه بزند.
به گفته دوستانش،
بارزترین خصوصیت اخلاقی
عمار، مهربانی و ڪمڪ
به همنوعان بود؛
این خصوصیت نوعدوستی
عمار به هموطنان خود
محدود نبوده و او برای دفاع
از حریم حضرت زینب (سلام الله علیها)
و مسلمانان مظلوم سوریه
هرروز بیتابتر از روز گذشته
میشد؛ تا اینڪه پس از
ماهها تلاش مستمر
و پیگیریهای فراوان،
اسفندماه سال ۱۳۹۴
عازم سوریه شد و یڪــ ماه بعد
در بیست و چهارمین روز
از بهار سال ۱۳۹۵
به آرزوی خود رسید.
وی خاطرات بسیاری طی ۳۱ سال
عمر با برڪت خود
برای اطرافیان به یادگار
گذاشته است ڪه پس از خواندن زندگینامه شهید بهمنی،
یقین پیدا ڪــردم «شهادت
بارانی است ڪــه
بر هر کسی نمیبارد»....،
🌹شهید عمار بهمنے°°°°°
🌹#سالروز_ولادت
⚘﷽⚘
روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در عملیات شرکت کنند خواندهاند و اسم حسین آقا در فهرست نبوده است.
حسین آقا برای گرفتن رضایت فرمانده محور، پیش او میرود اما فرمانده مخالفت میکند😞. همسرم که اصرار را بیفایده میبیند به فرمانده میگوید: من بچهی مشهدم اگر من را به این عملیات نبرید به محض برگشتن به حرم امام رضا(ع) میروم و از شما پیش آقا شکایت میکنم☝️...
فرمانده محور وقتی صحبتهای شهید محرابی را میشنود بالاخره به او اجازه میدهد☺️😍
در همین لحظات یکی از همرزمانشان به بقیهی مدافعانحرم میگوید: همهی ما از مشهد آمدهایم، فردا شهادت امام رضا علیه السلام است و خوش بحال کسی که فردا شهید شود🕊🌹
هنوز حرف این مدافعحرم تمام نشده بود که شهید محرابی به همرزمانش میگوید:" آن کسی که میگویی فردا "شهید" میشود من هستم🕊☺️❤️
فردای آن روز، روز شهادت امام رضا علیه السلام در سوریه تیر به قلب ایشان اصابت کرد و در حالی که در "سجده" بودند و آخرین کلمهای که گفتند "یاابالفضل"بود به #شهـادت رسیدند✨
🌺راوی همسر شهید
#شهید_حسین_محرابی
#سالروز_ولادت
🌹شهید مرتضی حسینپور شلمانی» معروف به «حسین قمی» متولد ۳۰ شهریور سال ۶۴ بود.
🕊او سال ۸۳ وارد سپاه شد. جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد - سامرا مشارکت داشت و فرمانده پدافند سامرا بود. نبوغ و مجاهدتهای او به گونهای بود که فرماندهان به او لقب حسن باقری زمان را دادند.
🍃مرتضی حسین پور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده شهید محسن حججی بود. این فرمانده زبده نظامی در همان معرکهای که شهید حججی به اسارت درآمد به شهادت رسید. 🕊🕊🕊
🌹حسین آنقدر گمنام بود که پدرش هم نمیدانست کجا کار میکند و بعد از شهادتش فهمید او فرمانده بوده است.
وقتی خانواده و پدرش فرماندهان عراقی را در مراسم تشییعش دیدند متعجب شدند.
🍃شهید مهدی نوروزی که شیر سامرا لقب گرفت یکی از نیروهای او بود، نیرویی که ۴۰ روز است آمده سامرا و شهید شده. حسین نزدیک دو سال در سامرا بود، اما وقتی به او میگفتند: «بیا برویم با حاج قاسم موقع سرکشی کنار گنبد امامان معصوم (ع) یک عکس در سامرا بگیر.»، نمیرفت. دوست نداشت از ارزش گمنامی و تواضعش کم شود.
🌹 #شهید_مرتضی_حسین_پور
🍃 #سالروز_ولادت
🌹 #شادی روح شهدا صلوات
🍃🌷
مادر شهید عزیزی میگوید:
زمانی که پیشدانشگاهیاش را گرفت به سربازی رفت و بعد از دو ماه در دانشگاه #امام_حسین(ع) قبول شد.
بعد مشوق برادرش شد و او نیز به ارتش رفت تا اینکه موقعیت بسیار خوب و از نظر امکاناتی کاملا بدون مشکل بود اما کارها و رفتارش طوری بود که هیچ چیزی را برای خودش نمیخواست.
به او میگفتم مادر عید شده برای خودت لباس نو بخر اما مهدی میگفت مادر عید روزی است که گناه نکنی نه آنکه لباس نو بپوشی.
مدافع حرم
🌹 #شهید_مهدی_عزیزی
🌹 #سالروز_ولادت
شهید مدافع حرم «رضا بخشی» در همان شب و روزهای اعتکاف های عاشقانه اش در حرم مطھر رضوی برگزیده شد و یا شاید در شب و روز های محرم دوران ۱۴ سالگیش که با چه عشقی و حالی مداحی میکرد در مسجد محل و یا شاید در عھد و پیمانی که در کاروان راهیان نور با شھدای هشت سال دفاع مقدس بسته بود؛ خدا می داند.
همیشه اولین کاری که بعد از آمدن از سوریه می کرد این بود که هنوز وسایلش را بر زمین نگذاشته به حرم مطهر رضوی می رفت و با حال و هوایی ویژه زیارت امین الله می خواند.
او خود را برای ادامه دادن تحصیلاتش در مقطع دکتری در رشته دانشگاهی اش حقوق آماده می کرد؛نا گفته نماند که موضوع پایان_نامه ارشدش را تحولات پیرامون سوریه انتخاب کرده بود.
بار آخری که رفت قول داده بود به مادر که دو هفته ای برگردد؛واقعا درست گفته اند(مرد است و قولش) و به قولش عمل کرد و درست دو هفته بعد در سن ۲۷ سالگی روز شنبه ۹ اسفند ماه سال ۱۳۹۳ و در حال و هوای ایام فاطمیه در درگیری با تروریست های تکفیری در جریان عملیات آزادسازی تل قرین در حومه درعا دعوت حق را لبیک گفت و در کنار فرمانده ابوحامد جان به جان آفرین تسلیم کرد.
#فاطمیون #فدایی_حضرت_زینب_س #رضا_بخشی #فاتح #شهید_رضا_بخشی
#سالروز_ولادت
💠🍃💠🍃💠
من و علی خیلی به هم وابسته بودیم.
وقتی زنگ میزد من یک چیزی را میگفتم میگفت: مامان میدونی ما تله پاتی داریم منم میخواستم همینو بگم ما همیشه ذهن همدیگرو میخوندیم،
وابستگی شدیدی به هم داشتیم اما وقتی گفت میخوام بروم سوریه پا روی دلم گذاشتم بدون هیچ مکثی گفتم برو چون توی روضهها همیشه میگفتم اگر بچههای ما در کربلا بودند حسین (علیه السلام) تنها نمیماند و حالا که حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) در خطر هست وقت امتحان من هست بدون هیچ مکثی گفتم برو، علی چنان برقی چشمانش زد گفت مامان غیر از این ازت توقع نداشتم ....
🌹شهید
علی
آقاعبداللهی🕊
🌹 #سالروز_ولادت
🍃شادی روح همه شهدا صلوات
🍃🌸
فرازی از وصیت نامه شهید مهدی زین الدین به مناسبت سالگرد تولد :
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف).
🌹نثار روح مطهرشون سه صلوات🌹
🕊 ☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊
#شهید_مهدی_زین_الدین
#سالروز_ولادت
🌷شهید بابک نوری هریس
🌷در ۲۱ مهر سال 1371 در شهر رشت به دنیا آمد و کوچکترین عضو خانواده و دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق در دانشگاه تهران و عضو بسیج بود که پس از اعزام داوطلبانه به سوریه در آبان سال 1396 در منطقه بوکمال در روز شهادت امام رضا(ع) توسط نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید.
بابک، شخصیت مهربانی داشت که راحت به دل مینشست، اصلا به دنبال شهرت و معروف شدن نبود چون چنین شخصیتی نداشت، انگیزه اصلیاش دفاع از جان، مال و ناموس کشورش بود و وقتی این اتفاقها را از رسانهها دنبال میکرد که چطور داعش در سوریه درگیری ایجاد کرده، بحثش پیش میآمد و میگفت:
اگر ما نباشیم که برای دفاع پیشقدم شویم، همین اتفاقها ممکن است در کشور خودمان و برای خواهر و مادر و بچه های خودمان رخ بدهد برای همین رفت تا از آنچه که اعتقاد داشت، دفاع کند، وقتی این بحثها پیش میآمد به علاقه زیادی که برای رفتن به سوریه داشت پی میبردیم در حالی که میدانستیم حتی پدرش شرایطی برایش فراهم کرده که میتوانست برای ادامه تحصیل به آلمان برود درکش برایمان خیلی سخت بود.
🌷 #شهید_بابک_نوری
🌷؛#سالروز_ولادت
#خاطرات_شهدا
💠امير بچه آخرم بود و پيش من و پدرش زندگي ميكرد. ميخواستيم برايش آستين بالا بزنيم و حتي يك نفر را برايش در نظر گرفتيم اما وقتي همسرم 4سال پيش فوت كرد، پسرم بهطور كلي قيد ازدواج را زد تا پيش من بماند و مراقبم باشد.
💠ميگفت تا آخر عمر نوكر مادرم هستم و ازدواج نميكنم. اگر هم بخواهم ازدواج كنم، بايد همسرم قبل از من، مادرم را قبول و كنار او زندگي كند.
💠كمردرد و پادرد داشتم. خيلي وقتها هم نميتوانستم از جا بلند شوم. در اين سالها امير بيشتر از بقيه بچههايم مراقبم بود. برايم غذا ميپخت و خانه را مثل دسته گل نگه ميداشت.
💠وقتي محل كارش بود، مدام زنگ ميزد و حال مرا ميپرسيد. وقتي از محل كارش به سمت خانه ميآمد، زنگ ميزد و ميپرسيد مادرجانچي ميخوري برات بگيرم؟ بيشتر وقتها هم كنار من مينشست و با هم نان، پنير، خيار و گوجه ميخورديم.
💠ميگفتم پسرم من مجبورم غذاي ساده بخورم، تو چرا براي خودت غذا نميپزي؟ ميخنديد و ميگفت مگر آن غذا از گلوي من پايين ميرود؟
💠پسرم عاشق غذاهاي ساده بود. بيش از همه آش رشته دوست داشت.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_امیر_لطفی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۶۵/۷/۲۷ تهران
شهادت : ۱۳۹۴/۹/۲۹ خالدیه ، سوریه
#کلام_شهید
ما امامت و ولایت فقیه را این طور شناخته ایم که اگر گفت نفس نکشید دهانمان را می بندیم و نفس نمی کشیم »
#شهید_مجید_رمضان🌷
قائم مقام لشکر محمد رسول الله
#سالروز_ولادت