به فکر نمازت باش، مثل شارژ موبایلت!
با صدای اذان بلند شو، مثل صدای موبایلت!
از انگشات واسه اذکار، استفاده کن، مثل صفحه کلید موبایلت!
قرآن رو همیشه بخون، مثل پیامهای موبایلت!
📣 پنج اسفند "روز مهندس" بر سرداران شهید "مهندس" 👈مهدی باکری, فرمانده لشگر عاشورا و شهردار سابق ارومیه 👈محمود شهبازی, قائم مقام لشگر محمد رسول الله (ص) 👈 محسن صفوی مسئول قرارگاه صراط المستقیم 👈 علی انصاری, استاندار انقلابی گیلان 👈 سید تقی رضوی، مهندسی جنگ جهادسازندگی
👈 حسن آقاسیزاده, معاون فنی مهندسی قرارگاه خاتم 👈 مهدی عاصی تهرانی, فرماندهٔ مهندسی رزمی جهاد سازندگی تهران👈 احمدی روشن, شهید هسته ای👈شهید حسن شاطری, شهید مدافع حرم و دیگر مهندسان شهید دفاع مقدس, دوران سازندگی, مدافعان حرم و عزیزان مهندسی که بی ادعا و گمنام از اول انقلاب اسلامی تا به حالا برای سربلندی و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی👈 با سختی ها و مرارت های بی شماری در اقصی نقاط کشور جهاد و کوشش و جانفشانی کردند👈مبارکباد👌
💠 مهندسهای شهادت!
🗓️ به بهانۀ ۵ اسفند #روز_مهندس
رسم است که *مهندسها* میگویند:
برای ما بنبستی وجود ندارد؛
یا راهی خواهیم #یافت،
یا راهی خواهیم
#ساخت!
اما وقتی،
#مهندس باشی
و #شهید بشوی؛
پس میتوان راهی #ساخت،
به سوی #آسمان..
🌷برادران #شهید:
#مهندس پاسدار جمال ظلانوار
#مهندس پاسدار کمال ظلانوار
#مهندس پاسدار مهدی ظلانوار
📣 پنج اسفند "روز مهندس" بر👈 مهندسان شهید دفاع مقدس, دوران سازندگی, مدافعان حرم و عزیزان مهندسی که بی ادعا و گمنام از اول انقلاب اسلامی تا به حالا برای سربلندی و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی👈 با سختی ها و مرارت های بی شماری در اقصی نقاط کشور جهاد و کوشش و جانفشانی کردند👈مبارکباد👌ارادتمند #ناصرکاوه
🌹گفتم,آقا مهدی، شما اینجا چی کار می کنی؟. شما شهردار شهر هستید. اینجا چی کار می کنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارها؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم... گفت: زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش...اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما ,شهردار اورمیه، مهدی باکری" بود... خاطره ای از فرمانده لشگر عاشورا, شهید حاج مهدی باکری
🌹همه نگران بودند. پل شهید سلیمی باید تا صبح روز بعد بر روی رودخانه بهمنشیر نصب میشد. سید با دفتر امام (ره) تماس گرفت، حاج احمدآقا گوشی را برداشت، سردار پس از سلام گفت:«من یک بسیجی به نام صفوی هستم، سلام مرا به آقا برسانید، و بگوئید مشغول احداث پلی بر روی رودخانه بهمن شیر هستیم، تا رزمندگان اسلام بتوانند راحتتر تردد نمایند، و مجروحین منطقه عملیاتی والفجر8 را به بیمارستان علیبنابیطالب(ع) برسانند اما تاکنون دو مرتبه شکست خوردهایم. از حضرت امام (ره) بخواهید برایمان دعا کنند، که امشب موفق شویم. حاج احمد آقا همان لحظه مسئله را به اطلاع امام (ره) رساندند، امام (ره) در پاسخ او فرموده بودند: «امشب موفق میشوید من هم برای شما دعا میکنم تلاش تان را مضاعف کنید.» با شنیدن این خبر شور و شعف خاصی در بین بچهها ایجاد شد؛ صبح زود اولین آمبولانس از روی پل عبور کرد و بچهها به شکر این امداد الهی سر بر سجدهگاه نهادند... برشی از زندگی فرمانده مهندسب صراط المستقیم, شهید سید محسن صفوی
🌹یک روز وقت نماز مغرب وعشا بود که صدای زنگ تلفن آمد. تلوزیون روشن بود و صدای اذان می آمد. انصاری وضو گرفته و روی سجاده اش نشسته بود تا نماز بخواند. گوشی را برداشتم. آقایی مودبانه گفت: آقای استاندار تشریف دارند؟... من که انصاری را می دیدم، گفتم: بله اینجا هستند. در همان حال آن آقا گفتند: آقای رئیسجمهور با ایشان کار دارند و من هم فورا گفتم: علی گوشی را بگیر، آقای بنی صدر با شما کار دارند. آن طرف صدای آقای بنی صدر را شنیدم، فورا گفتم: علی آقای رئیس جمهور پشت خط هستند. این را بنی صدر هم شنید؛ اما علی حاضر به آمدن پای گوشی تلفن نبود وباصدای بلند گفت: به آقای رئیسجمهور بفرمایید وقت نماز است. بعد از نمازخودم با ایشان تماس خواهم گرفت. او بلافاصله قامت بست و نمازش را شروع کرد. بنی صدر که صدای انصاری را شنیده بود با حالت عصبانی گفت: بگوئید متشکرم و محکم گوشی را به سرجایش کوبید. خاطره ای از شهید مهندس علی انصاری, استاندار انقلابی گیلان به دست منافقین به شهادت رسید...
🌹مقام معظم رهبری در همه کارها برای ما یک شاخصه است، مصطفی تا زمانی که در بین ما بود حضرت آقا را برای خودش یک خط قرمز میدانست. مصطفی در مورد برخوردهایی که برخی نسبت به حضرت آقا داشتند، کنار نمیآمد. روزی در خدمت حضرت آقا بودم که ایشان فرمودند: من در عجبم که هر جا صحبتی از مصطفی میشود، هرکس خاطره و نظر خوبی نسبت به شهید شما دارد و آن هم دلیلش رابطه بالای ایمانی او با خداوند تبارک و تعالی است...
برشی از زندگی شهید احمدی روشن
🌹در حالی که هنوز 20 روز از جنگ نگذشته بود، عازم جبهه ها شد. پس از چند ماه به مشهد بازگشت. در سال 1360 ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد و به همراه همسرش به اهواز رفت و در ستاد کربلا مشغول خدمت به رزمندگان اسلام شد... وی پس از ماه ها خدمت در مسئولیت فرماندهی مهندسی جهاد سازندگی، به معاونت قرارگاه مهندسی, رزمی قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) منصوب شد و به هدایت مهندسی, رزمی جنگ پرداخت. عملکردش در امر مهندسی, رزمی بر این استوار بود که: هر قطره عرقی که قبل از عملیات در امر مهندسی, رزمی ریخته شود، در میدان جنگ، خون های کمتری بر زمین خواهد ریخت. او به هنگام شناسایی منطقه ی عملیاتی کربلای 10 در ارتفاعات کوه های سردشت بر اثر انفجار گلوله ی توپی، در روز سوم خرداد 1366، یک پایش را از دست داد و سپس به شهادت رسید...برشی از زندگی مهندس شهید سید تقی رضوی، مهندسی جنگ جهاد سازندگی
🌹برای خدمت به خلق خدا وبه دستور امام عزیز وارد جهاد شد. کار در جهاد سازندگی را عبادت می دانست نه شغل، لذا بدون هیچ گونه توقع و چشم داشتی با دل و جان کار می کرد... او دغدغه داشت. می گفت: باید کار کرد. حالا که میدان ف
راهم شده و خدا به ما توفیق خدمت داده باید از لحظه ها هم نگذشت. بارها شده بود که خودش مثل یک کارگر در عمران روستاها دامن همت را بالا می زد و پا به پای دیگران کار می کرد. در زمره مدیران بود. اما در کار، آن کسی که از همه سر و رویش خاکی تر بود و دست هایش از شدت بیل زدن تاول زده بود کسی نبود جز جهادگر شهید حاج مهدی عاصی تهرانی و این اخلاص و سخت کوشی موجبات عهده دار شدن کارهای بزرگ را فراهم می آورد. آرامش و وقار او در کارهای سخت مثال زدنی بود وقتی سختی کار به او رو می کرد وقتی همه از شدت خستگی توان از دست داده بودند تازه او موتورش به راه می افتاد با شوخی و مزاح با جمع، همه را سر کیف می آورد و به جمع طراوت خاصی می بخشید... روایتی از فرماندهٔ مهندسی رزمی جهاد سازندگی تهران, شهید مهدی عاصی تهرانی
🌹 بارش بیامان خمپارهها تا نیمه شب ادامه داشت. ترکشهای سرخ خواب را از همه گرفته بود. زیر پل تعدادی از افراد نشسته بودند، «همدانی» از زیر پل بیرون آمد، مات و حیران به روی پل نگاه کرد. نزدیک دهنه پل و کنار تپه «مجاهد» در همان مکانی که خمپاره های صد و بیست مثل باران میباریدکسی به نماز ایستاده بود. صدای انفجار خمپارهها لحظه ای قطع نمیشد. طنین صدای «محمد بروجردی» در گوشش پیچید: «این امانت ماست ...دست شما...امانتدار خوبی باشید.» دوباره نگاه کرد شهبازی در وسط آتش دشمن مثل ابراهیم با آرامش به قنوت ایستاده بود. نمی دانست چه کار کند. جرات حضور در خلوت شهبازی را نداشت. طاقت نیاورد در حالیکه اشک پهنای صورتش را پوشانده بود، به زیر پل بازگشت. خلوص نماز شبهای شهبازی در میان اهل جبهه مشهور بود، و همدانی با تمام وجودش این خلوص را در ظلمات شب مشاهده کرده بود... روایتی از قایم مقام لشگر محمد رسول الله (ص), شهید حاج محمود شهبازی
🌹همسر شهید مهندس حسن آقاسیزاده میگوید: "به اصرار پدر و مادر سال ۵۶ عازم کانادا شد و در رشته راه و ساختمان مشغول تحصیل شد اما آنجا هم دست از فعالیت بر نداشت و شروع به جذب دانشجویان پیروی خط امام(ره) در تورنتو کرد."👈 شهیدی که با وجود امکانات و موقعیتهایی که در خارج از کشور برایش فراهم بود اما برای دفاع از خاک کشورش و ارزشهای دینش از همه آنها دست کشید و به کشور بازگشت و عازم جبهه شد و 6 سال در عملیاتهای متعددی حضور داشت و اقدامات موثری را در جنگ تحمیلی انجام داد.
سال 60 با وجود اینکه دانشجوی عالی دانشگاه تورنتو با مدرک کارشناسیارشد رشته راه و ساختمان بود به کشور برگشت و وارد جهاد سازندگی و سپس به خدمت سپاه خاتمالانبیاء درآمد و سال 61 عازم جبهه شد و در عملیاتهای رمضان، محرم، خیبر، بدر، والفجر 1-9، کربلا 1-10، نصر 1-11 حضور فعالی داشت. بیش از 2400 پروژه مهندسی جنگ از جمله خاکریز، پل، جاده، سکوی پرتاب موشک با مدیریت او در جنگ تحمیلی انجام شد؛ وی سرانجام در 28 مهرماه 1366 در سن 28سالگی در عملیات کربلای 10، در منطقة «ماووت» عراق به شهادت رسید. پیکر وی پس از تشییع در سه شهر ارومیه، تهران و همزمان با شهادت امام رضا(ع) در مشهد،
🌹یک روز وقت نماز مغرب وعشا بود که صدای زنگ تلفن آمد. تلوزیون روشن بود و صدای اذان می آمد. انصاری وضو گرفته و روی سجاده اش نشسته بود تا نماز بخواند. گوشی را برداشتم. آقایی مودبانه گفت: آقای استاندار تشریف دارند؟... من که انصاری را می دیدم، گفتم: بله اینجا هستند. در همان حال آن آقا گفتند: آقای رئیسجمهور با ایشان کار دارند و من هم فورا گفتم: علی گوشی را بگیر، آقای بنی صدر با شما کار دارند. آن طرف صدای آقای بنی صدر را شنیدم، فورا گفتم: علی آقای رئیس جمهور پشت خط هستند. این را بنی صدر هم شنید؛ اما علی حاضر به آمدن پای گوشی تلفن نبود وباصدای بلند گفت: به آقای رئیسجمهور بفرمایید وقت نماز است. بعد از نمازخودم با ایشان تماس خواهم گرفت. او بلافاصله قامت بست و نمازش را شروع کرد. بنی صدر که صدای انصاری را شنیده بود با حالت عصبانی گفت: بگوئید متشکرم و محکم گوشی را به سرجایش کوبید... خاطره ای از شهید مهندس علی انصاری, استاندار انقلابی گیلان به دست منافقین به شهادت رسید
🌹 سردار شهید حسن شاطری در طول حیات خود خدمات زیادی را به مردم ایران, لبنان و عراق و سوریه و افغانستان کرد... پس از 8 سال دوری از دانشگاه بهواسطه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران, برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی عمران فارغ التحصیل شد. سپس موفق به اخذ مدرک کارشناسیارشد شد و در همان زمان فرماندهی تیپ 40 صاحب الزمان (عج) و تیپ 53 ارومیه را به منظور اجرای پروژههای مهندسی و عمرانی داخل ایران را بهعهده داشت، از جمله این مسئولیتها مدیریت پروژه «سد سیرجان» در استان کرمان, پروژه اصلاح اراضی کشاورزی و زهکشی «دشت زنگنه» و پروژه هدایت آب از دشت اصفهان به یزد با فاصله حدود 300 کیلومتر بود... او در آخرین مسئولیت خود عهدهدار معاونت مهندسی