📜 خاطرات سید حمید
بارها گفته بود که آرزویش فقط فقط شهادت است. هر وقت جایی سر صحبت باز می شد، می گفت فقط می خواهم شهید شوم.
🍃 در عملیات خیبر دیدمش که داشت نماز می خواند. همین طور اشک می ریخت و با خدا حرف می زد.
دست هایش را بالا گرفته بود و از خدا می خواست شهید بشود. بچه ها بهش گفتند :
😢 سید، ما توی جنگ به تو نیاز داریم ولی تو مرتب دعا می کنی شهید بشی!
گفت : دیگه بسه... من چهل ماه توی جبهه موندم. شما هم مثل من چهل ماه بمونید بعد برید. برای من دیگه بسه، باید برم.
📜 خاطرات سید حمید
اویل جنگ در گروه جنگ های نا منظم شهید با شهید چمران همکاری می کرد.
🌙شب ها که می خواست بخوابد با همان لباسی که تنش بود می رفت بیرون سنگر و روی سنگ ریزه ها می خوابید.
یک شب بهش گفتم : چرا این کار رو می کنی، چرا توی سنگر نمی خوابی؟
جواب داد :
✅ بدن من خیلی استراحت کرده، خیلی لذت برده، حالا باید اینجا ادبش کنم.
📜 خاطرات سید حمید
طبق معمول موقع عملیات کفش هایش را در آورده بود و با پای برهنه توی منطقه راه می رفت.
ازش پرسیدم : چرا با پای برهنه راه میری سید...؟
گفت :
🔴 برای پس گرفته شدن این زمین خون داده شده. این زمین احترام داره و خون بچه ها رویش ریخته شده، آدم باید با پای برهنه روش راه بره.
📜 خاطرات سید حمید
🔷 بعد از عملیات فتح المبین رفتم کرخه نور تا سید را ببینم و از سلامتی اش با خبر شوم.
گوشه ی سنگر یک تلفن بود که سید مدام با آن حرف میزد ولی هر دفعه به گونه ای صحبت می کرد که خیلی عادی و معمولی جلوه کند.
پرسیدم : آسید حمید مسئولیت شما توی جبهه چیه؟
☺️ سیدگفت : من تلفن چی فرمانده ام.
درست می گفت. خودش هم فرمانده بود و هم تلفنچی فرمانده. فرمانده خط بود ولی برای اینکه همشهری هایش نفهمند چه مسئولیتی دارد، جلوی ما آن طوری برخورد می کرد.
🔴 به همه نیروهایش گفته بود در موردمسئولیتش به کسی چیزی نگویند.
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷
بسم رب الشهداء و الصدیقین
حمد و ثنای خدا را که در این برهه از زمان، زمانی به تاریکی همه ی شب ها، نوری از تبار پاک رسول الله ”صلی الله علیه و آله ” برای هدایت ما قرار داد.
درود فراوان به امام بزرگوارمان.
سلام بی کران به روان پاک گلگون کفنان صراط خون و شهادت و همه ی عاشقان
راه سرور شهیدان حسین ”علیه السلام”
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون
✅ گرچه فلسفه ی قربانی شدن و ریختن خون در جهاد باخصم خدا، اگر مورد قبول و رضای درگاه ایزد منّان واقع شود، گویای همه ی مفاهیم عمیق این حرکت و فعل می باشد.
ولی ای خدای من !
ای معبود و معشوق من !
ای همه ی مقصود من !
ای همه ی وجودم !
و ای کسی که همه چیزم از آنِ توست.
🌹 تو شاهد بودی، تو ای سرزمین گرم خوزستان، تو ای تاریخ، شاهد بودی
شما ای سرور من!
ای آقا و مولای من!
شما شاهد بودید که ما چگونه بر عهد و پیمانی که با نائب بر حق خودتان، از روزی که بر خط و صراطی که در پیش گرفته که همانا، ادامه ی راه جدّ بزرگوارتان حسین ”علیه السلام ” است، شناخت پیدا کردیم و آگاهی یافتیم، تا آخرین قطره ی خون خود برای نثار راه مبارکش ایستادیم.
🔶 و زمانی که ندای هل من ناصر ینصرنی حسین ”علیه السلام” را از حلقوم پاکش تکرار کرد، چگونه با همه ی مشقات و سختی ها و رنج ها لبیک گفتیم.
ما پذیرفتیم، زیرا ما زاده ی رنجیم؛ رنجی به سنگینی همه ی تاریخ.
به اندازه ی همه ی تاریخ بعد از قیام مولایمان حسین ”علیه السلام".
⚪️ و مسئولیّتی را که گذشتگان از پذیرفتن آن اِبا کردند و سرباز زدند و برای عدم پذیرش آن، عذرها آوردند، ما با قلب کوچک خود و با دنیائی از امید به فراخی دنیای امیدواران ،این ندا را جواب دادیم؛ زیرا عاشق اینگونه جنگیم و آماده ی بیست سال جنگ …
☑️ زیرا دریافتیم او ما را برای هدفی عالی دعوت کرده و مقصدی والا، مقصدی به اندازه ی حیات واقعی دادن به انسان ها و تغییر نظام ارزش ها، یعنی نظام تغییر ارزش های این قرن ظلمانی به نظام نور توحیدی.
خلاصه ؛ ساختن زمینه ای عالی برای آن قیام مبارک…
❤️ ای بقیة الله !
ما با همین انگیزه حرکت کردیم و باخون خدا با خدا عهد بسته ایم که در همه ی احوال و شرایط یاری اش دهیم.
و حال، شما ای سرور و آقا و مولای من!
به حرمت آن لحظه ها و ثانیه های مقدّسی که مخلصان در جبهه ها، شما را به صورت عینی مشاهده می کنند، قَسَمتان می دهیم که ما را شفاعت کنید.
😔 ما را به درگاه ایزد رحمان که لحظه ای روا مَدارد بر ما، آن ننگی را که تاریخ از کوفیان یاد می کند.
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
#دفاع_مقدس
شادی روح شهدای گلگون کفن و شهید عزیز و گرانقدر که امشب مهمان ما بود؛ شهید سید حمید میر افضلی، شهید دفاع مقدس، فاتحه و صلواتی ختم کنیم. 🌹