🌹زندگینامه #شهید_محمد_ابراهیم_همت🌹
🔵#شهیدهمت 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانوادهای مستضعف و متدین به دنیا آمد. محمد ابراهیم در سایة محبتهای پدر و مادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیل، از هوش و استعداد فوقالعادهای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشتسر گذاشت. او انسانی بود كه برای خدا كار میكرد و اخلاص در عمل از ویژگیهای بارز اوست. ایشان یكی از افراد درجه اولی بود كه همیشه ماموریتهای سنگین برعهدهاش قرار داشت.
🔵حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعی كه در مقابل خدا و در برابر دلاوران بسیجی داشت، در مقابله با دشمن همچون شیری غران از مصادیق (اشدَاء علیالكفار، رحماء بینهم) بود. همت كسی بود كه برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا كرد و از زندگیاش گذشت. او واقعاً به امر ولایت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، كه عاقبت همچنین كرد. همیشه سفارش میكرد كه دستورات فرماندهان را باید مو به مو اجرا كرد., وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ میشد، از آن دفاع میكرد. همه جمله ی معروف او را به یاد داریم : پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد
نقش شهید در كردستان و مقابله با ضد انقلاب
🔵#شهیدهمت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه بخشهایی از آن در چنگال گروهكهای مزدور گرفتار شده بود اعزام گردید. ایشان با توكل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بیامان و همه جانبهای را علیه عوامل استكبار جهانی و گروهكهای خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را بر آنها تنگتر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروك كرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان میداد. تا جایی كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گریه میكردند و حتی تحصن نموده و نمیخواستند از این بزرگوار جدا شوند.
رشادتهای او در برخورد با گروهكهای یاغی قابل تحسین و ستایش است. براساس آماری كه از یادداشتهای آن شهید به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 1359 تا دی ماه 1360 (با فرماندهی مدبرانه او)، 25 عملیات موفق در خصوص پاكسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است
نحوه شهادت 🌷
🔵#شهیدهمت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود:
(باید مقاومت كرد و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید میشویم و یا جزیره مجنون را نگه میداریم
🔵رزمندگان لشكر نیز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ایستادگی كردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیك بررسی كند، كه گلوله توپ در نزدیكی ایشان اصابت میكند و این سردار دلاور به همراه معاونش – شهید اكبر زجاجی – دعوت حق را لبیك گفتند و سرانجام در تاریخ 24/12/1362 در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافقتند.
🌷🌷🌷 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🌷🌷
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷
سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج)
سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز
💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در گروه حاضر هستند
امشب در خدمت شهیدی هستیم از شهدای دفاع مقدس، برادر گرانقدر شهید ابراهیم هادی
#شهید_گمنام
برداشت مطالب از وب سایت های خبرگزاری دفاع مقدس، ایسنا، باشگاه خبرنگاران جوان، وبلاگ خاطرات شهید هادی، ابر و باد و کانال به یاد شهید محسن حججی و دو جلد کتاب سلام بر ابراهیم
👌البته نظر دهی در رابطه با شهید آزاد هست.
🌹 ابراهیم در اول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت، او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود.
❤️ پدری که باشغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت کند. ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
🎒 دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم خان گذراند. سال 55 توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال های پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد.
👌هرچه می گذشت محبت ابراهیم در دل اعضای خانواده بیشتر میشد. همه او را دوست داشتند، او لایق محبت بود.
پدر بارها می گفت :
❤️ "همه فرزندان من خوبند، اما ابراهیم را طور دیگری دوست دارم. نمی دانید من در نماز شب هایم، از عمق جان برای ابراهیم دعا میکنم.
خدا اِن شاءالله او را در دنیا و آخرت سربلند کند."
☺️ همین حالت را مادر ما نسبت به ابراهیم داشت. شدت علاقه ی مادر به ابراهیم، به حدی بود که هرچه ابراهیم می گفت سریع انجام میداد.
به نقل از برادر
💠 وقتی کسی مشکلاتش را برای مادر بیان می کرد، بهترین راهنمایی ها را می شنید.
❤️ مادر همیشه تلاش می کرد تا زندگی جوان ها از هم نپاشد.
من خانواده های بسیاری را دیدم که با نصیحت های مادرم، از سراشیبیِ سقوط نجات یافتند.
😉 ابراهیم نیز دست کمی از مادر نداشت. سخنان مادر و نصیحت های او را شنیده بود، لذا در چندین مورد دعوای خانوادگی وارد شد! هر چند که من به او اعتراض می کردم و می گفتم :
😐 این افراد از تو بزرگترند، تو مجرد هستی، چرا وارد این ماجراها میشوی؟
✅ اما او به خوبی کار را پیش میبرد...
به نقل از دوست شهید
او مطیع فرمان خدا بود و در این راه، از هیچ سختی و مشکلی نمی ترسید. خیلی از رفقایم را دیده ام که به خاطر دوستانشان از مسیر خدا دور شدند، یعنی تحت تاثیر دوستان، دستورات خدا را زیر پا گذاشته و...این موضوع حتی در قرآن اشاره شده.
آنجا که اهل جهنم می گویند :
😥 ای کاش با فلانی رفیق نمی شدیم...
یعنی برخی رفاقت ها انسان را به جهنم می کشاند. اما رفاقت با ابراهیم، برای تمام دوستان، زمینه هدایت را فراهم می کرد.
🔷 تفاوت ابراهیم با بقیه این بود که برای تمام افراد محل، به خصوص جوانان و دوستانش دل می سوزاند. هدایت افراد برای او بسیار اهمیت داشت.
✅ اگر می توانست یک نفر را به هر روشِ ممکن هدایت کند، تمام تلاش خود را انجام می داد.
☺️ او حتی از یک رفیقش که در مسیر گمراهی قرار می گرفت نمی گذشت، تلاش خودش را دو چندان می کرد تا او را به مسیر خدا بازگرداند.
💠 بارها می دیدم ابراهیم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می شد.
😊 آنها را جذب ورزش می کرد و به مرور به مسجد و هیئت می کشاند. یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود.
🙈 همیشه از خوردن مشروب وکارهای خلافش می گفت. اصلا چیزی از دین نمی دانست. نه نماز و نه روزه به هیچ چیز هم اهمیت نمی داد، حتی می گفت :
تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفته ام.
به ابراهیم گفتم : آقا ابرام اینها کی هستند دنبال خودت میاری!
با تعجب پرسید : چطور چی شد؟
گفتم :
دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت می کرد. از مظلومیت امام حسین (ع) و کارهای یزید می گفت. این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش می کرد.
😱 وقتی چراغ ها خاموش شد به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحش های ناجور به یزید می داد!
ابراهیم داشت با تعجب گوش می کرد. یکدفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت :
😅 عیبی نداره این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده. مطمئن باش با امام حسین (ع) که رفیق بشه تغییر می کنه. ما هم اگر این بچه ها رو مذهبی کنیم هنر کردیم.
💫 دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت. او یکی از بچه های خوب ورزشکار شد.
یکبار زمانی که در زورخانه مشغول بود، جماعت جاهل دعوایی را راه انداختند. در این درگیری و چاقو کشی، آبروی خیلی از دوستان رفت.
🌹 ابراهیم بعد از مدتی یک مراسم مفصل گرفت و تعداد زیادی چلوکباب تهیه کرد و مجلس آشتی کنان راه انداخت.
او انقدر تلاش کرد تا بالاخره صلح و صفا را در جمع رفقای خود برقرار نمود.
🍀 ثمره تلاش های او بعدها خودش را نشان داد. بعضی از رفقای او که در آن سال ها با جهالت خود، بسیار ابراهیم و حاج حسن نجار را اذیت کردند، بعدها به انسان های مومن و خوب محل تبدیل شدند.
😉 آنها هنوز هم در محل هستند و هدایت خود را نتیجه تلاش های ابراهیم می دانند.
📆 هربار که ابراهیم از جبهه به مرخصی می آمد، سری هم به من می زد و ماشین فولکس اِستِیشِن من را میگرفت. بعد با جمع رفقای مسجدی عازم بهشت زهرا (س) می شد.
😉 حضور در بهشت زهرا (س) برنامه همیشگی او در مرخصی ها بود. یکبار نیز من توفیق داشتم که همراه آنها بروم. حدود ۱۳ نفر عقب ماشین نشسته بودیم.
💠 وقتی رسیدیم، همراه با ابراهیم، آرام آرام از میان قطعات شهدا می گذاشتیم. انگار تمام شهدا را می شناخت!
همینطور که راه میرفتیم از شهدا برای ما خاطره می گفت.
😔 هر قطعه رو که رد می کردیم، رو به قبله می ایستاد و به نیابت از شهدای آن قطعه، یک روضه ی کوتاه از حضرت زهرا (س) میخواند. یا اینکه چند بیت شعر میخواند و از همه اشک می گرفت. بعد می گفت :
💫 ثوابش هدیه برای شهدای این قطعه.
⬅️ سپس به قطعه بعدی می رفتیم.
هیچ وقت از خودش حرفی نمی زد. عبارت "من" در کلام او راه نداشت.
اما این اواخر دیگر کم حرف شده بود. احساس میکردم وجودش جای دیگریست...
1_45612413.mp3
زمان:
حجم:
7.87M
زهرا زهرا، بی تو دریا دریا دریا می بارم
زهرا زهرا، با تو دنیا دنیا ناگفته دارم
می پیچه بوی گل یاس، کنار چادر و دستاس
کار شب و روز چشمام، مرور خاطره هاس
غم تموم عالم رو قلبمه
چقده سخته دنیا بی فاطمه
زهرا زهرا، دیگه دنیا بی تو خاموش و سرده
زهرا زهرا، شبا خونه بی تو پُر اشک و درده
ستاره ها نمی مونن، توو مدار آسمونا
صدای تو تووی شبها، میره تا کهکشونا
غم تموم عالم رو قلبمه
چقده سخته دنیا بی فاطمه
گریون گریون، شبا سر روی قبر تو میذارم
آروم آروم، جای ابرا روی خاکت می بارم
کجایی من بی تو تنهام، میریزه بی امون اشکام
نمی تونم تا مزارت... نمیکشه دیگه پاهام
غم تموم عالم رو قلبمه
چقده سخته دنیا بی فاطمه
تقدیم به #شهدا و #شهید_ابراهیم_هادی