eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
219 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
164 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهید سید محمدعلی جهان‌آرا خود مسئولیت شاخه نظامی کانون را عهده‌دار گردید و با توجه به تجربیات و آگاهیهای نظامی، به آموزش برادران و سازماندهی آنان پرداخت و با عنایت به اطلاعاتی که از جنگ چریکی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم کرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیم های مشخص نظامی گذارد که شاخه نظامی کانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل می‌کرد. 💠کانون توانست به یاری دادگاه انقلاب، عده‌ای از عمال حکومت نظامی و برخی از سرمایه‌داران بزرگ را، که عوامل مزدور بیگانه توسط آنان کمک مالی می‌شدند، دستگیر و به مجازات برساند.
👌تشکیل سپاه خرمشهر و مقابله با توطئه‌ها شهید جهان‌آرا در شکل‌گیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت. در آن زمان با توجه به ضعف عملکرد دولت موقت در تامین خواسته‌های طبیعی و اولیه مردم محروم منطقه،‌ گروهکهای چپ و راست تلاش داشتند تا با طرح ضعفهای ناشی از حکومت ستمشاهی، نظام و کل حاکمیت آنرا زیر سئوال برده و مردم را نسبت به انقلاب و رهبری آن بدبین و به مقابله با آن بکشانند.
💢جریان منحرف و وابسته «خلق عرب» نیز به عنوان یکی از ابزارهای استکبار جهانی، در منطقه قد علم کرده بود تا برای اشاعه اهداف استکبار، با پشتیبانی حزب بعث عراق، اعلام موجودیت نماید و عملاً با طرح اختلاف شیعه و سنی،‌ برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. 🌹شهید جهان‌آرا در این شرایط به فرماندهی منصوب شد. شهید جهان‌آرا با بکارگیری پاسدارن انقلاب و همکاری مردم، این آشوب را سرکوب و با عناصر فرصت‌طلب قاطعانه برخورد کرد و به لطف خدای تبارک و تعالی بساط این گروهک ضدانقلابی برچیده شد.
🔰حماسه خونین‌شهر در غروب روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند و مطمئن بودند که با دو گردان نیرو ظرف مدت ۲۴ ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا کنند و در فاصله کوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان عزیز را از کشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. 👌اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشکر) در این نقطه، زمین گیر کرده و ۴۵ روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل کارون و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند. 🌹شهید جهان آرا در مورد یکی از صحنه های این حماسه عاشورایی می گوید : «امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند و یک نفر پش بی سیم یادداشت می کرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه ها می خواستند شلیک کنند، گفتم : ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. 🚀چهار آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. 🚗جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانک، بلند شدم و داد زدم : الله اکبر، الله اکبر، … حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود…»
4_532577611151344670.mp3
زمان: حجم: 7.89M
🎼 سرود ماندگار «ممد نبودی» 🎤 کویتی‌پور💐
🍃🌹جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید : «وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم : 😭دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت : اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، اِن شاء الله امام خمینی (ره) زنده باشد.
🌹سید محمدعلی عشق و علاقه زیادی به امام خمینی (ره) داشت و تکه کلامش این بود: ❤️من مخلص و چاکر امام هستم. از جمله سخنانش این بود که: مادامی که به خدا اتکا داریم و رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم...
🌹سید محمد دارای روحیه‌ای عرفانی بود و بسیاری از اوقات دیده می‌شد که در حال راز و نیاز با خدای خود است. 👌زمانی که در زندان به سر می‌برد، از نماز شب غفلت نمی‌کرد. تواضع و فروتنی در سید موج می‌زد. ✅با وجود اینکه فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده داشت خود را یک بسیجی می‌دانست و در حالی که فرماندهی قاطع بود اما رابطه عاطفی و برادرانه خود را با نیروهای تحت امر حفظ کرده بود. 😊او به تربیت کادرهای کارآمد توجه خاصی داشت و در رشد دادن نیروهای مردمی، تلاش چشمگیری نمود. 🌟صبر و استقامت، فداکاری و شهادت‌طلبی از خصایص بارزی بود که وجود سید را بسان شمعی در انقلاب ذوب نمود و جان شیرینش را فدای جانان کرد.
✍همسر شهید 🌹محمد مشغله زیادی در سپاه و سطح شهر داشت. من هم کارم را که تدریس بود در دبیرستان ایراندخت شروع کردم. 🍃البته سه ماه بیشتر نتوانستم تدریس کنم، زیرا مسئولیت کتابخانه ملی خرمشهر را به ‌عهده گرفتم. مدتی در خانه پدری ایشان زندگی کردیم. ✅بعد از سه ماه به خانه دیگری که متعلق به یکى از دوستان بود، اسباب کشیدیم. در همان زمان حاکم شرع خرمشهر، قطعه زمینی به محمد داد و گفت: ”وام هم به شما تعلق میگیرد، شما این زمین و وام را بگیرید و خانه ای برای خودتان بسازید.“ می‌دانست که محمد مشکل مسکن دارد. محمد با من صحبت کرد و گفت: ”من به ‌خاطر کارم نمی‌خواهم زمین بگیرم. این قطعه زمین را می‌خواهم به دو نفر از عرب‌های خرمشهر بدهم که واقعاً مستضعف هستند و آنان را می‌شناسم.“ قبل از جنگ او فرصت زیادی برای حضور در منزل نداشت. قرار گذاشته بودیم یک‌ روز در میان به خانه بیاید و می‌آمد. آن هم ده شب تا هفت صبح. در این مدت کارهایش را با تلفن انجام می‌داد. فرصت اینکه بتواند به مسائل جانبی منزل برسد، نداشت.
👥ما در مجموع دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم. یکى از یادهای ماندگار که به خصوصیات ایشان مربوط می‌شود، هدیه دادن محمد به من بود. شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، تولد و ... چه روزهایی است، اما محمد تمام این روزها را به ‌خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتی اگر من در تهران بودم. ☺️این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود. هر بار نامه‌ای می‌نوشت و از این روزها یاد می‌کرد. در این نامه‌ها مسئولیت من و خودش را می‌نوشت. 💌نامه‌ای نبود که بنویسد و از امام (ره) یادی نکند. او با همین شیوه روزهای خاص زندگی‌مان را یادآور می‌شد و همه این نامه‌ها را دارم و هنوز برایم عزیز هستند. 👌هر بار که آنها را می‌خوانم می‌بینم چطور این جوان بیست و پنج ساله دارای روحیه لطیف و عمیقی بوده است. روحیه‌ای که در محیط خشن جنگ همچنان پایدار ماند.
🍃یک ماه قبل از شهادتش در تهران بود. حال خاصی داشت. می‌دیدم موقع نماز قنوت‌هایش عوض شده. بیش از حد در قنوت می‌ایستاد. همین نشانه‌ها مرا به فکر برد که شهادت محمد نزدیک است. در همان روزهای آخر، برخوردهای عاطفی‌اش بیشتر شده بود. این آخرین باری بود که محمد را دیدم. 😔موقع خداحافظی با حال عجیبی حمزه را بغل کرد. آن موقع حمزه کمتر از یک‌ سال داشت. چنان او را در آغوش گرفت که گمان کردم دارد او را می‌بوید، با تمام وجود، بعد کنده شد و رفت. 
🍃🌹سید محمدعلی عصبانی بود. گوشی را دادند به بنی‌صدر. بهش گفت : «آقای رئیس‌جمهور خجالت نمی‌کشید تا نزدیکی فرمان‌داری رفتید به بچه‌ها سر نزدید؟ از ترس جونتون برگشتید رفتید. فکر کرده‌ اید اینا برای کی دارن می‌جنگن؟ خودتون رفته ا‌ید توی زیرزمین قایم شده‌ اید به ما دستور می‌دید؟ اگر ما می‌جنگیم به حرمت امامه به خاطر اسلامه». 😕بنی‌صدر تمام وقت می‌گفت «آقا با من این جوری صحبت نکنید، مراقب حرف‌هاتان باشید.» بعد با عصبانیت گوشی را گذاشت. 📸تصویر بنی صدر بعد از فرار مفتضحانه اش