✍همسر شهید
🌹محمد مشغله زیادی در سپاه و سطح شهر داشت. من هم کارم را که تدریس بود در دبیرستان ایراندخت شروع کردم.
🍃البته سه ماه بیشتر نتوانستم تدریس کنم، زیرا مسئولیت کتابخانه ملی خرمشهر را به عهده گرفتم. مدتی در خانه پدری ایشان زندگی کردیم.
✅بعد از سه ماه به خانه دیگری که متعلق به یکى از دوستان بود، اسباب کشیدیم. در همان زمان حاکم شرع خرمشهر، قطعه زمینی به محمد داد و گفت:
”وام هم به شما تعلق میگیرد، شما این زمین و وام را بگیرید و خانه ای برای خودتان بسازید.“
میدانست که محمد مشکل مسکن دارد. محمد با من صحبت کرد و گفت:
”من به خاطر کارم نمیخواهم زمین بگیرم. این قطعه زمین را میخواهم به دو نفر از عربهای خرمشهر بدهم که واقعاً مستضعف هستند و آنان را میشناسم.“
قبل از جنگ او فرصت زیادی برای حضور در منزل نداشت. قرار گذاشته بودیم یک روز در میان به خانه بیاید و میآمد. آن هم ده شب تا هفت صبح. در این مدت کارهایش را با تلفن انجام میداد. فرصت اینکه بتواند به مسائل جانبی منزل برسد، نداشت.
👥ما در مجموع دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم. یکى از یادهای ماندگار که به خصوصیات ایشان مربوط میشود، هدیه دادن محمد به من بود.
شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، تولد و ... چه روزهایی است، اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتی اگر من در تهران بودم.
☺️این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود. هر بار نامهای مینوشت و از این روزها یاد میکرد. در این نامهها مسئولیت من و خودش را مینوشت.
💌نامهای نبود که بنویسد و از امام (ره) یادی نکند. او با همین شیوه روزهای خاص زندگیمان را یادآور میشد و همه این نامهها را دارم و هنوز برایم عزیز هستند.
👌هر بار که آنها را میخوانم میبینم چطور این جوان بیست و پنج ساله دارای روحیه لطیف و عمیقی بوده است. روحیهای که در محیط خشن جنگ همچنان پایدار ماند.
🍃یک ماه قبل از شهادتش در تهران بود. حال خاصی داشت. میدیدم موقع نماز قنوتهایش عوض شده.
بیش از حد در قنوت میایستاد. همین نشانهها مرا به فکر برد که شهادت محمد نزدیک است. در همان روزهای آخر، برخوردهای عاطفیاش بیشتر شده بود. این آخرین باری بود که محمد را دیدم.
😔موقع خداحافظی با حال عجیبی حمزه را بغل کرد. آن موقع حمزه کمتر از یک سال داشت. چنان او را در آغوش گرفت که گمان کردم دارد او را میبوید، با تمام وجود، بعد کنده شد و رفت.
🍃🌹سید محمدعلی عصبانی بود. گوشی را دادند به بنیصدر. بهش گفت :
«آقای رئیسجمهور خجالت نمیکشید تا نزدیکی فرمانداری رفتید به بچهها سر نزدید؟ از ترس جونتون برگشتید رفتید. فکر کرده اید اینا برای کی دارن میجنگن؟ خودتون رفته اید توی زیرزمین قایم شده اید به ما دستور میدید؟ اگر ما میجنگیم به حرمت امامه به خاطر اسلامه».
😕بنیصدر تمام وقت میگفت «آقا با من این جوری صحبت نکنید، مراقب حرفهاتان باشید.»
بعد با عصبانیت گوشی را گذاشت.
📸تصویر بنی صدر بعد از فرار مفتضحانه اش
🕊نحوه شهادت
در ساعت ۱۹:۳۰ دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه ۱۳۶۰ (بعد از عملیات ثامنالائمه) یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰ از اهواز به مقصد تهران در حرکت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین عزیز جنگ را به بیمارستانها برساند، که در منطقه کهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط کرد.
😔از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشکر شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشکر پاسدار شهید یوسف کلاهدوز (قائم مقام فرماندهی کل سپاه) و سردار سرلشکر پاسدار شهید سید محمد علی جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند.
🍃🌹شهید سید محمد علی جهانآرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداکاری خالصانه در سختترین شرایط، به آرزوی دیرین خود رسید و به شرف شهادت نایل آمد.
🍃❤️تجلیل مقام معظم رهبری از شهید سید محمد علی جهان آرا
🌹من مایلم اینجا یادی بکنم از محمد جهان آرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی که در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت کردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه که صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت.
💠چند تانک تعمیری از کار افتاده را مرحوم شهید اقارب پرست – که افسر ارتشی بسیار متعهدی بود – از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است، در خود آن قسمت اصلی خرمشهر نیرویی نبود)
🌹محمد جهان آرا و دیگر جوانهای ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی – یک لشکر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روی خرمشهر می بارید – سی و پنج روز مقاومت کردند.
👌همانطور که روی بغداد موشک می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می بارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت کردند. بغداد سه روزه تسلیم شد ملت ایران، به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید.
🍃بعد هم که می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب کمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکی دو روز از عراقیها گرفتند.
🌟جنگ تحمیلی هشت ساله ما، داستان عبرت آموز عجیبی است. من نمی دانم چرا بعضی ها در ارائه مسائل افتخار آمیز دوران جنگ تحمیلی کوتاهی می کنند.
🍃🌹وصيت نامه شهيد جهان آرا
تو را شکر که شربت شهادت اين يگانه راه رسيدن به خودت را به من بنده فقير و حقير و گناهکار خود ارزاني داشتي تو را شکر که اين تنها نعمت خدا پسنده خودت را بر اين انسان ذليل عطا فرمودي و من تنها راه سعادت خويش را شهادت در راهت يافتم و چه زيباست که من با زمان کوچکترين وسيله خود اعلاترين و ارزشمندترين ارزشها را گرفتم، و اين نيست مگر لطف و عنايت پروردگار نسبت به بنده اش.
❤️خداوندا مرا ازاين همه لطف و عنايت دور مگردان و شهادت را نصيبم کن.
من براي کسي وصيتي ندارم ولي يک مشت درد و رنج دارم که بر اين صفحه کاغذ مي خواهم همچون تيغي و يا تيري برقلب سياه دلاني که اين آزادي را حس نکرده اند بر سر اموال اين دنيا ملت را، امتي را و جهاني را به نيستي و نابودي مي کشانند، فرود آورم.
😔خداوندا تو خود شاهد بودي که من تعهد اين آزادي را با گذران تمام وقت هستي خويش ارج نهادم و با تمام دردها و رنجهائي که بعد ازانقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکيبايي کردم ولي اين را مي دانم که اين سران تازه به دوران رسيده نعمت آزادي را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند يا در گوشه هاي درياهاي پاريس و لندن و هامبورگ بوده اند و يا در.....
و تو اي امام، اي که به اندازه تمامي قرنها سختيها و رنج کشيدي از دست اين نابخردان خرد همه هيچ دان! لحظه لحظه اين زندگي بر تو همچون نوح، موسي و عيسي و محمد (ص) گذشت.
ولي تو اي امام و اي عصاره تاريخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاريخ جديد شروع کردي و آزادي مستضعفان جهان را تضمين کردي.
👌ولي اي امام کيست که اين همه رنجها و دردهاي تو را درک کند و کيست که دريابد که لحظه اي کوتاهي از اين حرکت به هرعنوان خيانتي به تاريخ انسانيت و کليه انسانهاي حاضر و آينده تاريخ مي باشد.
اي امام درد تو را، رنج تو را مي دانم چه کساني با جان مي خرند. جوان با ايمان، که هستي و زندگي تازه خويش را در راه به هدف رسيدن حکومت عدل اسلامي فدا مي کند بله اي امام درد تو را جوانان درک مي کنند اينان که از مال دنيا فقط و فقط رهبري تو را دارند، و جان خويش را براي هدفت که اسلام است فدا مي کنند و بدان اي امام تا لحظه اي که خون در رگ ما جوانان پاک اسلام وجود دارد. لحظه اي نمي گذاريم که خط پيامبرگونه تو که بخط انبياء و تاريخ وصل است به انحراف کشيده شود.
💠ولي اي امام من به عنوان کسي که شايد کربلاي حسين را در کربلاي خرمشهر ديده ام سخني با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن خون جوانان خرمشهر برمي خيزد و آن اينست.
😔اي امام از روزيکه جنگ آغاز شد تا لحظه اي که خرمشهر سقوط کرد من يک ماه به طور مداوم کربلا را مي ديدم هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت مي شد و فرياد آنها بي سيم را از کار مي انداخت و هيچ راه نجاتي نبود به اتاق خود مي رفتم گريه را آغاز مي کردم و فرياد مي زدم :
«اي رب العالمين بر ما مپسند ذلت و خواري را»
خب معرفی آقا سید محمدعلی شهید بزرگوار هم به پایان رسید.
آقا محمد علی تشکر از این که قبول زحمت کردید و به گروه ما آمدید...
محتاج دعای شما هستیم...
🌹🌹😔
شادی روح شهدای گلگون کفن و به خصوص شهید عزیز سانحه ی هوایی شهید سید محمدعلی جهان آرا فاتحه و صلواتی ختم کنیم 🌹🌹🌹