eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
219 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
164 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
💠 وقتی تصمیم گرفت به سوریه برود، موضوع را خیلی راحت با ما مطرح کرد، گفت : "می‌خواهم بروم اما قبول نمی‌کنند بروم. برایم دعا کن" 🔷 و من تنها کاری که کردم این بود که برایش دعا کردم. روزی که می‌خواست برود خیلی خوشحال بود، گویی مستقیم بهشت را دیده بود، 13 دی اعزام شد و 21 دی شهید شد، خیلی زود پرکشید، مبارکش باشد....🎁
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
اِن شاءالله مادر عزیز شهید سلامت باشند و دعاگوی ما، حالا به خدمت پدر بزرگوار شهید میرم. تا عباس رو از دید پدرش بشناسیم. ☺️😊
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
📸 پدر عباس زمین تا آسمان با من فرق داشت. مأخوذ به حیاتر از او کسی را ندیده بودم. باادب‌تر از او ندیده بودم. اگر 10 ساعت هم می‌نشست و دیگران صحبت می‌کردند، فقط گوش می‌داد وقتی هم که به سکوتش اعتراض می‌کردیم، می‌گفت "من باید گوش بدهم و یاد بگیرم".
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
📆 دو سال بود که می‌خواست به سوریه برود. خیلی جاها با هم رفتیم، قبول نمی‌کردند تا اینکه در آبان ماه 94 رفت در دفتر بسیج محل پرونده تشکیل داد و اربعین گفت "می‌خواهم بروم کربلا". 💫 از کربلا زنگ زد و گفت : می‌خواهم از طریق کربلا بروم و مدافع حرم شوم. هرچه گفتیم بیا گفت : نه. یک روز به اربعین مانده بود، گفت : اینجا به هردری زدیم نشد. گفتم : بیا، خودم می‌برمت. ✅ آنجا در کربلا نذر کرده بود تا وقتی حرم حضرت زینب (س) نرسیده آب خالص ننوشد. چای و دوغ می‌خورد اما آب نه. به مادرش گفته بود می‌خواهد برود مشهد و به ‌همراه مدافعان افغانستانی لشکر فاطمیون به سوریه برود. من به او گفتم : لازم نیست. من خودم تو را می‌برم. ☺️ او را بردم دوره آموزشی، تست هم داد، چون دوره‌های ویژه رزمی دیده بود، این دوره‌ها برایش آسان و عادی بود.
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
🔷 کمربند مشکی در دان 3 رشته کونگ‌فو، دان 3 رشته جودو و دان 3 رشته هاپکیدو را داشت. 😊 همچنین استاد مربی و داوری بین المللی ورزش رزمی هاپکیدو را از کره گرفته بود. 🏅🎖🏆 حکم‌های قهرمانی فراوان از چند کشور مختلف در وزن خودش داشت.
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
🔷 مدارکمان را جداگانه فرستاده بودیم که بتوانیم هر دو برویم. با اینکه خیلی تلاش کردیم نسبتمان مشخص نشود اما متوجه رابطه پدر و پسری ما شده بودند. روز دوازدهم با عباس تماس گرفتند و گفتند برو و به من زنگ زدند و گفتند شما آخر هفته می‌روی. 🌹 او را بردند. یک هفته گذشت و خبری از تماسشان با من نشد. بعد از چند روز زنگ زدند و به من گفتند مدارکت ناقص است. حدود 12 یا 13 روز گذشته بود که خبردار شدیم عباس به شهادت رسیده است و بعد همرزمانش نحوه شهادتش را برای ما توضیح دادند. من حدود 8 دفعه هم تا پای پرواز برای سوریه و حضور در میان مدافعان حرم رفتم اما من را برگرداندند. 😢 این سری که رفتم با من از خانه تماس گرفتند و گفتند پیکر عباس را بازگردانده‌اند و مجبور شدم باز برگردم. کاش هیچ‌وقت این تماس با من گرفته نمی‌شد.
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
نحوه ی شهادت از زبان پدر عباس ✅ نحوه شهادتش را خیلی به ‌صورت دقیق نمی‌دانم. یک بار گفتند تیر از پهلویش خورده و یک بار گفتند تیر از کمر به قلبش اصابت کرده و شهید شده است. 💠 خلاصه بعد از شهادت پیکر عباس با یک شهید دیگر را می‌خواستند با ماشین ببرند، نزدیک یک تویوتا بودند که با موشک کورنت ماشین را می‌زنند و چند تن از بچه‌ها از جمله مرتضی کریمی به شهادت می‌رسند و جنازه این شهدا هم تکه تکه می‌شود.😞
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
عاشقانی ڪه مُدام از فرجت مے گفتند عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری.... ✨ السلام علیک یا صاحب الزمان...
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
دوستان همرزم شهید، نحوه ی شهادت ایشون رو به این شکل توصیف کردند. که در ادامه تقدیم خواهم کرد. فقط برای امنیت این عزیزان، اسامی رو حذف کردم.
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
🕊 نحوه شهادت عباس آسیمه و عباس آبیاری از زبان همرزمان شهید نزدیک به 300 متر با فاصله از هم شهید شدند. اوج درگیری بود که عباس آسمیه کمی آنطرف تر از من شهید شد. تنها من و عباس آبیاری و دو نفر دیگر از دوستان مانده بودیم. 🔥 دشمن به 30 متری ما رسیده بود و می توانستیم به خوبی آن ها را ببینیم. کمی آنطرف تر از من، عباس آسمیه بود. 👤 کسی که از سال ها او را می شناختم، هرچه صدایش کردم، جواب نداد. نمی توانستم تکان بخورم. مطمئن شدم که دیگر عباس آسمیه به شهادت رسیده است. 🚶 تصمیم گرفتیم که به پایین تپه برویم. حیدر و رحیم باهم و من و عباس آبیاری هم باهم به عقب برگشتیم.
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
❄️ سرمای هوا باعث شده بود، بدنمان یخ بزند و به سختی روی زمین قل می خوردیم. عباس آبیاری به محض اینکه شروع به حرکت کرد، زمین خورد. من گمان کردم، پاهایش جایی گیر کرد که اینطور به زمین افتاد. باران تیر بر سرمان می ریخت و دشمن خیلی نزدیک ما شده بود. بالای سر عباس رفتم و پرسیدم کجایت تیر خورده؟ بدنش را که برگرداندم دیدم دهانش پر از خون شده است. رحیم و حیدر از کنار ما رد شدند. فضا باز بود و درختی هم کنارمان نبود تا پشت آن پناه بگیریم. نمی توانستم عباس را بلند کنم. بی سیم را به سمت رحیم و حیدر انداختم و گفتم شما بروید.
هدایت شده از  مدافعین حریم حضرت زینب(س)
😔 نشستم کنار عباس سینه خشابش را درآوردم، دست انداختم که زیر بغلش را بگیرم، هرچه سعی کردم، نتوانستم. خودش هم گفت برو، نمی توانی من را بلند کنی، تیراندازی خیلی شدید شده بود، عباس از من خواست یک نارنجک به او بدهم و بروم. نفس های آخرش را می کشید، جراحتش زیاد هم بود. دست روی صورتش کشیدم، نارنجک را به دستش دادم و گفتم من را هم شفاعت کن. 🔥 فاصله دشمن تا ما به 20 متر رسیده بود. بعید نبود اگر سریع بدوند ما را بگیرند. از کنار عباس بلند شدم و خودم را پشت تخته سنگی انداختم. تیرهای دشمن به زمین می خورد و به هوا بلند می شد. تمام بدنم یخ زده بود، توانم را جمع کردم و شروع کردم به دویدن. 🏃