eitaa logo
زندگی بعد از مرگ
4.2هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
6.4هزار ویدیو
70 فایل
با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
مشاهده در ایتا
دانلود
2. .روی ابوحمزه الثمالی قال: سمعت علی بن الحسین زین العابدین (علیهما السلام) یقول: لما کان الیوم الذی استشه فیه أبی (علیهما السلام) جمع اهله و اصحابه فی لیله ذلک الیوم.... فقال له القاسم بن الحسن(علیهما السلام):وانا فیمن یقتل؟ فأشفق علیه. فقال له: یا بنی کیف الموت عندک؟! قال: یاعم احلی من العسل.ابو حمزه ثمالی گوید شنیدم امام زین العابدین (ع) فرمون روزی که پدرم شهید شد، در شب آن روز خانواده و اصحاب خود را جمع کرد.... آن شب قاسم بن الحسن (ع) به حضرت گفت:آیا من نیز از کشته شدگانم؟دل حضرت بر او سوخت. پرسید: پسرم! مرگ در نظر تو چگونه است؟ گفت: عمو! شیرینتر از عسل). (مقتل معصومین ج2 ص272)
پس از شنيدن آن آيات، فاطمه سر خود را به زير افكند و فرمود: واى بر آن كسى كه داخل دوزخ شود.... 1 این گروه با تخیلشون با بعد از مرگ برخورد کردند و برای خودشون یک عالم پس از مرگی ساخته اند که خیلی مزاحم اعمال و رفتارشون نباشه و جلوی لذت پرستی اونها رو نگیره در حالی که با خواب و خیال نمی شه واقعیتهای عالم رو عوض کرد، مثل اینکه شما هر چقدر در خیالت معتقد شوی هم ، بازهم نمیتونی بدون هیچ وسیله ای پرواز کنی! تنها با حرکت دادن دستها، که قانون جاذبه از بین نمی ره، اگه بری از بالای کوه اعتقادت رو امتحان کنی ، خوب می فهمی از خیال تا واقعیت فاصله چقدره؟  گروه دوم : این گروه نیز به عالم پس از مرگ مشتاقند، اما نه مثل گروه اول به خاطر تخیلی فکر کردن راجع به عالم بعد از مرگ! بلکه به خاطر شدت ایمان به اونچه که خدا برای بعد از مرگ وعده داده است. این گروه تشیکل شده است از کسانی که به عالم پس ازمرگ باور صحیحی دارند و به آن مشتاقند . مانند اصحاب امام حسین (علیه السلام) ، مانند اون نوجوان عاشورایی حضرت قاسم (علیه السلام) ایمان به وعده های خدا داشتند ومشتاق دیدارخدا بودند لذا شب عاشورا حضرت فرمود: فردا همه کسانی که بمانند کشته می شوند، اگر می خواهید بروید در تاریکی شب بروید، برخی هم رفتند اما آنهایی که ماندند باور داشتند، قاسم بن الحسن (ع) بلند شد پرسید: عمو جان آیا من هم توفیق شهادت می یابم؟ حضرت پرسیدند: «کیف الموت عندک؟» قاسم (ع) جواب داد: «أحلی من العسل» 2 اما گروه اول در کشور ما خوشبختانه به یک درصد هم نمی رسه و متأسفانه گروه دوم هم جمعیت زیادی رو تشکیل نمی دهد و درصد قابل توجهی از مردم کشور ما رو گروه سوم تشکیل می دهند که بهتره راجع به اونها بیشتر صحبت کنیم.  گروه سوم : کسانی هستند که عالم بعد از مرگ رو قبول دارند اما سعی می کنند خیلی به آن فکر نکنند، که خیلی از ماها شاید تو این گروه باشیم و تفاوت ما با امام حسین علیه السلام و اصحابش در اینه که به اون عالم علم داریم ولی ایمان نداریم ما هم از عالم پس از مرگ خبرداریم اما ایمان غیر از علم و دانستن است، ما می دانیم مرده کاری نمی کند اما کدامیک از ما حاضر است شب تا صبح کنار یک مرده تا صبح بماند در قبرستان! آدمی که علم داره میتونه خلاف علمش عمل کنه مثل اینهمه سیگاری که میدونند سیگار سرطان زاست ولی باز هم سیگار میکشند. اما آدمی که ایمان داره نمی تونه خلاف ایمانش عمل کنه به خاطر همین هیچ کدوم از شماها حاضر نیستید الان پنج دقیقه دستتون رو تو آتیش کنید چون یقین دارید میسوزید. راجع به عالم بعد از مرگ هم همینطوریه ! ما چون علم داریم نه ایمان بهش فکر نمی کنیم وبرخلاف باورهامون عمل می کنیم. یکی از دوستان روحانی می گفت: در اقوام نزدیک ما، خانمی بود که علیرغم اینکه نماز می خواند و تلاوت قرآن روزانه هم داشت ولی خیلی به حجاب اهمیت نمی داد، برام جای تعجب بود که نماز و قرآنش نشون می ده به قیامت اعتقاد داره پس چرا در حجابش اینقدر بی موالاته؟ فرصتی پیش اومد از خودش پرسیدم، گفتم: شما قیامت رو قبول دارید؟ گفت: بله، حاج آقا این چه حرفیه، گفتم: این رو هم قبول دارید که قیامت اهل گناه رو عذاب می کنن؟ گفت: بله، گفتم: این رو هم قبول دارید مرد نامحرم موهای شما را ببینه، گناه داره؟ گفت: بله، گفتم: پس با این حال که قبول دارید به خاطر این بد حجابی قراره عذاب بشید، پس چطور باز هم به این گناه ادامه می دید؟ **** 1. هنگامى كه سلمان آن دو آيه را شنيد و سخنان فاطمه را در مورد آنها استماع نمود، گفت: كاش كه من نسبت به خانواده‏ام گوسفندى مى‏بودم و آنان گوشت مرا مى‏خوردند و پوستم را پاره پاره مى‏كردند ولى قصّه جهنّم را نمى‏شنيدم. وابوذر غفارى گفت: اى كاش از مادر متولّد نشده بودم و چنين سخنانى را نمى‏شنيدم.ومقداد گفت: اى كاش پرنده‏اى بودم و در بيابانها مى‏زيستم و از حساب و عقاب آزادبودم و در باره جهنّم و عذاب آن چيزى به گوشم نمى‏خورد. وعلى عليه السّلام فرمود: اى كاش درندگان مرا پاره پاره مى‏كردند و مادرم مرا به دنيا نمى‏آورد، و چنين سخنانى به گوشم نمى‏رسيد، سپس على عليه السّلام به شدّت گريست و دست خود را بر سر نهاده و گفت:آه از دورى سفر آخرت، آه از كم بودن توشه راه! آنان كه در اين سفر وارد آتش مى‏شوند چون بيمارانى هستند كه از آنها عيادتى به عمل نمى‏آيد، و مجروحينى هستند كه زخمهاى آنها مداوا نمى‏شود، و اسيرانى هستند كه دوران اسارتشان پايان نمى‏پذيرد، از آتش مى‏خورند، از آن مى‏نوشند، و در ميان طبقات جهنّم رفت و آمد مى‏كنند، در حالى كه پيش از آن لباسهاى نرم بر تن مى‏پوشيدند، اكنون لباسهاى آتشين بر تن مى‏كنند و در حالى كه قبل از آن همنشين زنان خود بودند، در آتش، همنشين شياطين خواهند بود (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏43، ص: 88 )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چطورهنگام گناه، با اعتقادتون کنار می یائید؟ گفت: سعی می کنم بهش فکر نکنم. این همون ویژگی مهم گروه دومه که باعث همه بیچارگی های اونها در قیامت میشه، یعنی خواب نیستند بلکه خودشون رو به خواب می زدنند، ومیدونیدکه بیدار کردن چنین آدمهایی ازکسی که واقعاً خوابیده سخت تره! نمی خوان به مرگ فکر کنند که مبادا مجبور بشوند، از ترسش بعضی از لذتهاشون رو ترک کنند، غافل از اینکه فکر نکردنه به واقعیت مرگ، موجب حذف این واقعیت از زندگی نیست، «کل نفسٍ ذائقه الموت»1 همه می میرند چه بخواهند و چه نخواهند، چه خوششان بیاید و چه خوششان نیاید و چه به آن فکر بکنند یا نکنند، موقعش که برسه ملک الموت میاد تا به وظیفش عمل کنه و راه فراری هم نیست، جالبه تو روايت داره : {روزي عزرائيل به مجلس حضرت سليمان عليه السلام وارد شد، و در آن مجلس همواره به يكي از اطرافيان سليمان عليه السلام نگاه ميكرد، پس از مدتي عزرائيل از آن مجلس بيرون رفت. آن شخص به سليمان عليه السلام گفت: اين شخص كه بود؟ سليمان عليه السلام فرمود: او عزرائيل بود. او گفت: به گونه اي به من مي نگريست، كه گويا در طلب من بود تا مرا قبض روح كند . سليمان گفت: اكنون چه مي خواهي؟ او كه وحشت زده و دستپاچه شده بود، به سليمان عليه السلام عرض كرد: براي خلاصي من از دست عزرائيل، به باد فرمان بده مرا به هندوستان ببرد. حضرت سليمان به باد فرمان داد او را سريع به نقطه اي از هندوستان برد. در جلسه ي بعد، وقتي كه سليمان با عزرائيل ملاقات كرد، به او فرمود: چرا به يكي از همنشينان من، نگاه پياپي مي كردي؟ عزرائيل در جواب گفت: من از طرف خدا مأمور بودم، در ساعتي نزديك به آن ساعت، جان او را در هندوستان، قبض كنم، او را در اينجا ديدم و تعجّب كردم، به هندوستان رفتم و در آنجا او را يافتم و جانش را گرفتم. } 2 دیدمش اینجا وبس حیران شدم درتفکر رفته سرگردان شدم از عجب گفتم گر او را صد پر است او به هندستُان شدن دور اندر است‏ چون به امر حق به هندستان شدم دیدمش آنجا و جانش بِستُدم تو همه كار جهان را همچنين كن قياس و چشم بگشا و ببين‏ ******** 1. كلُ‏ُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ ثمُ‏َّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ . هر انسانى مرگ را مى‏چشد، سپس شما را بسوى ما بازمى‏گردانند. (عنکبوت/57) تفسیر : جمله" كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ"، از باب استعاره به كنايه است (گويا مرگ را تشبيه كرده به چيزى كه چشيدنى باشد آن گاه حكم كرده به اينكه اين چشيدنى را همه خواهند چشيد و خلاصه مرگ عمومى است) و مراد اين است كه هر كس به زودى و به طور قطع خواهد مرد، و اگر دنباله آن فرمود:" ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ- سپس به سوى ما برمى‏گرديد"، اين التفات از" متكلم وحده" به" متكلم مع الغير" به خاطر اين است كه عظمت رجوع به خدا را برساند.و حاصل معناى آيه اين مى‏شود كه: زندگى دنيا جز ايامى ناچيز نيست، و مرگ دنبال سر است، و دنبال آن رجوع به سوى ما براى حساب، پس زينت و جلوه زندگى دنيا كه يك زينت فانى است شما را از آمادگى براى لقاى خدا باز ندارد، و آن آمادگى اين است كه به خدا ايمان بياوريد، و عمل صالح انجام دهید، كه سعادت ابدى دارد و محروميت از او شقاوت و هلاكت دائمى دارد.( ترجمه الميزان، ج‏16، ص: 217) 2. عالم برزخ در چند قدمي ما- اشتهاردي - صفحه39.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از كه بگريزيم از خود این محال از كه برتابيم از حق ، این وبال‏ 1 شما هم بدون اگه به مرگ فکر نکنی، وقتی اومدغافلگیر میشی،قرآن می فرماید: عده ای وقتی ملک الموت سراغشون میاد،می گن:«رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت!» اماخدا جواب می ده: «کلا إنه کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون».2 البته علت این التماسش که میگه "رب ارجعون"چیز دیگه ای است و اون اینه که غافلگیر شده، تو اخراجی ها می گفت شب چهارشنبه است غافلگیری اموات صلوات! این هم به خاطر غافلگیری ما زنده هاست، تا به حال عکس جوان رو اعلامیه های مجلس ختم دیدی، حجله جوان دیدی، کدامشون فکر می کردند تو اوج جوانی مرگ می یاد سراغشون؟ تو یک مدرسه دیدم عکس یکی از بچه ها رو زدند روی شیشه دفتر مدرسه، پرسیدم کیه؟ گفتند: از دانش آموزها بود، چند روز نیامد حالش رو پرسیدیم فهمیدیم مرده، مادرش گفت: بچم سالم بود، شب خوابید صبح دیگه بیدار نشد. عمر آدم ها مشخصه، أجل که برسه، فرقی براش نمی کنه جوان یا پیر! باید خداحافظی کنی! البته یک وقتهایی هم بدون خداحافظی می بره! روایت داریم طرف سوال کرد از امام سجاد (علیه السلام) چرا برخی وقتی می میرند چشمهاشون باز می مونه؟ حصرت فرمودند: چون حتی فرصت پلک زدن هم پیدا نمیکنند تا بخواهند چشمهاشون رو ببندند!البته مرگ آدمها مدلش به شدت تحت تأثیر اعمالشون هست، در روایات داریم بعضی اعمال موجب مرگ بد و ناگهانی می شه، مثل زنا 3 یا موسیقی حرام 4 یا ... ما فقط می بینیم طرف تصادف وحشتناک کرد و دلمون می سوزه اما چرا؟ نمی فهمیم. از دوستان یکی از آشناهامون دختری بود در یکی از مناطق غرب تهران زندگی می کرد، شب تولدش، مراسم گرفت، دخترها و پسرهای دوست و فامیل رو جمع کرد تا تونستند اون شب گناه کردند، آخر شب برای اینکه کیفشون کامل بشه، چند تا ماشین شدند که برن تو شهر بگردند، نمی دونم مست بودند یا حواسشون به هم بود یا موسیقی زیاد فاز داده *** . مثنوی معنوی – دفتر اول –صفحه 46. . حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ‏ِ ارْجِعُونِ . لَعَلىّ‏ِ أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كلاََّ إِنَّهَا كلَِمَةٌ هُوَ قَائلُهَا وَ مِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلىَ‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ :(آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، مى‏گويد: «پروردگار من! مرا بازگردانيد! شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى‏گويند:) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى‏گويد (و اگر بازگردد، كارش همچون گذشته است)!و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند! (سوره مبارکه مؤمنون- آیه 99-100)اين همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام ديدن چوبه دار مى‏گويد و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى‏دهد. (تفسير نمونه، ج‏14، ص:310تا 311) . قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): یا علی (علیه السلام) فی الزنا ست خصال: ثلاث منها فی الدنیا و ثلاث فی الآخره: فأما التی فی دنیا فیذهب بالبهاء و یُعَجل الفناء و یقطع الرزق و اما التی فی الآخره فسوء الحساب و سَخَط الرحمان و الخلود فی النار : اى على، زنا شش ويژگى در خود دارد كه سه مورد آن در دنيا و سه مورد ديگر در آخرت است. امّا سه مورد دنيا؛ آبروی آدمى را از ميان مى‏برد، مرگ را شتاب می بخشد و روزى را قطع مى‏كند. امّا سه مورد در آخرت: سختى حساب و خشم خداوند رحمان و جاودانه ماندن در آتش جهنّم را به دنبال دارد. ( میزان الحکمه ج5/ 7648 به نقل از بحار ج 79 ص 22) . قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَيْتُ الْغِنَاءِ لَا تُؤْمَنُ فِيهِ الْفَجِيعَةُ وَ لَا تُجَابُ فِيهِ الدَّعْوَةُ وَ لَا يَدْخُلُهُ الْمَلَكُ . (الكافي ج : 6 ص : 433)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بود، تصادف شدیدی می کنند، چند نفرشون می میرند همان شب، از جمله همون دختری که روز تولدش بود، چه مرگ بدی! در اوج گناه و غضب خدا، این خانم آشنامون می گفت وقتی در غسال خونه، خانم غساله می خواست غسلش بده، با سنگ پا آنچنان بی رحمانه، لاکهای دستش رو پاک می کرد که مو به تن آدم سیخ می شد. همه گریه می کردند. تازه من می گم حقیقت حالِ او رو نمی دیدند. - حاج آقا ببخشیدا، ولی خدا خیلی مهربون تر از اینیه که شما می گید ؟ خدا بنده هاش روخیلی دوست داره و به این راحتی هم که میگید عذابشون نمی کنه! - من یه سوال بپرسم، ما خدا رو بهتر می شناسیم یا امیر المومنین (علیه السلام)؟ مگه شهریار نگقته که : به علی شناختم من به خدا قسم خدا را خب این آقایی که خدا رو بهتر از ههمه ما میشناسه تو روایت داریم که : حبه عرنى و نوف بكالى، شب را در صحن حياط مسجد كوفه خوابيدند. بعد از نيمه شب ديدند اميرالمؤمنين على عليه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حياط مى‏آيد، اما با حالتى غيرعادى: وحشتى فوق العاده بر او مستولى است، قادر نيست تعادل خود را حفظ كند، دست خود را به ديوار تكيه داده و خم شده و با كمك ديوار قدم به قدم پيش مى‏آيد و با خود این آيات را زمزمه مى‏كند:«ان فى خلق السموات والارض و اختلاف الليل والنهار لآيات لاولى الالباب . الذين يذكرون اللَّه قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار . ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته و ما للظالمين من انصار. ربنا اننا سمعنا منادياً ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفّر عنّا سيئاتنا و توفّنا مع الابرار. ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك ولا تخزنا يوم القيامة انك لا تخلف الميعاد» 1 . همينكه اين آيات را به آخر رساند، از سر گرفت. مكرر اين آيات را- در حالى كه از خود بيخود شده بود و گويى هوش از سرش پريده بود- تلاوت كرد. حبه و نوف هر دو در بستر خويش آرميده بودند و اين منظره عجيب را از نظر مى‏گذراندند. حبه مانند بهت زدگان خيره خيره مى‏نگريست. اما نوف نتوانست جلو اشك چشم خود را بگيرد و مرتب گريه مى‏كرد. تا اينكه على به نزديك خوابگاه حبه رسيد و گفت: «خوابى يا بيدار؟». حبه پاسخ داد : بيدارم يا اميرالمؤمنين! تو كه از هيبت و خشيت خدا اينچنين هستى پس واى به حال ما بيچارگان!. اميرالمؤمنين چشمها را پايين انداخت و گريست، آنگاه فرمود: «اى حبه! همگى ما روزى در مقابل خداوند نگه داشته خواهيم شد، و هيچ عملى از اعمال ما بر او پوشيده نيست. او به من و تو از رگ گردن نزديكتر است، هيچ چيز نمى‏تواند بين ما و خدا حائل شود.».آنگاه به نوف خطاب كرد: «خوابى؟».نوف پاسخ داد: نه يا اميرالمؤمنين! بيدارم، مدتى است كه اشك مى‏ريزم. حضرت فرمودند: اى نوف! اگر امروز از خوف خدا زياد بگريى فردا چشمت روشن خواهد شد.اى نوف! هر قطره اشكى كه از خوف خدا از ديده‏اى بيرون آيد درياهايى از آتش را فرو مى‏نشاند. اى نوف! هيچ كس مقام و منزلتش بالاتر از كسى نيست كه از خوف خدا بگريد و به خاطر خدا دوست بدارد.اى نوف! آن كس كه خدا را دوست بدارد و هرچه را دوست مى‏دارد به خاطر خدا دوست بدارد، چيزى را بر دوستى خدا ترجيح نمى‏دهد، و آن كس كه هرچه را دشمن مى‏دارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از اين دشمنى جز نيكى به او نخواهد رسيد. هر گاه به اين درجه رسيديد، حقايق ايمان را به كمال دريافته‏ايد. سپس لحظاتى حبه و نوف را موعظه كرد و اندرز داد؛ آخرين جمله‏اى كه گفت اين بود: «از خدا بترسيد، من به شما ابلاغ كردم.». آنگاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت، مى‏گفت: «خدايااى كاش مى‏دانستم هنگامى كه از تو غفلت مى‏كنم تو از من رو مى‏گردانى يا باز به من توجه دارى. اى كاش مى‏دانستم در اين خوابهاى طولانيم و در اين كوتاهى كردنم در شكرگزارى، حالم نزد تو چگونه است.». حبه و نوف گفتند: «به خدا قسم دائما راه رفت و حالش همين بود تا صبح طلوع كرد.» 2
از همه اینها که بگذريم، شما ميگي حاج آقا آخه بدون لذت هم كه نمي شه زندگي كرد،‌ نميشه از حالا همش عزا بگيريم براي مردن كه حالا يه روزي مي خوام بميريم، اينطوري هم كه نمي شه زندگي كرد؟ اينجاست كه اون روايت امام مجتبی (عليه السلام) معنا پيدا مي كند كه فرمود: يك طور زندگي كنيد كه گويا يك روز بيشتر از عمرتان باقي نمانده و به گونه اي برنامه ريزي كنيد كه گويا هيچگاه نمي خواهيد بميريد ،3 ما هم كه نمي گيم لذت نبريد مي گيم لذت حرام نمي ارزه لذتي كه فرداش آتشه ارزش نداره،در روایت داریم که : چه قدر تفاوته بين عملي كه لذتش از ميان مي‌ره و مسئوليتش باقي مي‌مونه و عملي كه درد و رنجش مي‌ره و اجرش باقي مي‌مونه. فرض كن تا تونستي هم لذت بردي ديگه بيشتر از امثال مايكل جكسون كه نمي توني لذت ببري،‌ توي كنسرتهاش آدم بود كه براش غش مي كرد، چند بار تغيير جنسيت داد و آنقدر ثروتمند محبوب بود كه بعيد است لذت مادي بوده باشه كه او نبرده باشه، اما آخرش چي؟‌يكسال كه نمي شه مرده، حالا اون طرف چه ميكند خدا عالمه، چطور مي خواي عذاب اين همه گناه و به گناه انداختن رو تحمل كند، نمي دونم، اشتباه اينه كه فكر مي كنيم دنيا جاي لذت بردن، نه،‌ دنيا جاي آماده لذت بردن شدنه ، پروين اعتصامي يك شعري داره،‌ خيلي زيباست، مناظره يك بلبل با يك مورچه است، پروين ميگه: بلبلی از جلوة گُل بی قرار گشت طَربناک بفصلِ بهار در چمن آمد غزلی نغز خواند رقص کُنان بال و پری برفشاند پهلوی جانان چو بیفکند رَخت مورچه ای دید بپای درخت با همه هیچی، همه تدبیر و کار با همه خُردی، قَدمش استوار خنده کُنان گفت که ای بیخبر مور ندیدم چو تو کوته نظر روز نشاط است، گه کار نیست وقت غم و توشة انبار نیست مور بدو گفت بدینسان جواب غافلی، ای عاشق بی صبر و تاب نغمة مرغ سحری هفته ایست قهقهة کبکِ دَری هفته ایست روزِ تو یکروز بپایان رسد نوبت سرمای زمستان رسد همچو من ای دوست، سرائی بساز جایگهِ توش و نوائی بساز کارِ خود، ای دوست نکو می کنم پارگیِ وقت رُفو می کنم سر ننهادیم ببالین کس بالش ما همت ما بود و بس رَنجه کن امروز چو ما پای خویش گِرد کُن آذوقه فردای خویش گر نروی راست در این راهِ راست چرخ بلند از تو کند بازخواست گل دو سه روزیست ترا میهمان می بردش فتنه بادِ خزان گفت ز سرما و زمستان مگو مسئله توبه به مستان مگو در رخِ دلدار جمالی نماند شام خوشی، روز وصالی نماند دید که هنگام زمستان شده موسم هشیاری مستان شده اندهش از دیده و دل نور برد دست طلب نزد همان مور برد گفت چنین خانه و مهمان کجا مور کجا ، مرغ سلیمان کجا رو که در خانه خود بسته ایم نیست گَهِ کار، بسی خسته ایم 4 *** 1. مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏هاى (روشنى) براى خردمندان است. همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آن گاه كه بر پهلو خوابيده‏اند، ياد مى‏كنند و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى‏انديشند (و مى‏گويند:) بار الها! اينها را بيهوده نيافريده‏اى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! پروردگارا! هر كه را تو (بخاطر اعمالش،) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته‏اى! و براى افراد ستمگر، هيچ ياورى نيست! پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى‏كرد كه: «به پروردگار خود، ايمان بياوريد!» و ما ايمان آورديم پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بديهاى ما را بپوشان! و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران! پروردگارا! آنچه را به وسيله پيامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا كن! و ما را در روز رستاخيز، رسوا مگردان! زيرا تو هيچ گاه از وعده خود، تخلف نمى‏كنى. (آل عمران- 190-194) 2. (مستدرک الوسائل – جلد 5 – صفحه 209) 3 . عن الحسن بن عليّ بن أبي طالب عليهما السّلام أنّه قال: اعمل لدنياك كأنّك تعيش أبدا و اعمل لآخرتك كأنّك تموت غدا.از حسن بن على بن ابى طالب عليهم السّلام نقل شده كه فرمود:براى دنياى خود چنان كار كن كه گويا هميشه زنده‏اى، و براى آخرتت چنان كار كن كه گويا فردا مى‏ميرى (مستدرك الوسائل 1/ 18 جامع احاديث الشيعة 1/ 415) . امام علي عليه السلام: شتان ما بين عملين عمل تذهب لذته و تبقي تبعته و عمل تذهب مئونته و يبقي اجره . چه قدر تفاوت است بين عملي كه لذتش از ميان مي‌رود و مسئوليتش باقي مي‌ماند و عملي كه درد و رنجش مي‌رود و اجرش باقي مي‌ماند. (نهج البلاغه – کلمه قصار 121) 4. دیوان پروین اعتصامی ـ (مناظره بلبل و مور)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2. وَ جَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَْقّ‏ِ ذَالِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تحَِيدُ .وسرانجام، سكرات (و بيخودى در آستانه) مرگ بحق فرامى‏رسد (و به انسان گفته مى‏شود:) اين همان چيزى است كه تو از آن مى‏گريختى! (ق- 19) تفسیر : اگر آمدن سكره موت را مقيد به قيد" حق" كرد، براى اين است كه اشاره كند به اينكه مساله مرگ جزء قضاهاى حتمى است كه خداى تعالى در نظام عالم رانده، و از خود مرگ غرض و منظور دارد، چون مى‏فهماند منظور از مردن عبارت است از انتقال از يك خانه به خانه‏اى كه بعد از آن و ديوار به ديوار آن قرار دارد، و اين مرگ و انتقال حق است، همانطور كه بعث و جنت و نار حق است. اين معنايى است كه از كلمه" حق" مى‏فهميم و جمله" ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ" اشاره است به اينكه انسان طبعا از مرگ كراهت دارد، چون خداى تعالى زندگى دنيا را به منظور آزمايش او در نظرش زينت داده‏.(ترجمه الميزان، ج‏18، ص: 522) 3. امام هشتم عليه السّلام از پدر بزرگوارش حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام روايت كرده: مردى به امام صادق عليه السّلام عرض كرد صفت مرگ را برايم بيان كن! فرمود: براى مؤمن در هنگام مرگ همانند آن است كه خوشبوترين بوها را استشمام كند؛ و از بوى خوش آن خواب آلوده و سرمست گردد و هر گونه رنج و دردى از او برطرف شود، ولى براى كافر مانند آنست كه به گزش اژدها، و كژدمها يا سخت‏تر از آنها دچار گرديده باشد! يكى از حاضران عرض كرد: ما شنيده‏ايم گروهى مى‏گويند: مرگ براى كافر دشوارتر از برش با ارّه، و چيدن با قيچى، و كوبيده شدن با سنگها، و به حركت آوردن سنگهاى آسياست بر حدقه چشمها.فرمود: آرى بعضى كافران و تباهكاران، وضعشان چنان است. (معاني الأخبار-ترجمه محمدى، ج‏2، ص: 193) 4. كلاََّ إِذَا بَلَغَتِ الترََّاقىِ‏َ .وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ .وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ.وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ .اِلىَ‏ رَبِّكَ يَوْمَئذٍ الْمَسَاقُ . چنين نيست (كه انسان مى‏پندارد! او ايمان نمى‏آورد) تا موقعى كه جان به گلوگاهش رسد،و گفته شود: «آيا كسى هست كه (اين بيمار را از مرگ) نجات دهد؟!»وبه جدايى از دنيا يقين پيدا كند،وساق پاها (از سختى جان‏دادن) به هم بپيچد! (آرى) در آن روز مسير همه بسوى (دادگاه) پروردگارت خواهد بود! (قیامت26-30) ظاهر اين عبارت اين است كه مراد از آن پيچيدن ساقهاى پاى محتضر در يكديگر است، چون وقتى روح به گلوگاه مى‏رسد حيات سارى در اطراف بدن باطل گشته، ديگر تعادلى بين اعضا نمى‏ماند. (ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 180) 5. رجوع شود به روایت امام هشتم (عليه السّلام).(معاني الأخبار-ترجمه محمدى، ج‏2، ص: 193) - پاورقی شماره 1.