از همه اینها که بگذريم، شما ميگي حاج آقا آخه بدون لذت هم كه نمي شه زندگي كرد، نميشه از حالا همش عزا بگيريم براي مردن كه حالا يه روزي مي خوام بميريم، اينطوري هم كه نمي شه زندگي كرد؟ اينجاست كه اون روايت امام مجتبی (عليه السلام) معنا پيدا مي كند كه فرمود: يك طور زندگي كنيد كه گويا يك روز بيشتر از عمرتان باقي نمانده و به گونه اي برنامه ريزي كنيد كه گويا هيچگاه نمي خواهيد بميريد ،3 ما هم كه نمي گيم لذت نبريد مي گيم لذت حرام نمي ارزه لذتي كه فرداش آتشه ارزش نداره،در روایت داریم که : چه قدر تفاوته بين عملي كه لذتش از ميان ميره و مسئوليتش باقي ميمونه و عملي كه درد و رنجش ميره و اجرش باقي ميمونه. فرض كن تا تونستي هم لذت بردي ديگه بيشتر از امثال مايكل جكسون كه نمي توني لذت ببري، توي كنسرتهاش آدم بود كه براش غش مي كرد، چند بار تغيير جنسيت داد و آنقدر ثروتمند محبوب بود كه بعيد است لذت مادي بوده باشه كه او نبرده باشه، اما آخرش چي؟يكسال كه نمي شه مرده، حالا اون طرف چه ميكند خدا عالمه، چطور مي خواي عذاب اين همه گناه و به گناه انداختن رو تحمل كند، نمي دونم، اشتباه اينه كه فكر مي كنيم دنيا جاي لذت بردن، نه، دنيا جاي آماده لذت بردن شدنه ، پروين اعتصامي يك شعري داره، خيلي زيباست، مناظره يك بلبل با يك مورچه است، پروين ميگه:
بلبلی از جلوة گُل بی قرار گشت طَربناک بفصلِ بهار
در چمن آمد غزلی نغز خواند رقص کُنان بال و پری برفشاند
پهلوی جانان چو بیفکند رَخت مورچه ای دید بپای درخت
با همه هیچی، همه تدبیر و کار با همه خُردی، قَدمش استوار
خنده کُنان گفت که ای بیخبر مور ندیدم چو تو کوته نظر
روز نشاط است، گه کار نیست وقت غم و توشة انبار نیست
مور بدو گفت بدینسان جواب غافلی، ای عاشق بی صبر و تاب
نغمة مرغ سحری هفته ایست قهقهة کبکِ دَری هفته ایست
روزِ تو یکروز بپایان رسد نوبت سرمای زمستان رسد
همچو من ای دوست، سرائی بساز جایگهِ توش و نوائی بساز
کارِ خود، ای دوست نکو می کنم پارگیِ وقت رُفو می کنم
سر ننهادیم ببالین کس بالش ما همت ما بود و بس
رَنجه کن امروز چو ما پای خویش گِرد کُن آذوقه فردای خویش
گر نروی راست در این راهِ راست چرخ بلند از تو کند بازخواست
گل دو سه روزیست ترا میهمان می بردش فتنه بادِ خزان
گفت ز سرما و زمستان مگو مسئله توبه به مستان مگو
در رخِ دلدار جمالی نماند شام خوشی، روز وصالی نماند
دید که هنگام زمستان شده موسم هشیاری مستان شده
اندهش از دیده و دل نور برد دست طلب نزد همان مور برد
گفت چنین خانه و مهمان کجا مور کجا ، مرغ سلیمان کجا
رو که در خانه خود بسته ایم نیست گَهِ کار، بسی خسته ایم 4
***
1. مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و رفت شب و روز، نشانههاى (روشنى) براى خردمندان است. همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آن گاه كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد مىكنند و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند (و مىگويند:) بار الها! اينها را بيهوده نيافريدهاى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! پروردگارا! هر كه را تو (بخاطر اعمالش،) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساختهاى! و براى افراد ستمگر، هيچ ياورى نيست! پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مىكرد كه: «به پروردگار خود، ايمان بياوريد!» و ما ايمان آورديم پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بديهاى ما را بپوشان! و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران! پروردگارا! آنچه را به وسيله پيامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا كن! و ما را در روز رستاخيز، رسوا مگردان! زيرا تو هيچ گاه از وعده خود، تخلف نمىكنى. (آل عمران- 190-194)
2. (مستدرک الوسائل – جلد 5 – صفحه 209)
3 . عن الحسن بن عليّ بن أبي طالب عليهما السّلام أنّه قال: اعمل لدنياك كأنّك تعيش أبدا و اعمل لآخرتك كأنّك تموت غدا.از حسن بن على بن ابى طالب عليهم السّلام نقل شده كه فرمود:براى دنياى خود چنان كار كن كه گويا هميشه زندهاى، و براى آخرتت چنان كار كن كه گويا فردا مىميرى (مستدرك الوسائل 1/ 18 جامع احاديث الشيعة 1/ 415)
. امام علي عليه السلام: شتان ما بين عملين عمل تذهب لذته و تبقي تبعته و عمل تذهب مئونته و يبقي اجره . چه قدر تفاوت است بين عملي كه لذتش از ميان ميرود و مسئوليتش باقي ميماند و عملي كه درد و رنجش ميرود و اجرش باقي ميماند. (نهج البلاغه – کلمه قصار 121)
4. دیوان پروین اعتصامی ـ (مناظره بلبل و مور)
2. وَ جَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَْقِّ ذَالِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تحَِيدُ .وسرانجام، سكرات (و بيخودى در آستانه) مرگ بحق فرامىرسد (و به انسان گفته مىشود:) اين همان چيزى است كه تو از آن مىگريختى! (ق- 19) تفسیر : اگر آمدن سكره موت را مقيد به قيد" حق" كرد، براى اين است كه اشاره كند به اينكه مساله مرگ جزء قضاهاى حتمى است كه خداى تعالى در نظام عالم رانده، و از خود مرگ غرض و منظور دارد، چون مىفهماند منظور از مردن عبارت است از انتقال از يك خانه به خانهاى كه بعد از آن و ديوار به ديوار آن قرار دارد، و اين مرگ و انتقال حق است، همانطور كه بعث و جنت و نار حق است. اين معنايى است كه از كلمه" حق" مىفهميم و جمله" ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ" اشاره است به اينكه انسان طبعا از مرگ كراهت دارد، چون خداى تعالى زندگى دنيا را به منظور آزمايش او در نظرش زينت داده.(ترجمه الميزان، ج18، ص: 522)
3. امام هشتم عليه السّلام از پدر بزرگوارش حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام روايت كرده: مردى به امام صادق عليه السّلام عرض كرد صفت مرگ را برايم بيان كن! فرمود: براى مؤمن در هنگام مرگ همانند آن است كه خوشبوترين بوها را استشمام كند؛ و از بوى خوش آن خواب آلوده و سرمست گردد و هر گونه رنج و دردى از او برطرف شود، ولى براى كافر مانند آنست كه به گزش اژدها، و كژدمها يا سختتر از آنها دچار گرديده باشد! يكى از حاضران عرض كرد: ما شنيدهايم گروهى مىگويند: مرگ براى كافر دشوارتر از برش با ارّه، و چيدن با قيچى، و كوبيده شدن با سنگها، و به حركت آوردن سنگهاى آسياست بر حدقه چشمها.فرمود: آرى بعضى كافران و تباهكاران، وضعشان چنان است. (معاني الأخبار-ترجمه محمدى، ج2، ص: 193)
4. كلاََّ إِذَا بَلَغَتِ الترََّاقىَِ .وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ .وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ.وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ .اِلىَ رَبِّكَ يَوْمَئذٍ الْمَسَاقُ . چنين نيست (كه انسان مىپندارد! او ايمان نمىآورد) تا موقعى كه جان به گلوگاهش رسد،و گفته شود: «آيا كسى هست كه (اين بيمار را از مرگ) نجات دهد؟!»وبه جدايى از دنيا يقين پيدا كند،وساق پاها (از سختى جاندادن) به هم بپيچد! (آرى) در آن روز مسير همه بسوى (دادگاه) پروردگارت خواهد بود! (قیامت26-30) ظاهر اين عبارت اين است كه مراد از آن پيچيدن ساقهاى پاى محتضر در يكديگر است، چون وقتى روح به گلوگاه مىرسد حيات سارى در اطراف بدن باطل گشته، ديگر تعادلى بين اعضا نمىماند. (ترجمه الميزان، ج20، ص: 180)
5. رجوع شود به روایت امام هشتم (عليه السّلام).(معاني الأخبار-ترجمه محمدى، ج2، ص: 193) - پاورقی شماره 1.
در طول تاريخ همين طور بوده، خيلي عمرشون رو صرف لذت بردن از دنيا كردن و حالا ديگه اثري ازشون نيست جز يك خرابه مثل تخت جمشيد خودمون، كه به جاي اينكه براي عبرت باشه، يك عده آدم غافل مي رن واسه تماشا از جهت باستاني بودنش. قرآن بيش از 20 مرتبه آدمها رو دعوت به نگاه عبرت آميز مي كند، غريب به اين مضمون كه: «فلينظر كيف كان عاقبة الذين من قبلكم»، بايد ببينيم تا ما ديگه راه اشتباه اونها رو نريم، كساني كه يك روز در تخت جمشيد زندگي مي كردن در اوج لذت و قدرت بودند. چرا نمی خواهیم فکر کنیم؟ خدا با ما شوخی نداره؟ این همه پیامبر و امام فرستاده تا به ما بگه شوخی نداره! بعضی ها هم به مرگ و بعدش فکر نمی کنند چون نمی خواهند لذتهاشون رو از دست بدهند برای لذتها ،قیامت را آتش می زنند ،نمی فهمند به چه قیمتی ؟آخر لذت می دونی چیه ؟ مایکل جکسون با همه لذتها رفت ،تخت جمشید رفتی؟ تو اوج لذت بودند اما رفتند! همه چی تموم شد! فقط نتایجش مونده، پروین اعتصامی قشنگ میگه :
هرکه باشی وبه هرجابرسی آخرین منزل هستی این است
آدمی هرچه توانگر باشد چون بدین نقطه رسد مسکین است1
شما تصور کنید اون لحضاتی رو که قرآن می فرماید: «وجاءت سکره الموت بالحق» .2 سکره الموت همان کما و بیهوشی پس از مرگ است. همان دقایقی که انسان رو تخت می افتد و دیگر نا در بدن ندارد. اونقدر ضعیف می شی که حتی قدرت این رو نداری که دستت رو بلند کنی تو دست عزیز ترین کس مادرت بذاری؛ از طرفی اطرافیان و دوستان و آشنایانت دور و برت نشستند و از غم فرق تو داد فریاد گریه و زاری می کنند و تو هم دوست داری مثل اونها داد بزنی، ناله کنی، اما از اونجایی که روح بالا می آید و آرام آرام از بدنت خارج می شود، تنها کاری که ازت بر می آید قطرات اشکی است که از چشمانت جاری می شه و صورت غم گرفته ات را فرا می گیره؛ از طرف دیگه منتظر نشستی تا ببینی عزرائیل با چه شکل وشمایلی سراغت می آید تا جونت رو ازت بگیره. شخصی از امام صادق درخواست کرد که، مرگ را برای ما توصیف کنید. حضرت فرمود: عده ای براین باورند که مرگ از اره شدن با اره ها و قیچی شدن گوشتها با قیچی ها و کوبیده شدن با سنگها و گرداندن استوانه سنگ آسیابها بر حدقه های چشم، سخت تر است.حضرت فرمود: نسبت به بعضی از کافران و فاجران چنین است .3 آیا نمی بینی که بعضی از آنان با چنین سختی هایی رو به رو هستند. آن لحظات آخر آنقدر برای برخی سخت و دشوار است که قرآن در سوره مبارکه قیامت لحظه جان دادن را با عبارت «و التفت الساق بالساق»4 توصیف می کند یعنی از شدت درد ساقهای پای انسان به هم ساییده می شود.همه این سختیها و دردها در دقایق پایانی عمر انسان دیگر جایی برای لذت بردن نمی گذارد، اما این برای همه نیست . هستند مومنانی که اتفاقا آن لحظات زیباترین لحظه عمرشان است. هستند کسانی که امام صادق نحوه قبض روح شدنشان را اینچنین توصیف می کنند: همانند بوییدن پاکیزه ترین و خوشبو ترین بوییدنی هاست، پس یک نحوه سستی در حواس او ایجاد می شود مثل اینکه به خواب رفته باشد و به طور کلی هر گونه رنج و دردی از او دفع می شود.5
تو این دنیا هر طور دوست داری لذت ببر و از زندگیت کیف کن. ولی بدون در هر صورت شب اول قبرت فرا می رسه. اونجا می خوای لذت ببری یا نه. آیا دوست داری مثل اون شخصی که مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی نقل می کنند: در ایام جوانی پنجشنبه و جمعه ها می رفتم تخته فولاد مقداری در عالم ارواح و مرگ تفکر می کردم. یک شب زمستانی که هوا هم خیلی سرد و برف آمده بود به قبرستان آمدم و شب را در یکی از مقبره ها بودم. تا دستمالم را باز کردم و خواستم شروع به غذا خوردن کنم، جنازه ای را وارد آن مقبره کردن تا یک نفر تا صبح برایش قرآن بخواهد. همین مشغول غذا خوردن شدم دیدم ملائکه عذاب آمدند. چنان گرزهای آتشین بر سر او می زدند که آتش به آسمان زبانه می کشید و این مرد چنان نعره می زد که تمام قبرستان به لرزه افتاده بود. ولی قاری متوجه نمی شد. من از حال رفتم، لقمه در گلویم گیر کرد ، بدنم می لرزید، هر چه به قاری گفتم در را باز کن نمی فهمید. زبانم قفل شده بود
***
1. دیوان پروین اعتصامی ـ قطعه ای که برای سنگ قبرخود سرود
بالاخره به او فهماندم . گفت هوا سرد است. بالاخره بیرون آمدم . تا اصفهام راهی نبود ولی چندین بار به زمین خوردم . آمدم حجره، یک هفته مریض بودم. 1 امام صادق علیه السلام: نعوذ بالله منها (فشار قبر) ما اقل من یغلت من ضغطه القبر. چه اندک اند آنها که از فشار قبر خلاصی می یابند. 2
یا اینکه دوست داری اون شب هم لذت ببری و آرام باشی. مانند آن کسی که مرحوم شیخ عباس قمی نقل میکنه که : حاج محمد على يزدى كه مرد فاضل صالحى بود در يزد كه دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شبها در مقبره خارج يزد كه در آن جماعتى از صلحا مدفونند و معروف است به مزار به سر مىبرد و او را همسايهاى بود كه در كودكى با هم بزرگ شده و در نزد يك معلم مىرفتند تا آنكه بزرگ شد و شغل عشارى پيش گرفت تا آنكه مرد و در همان مقبره نزديك محلى كه آن مرد صالح بيتوته مىكرد دفن كردند پس او را در خواب ديد پس از گذشتن كمتر از ماهى كه در هيئت نيكويى است پس به نزد او رفت و گفت من مىدانم مبدا و منتهاى كار تو و ظاهر و باطن ترا و نبودى از آنها كه احتمال رود نيكى در باطن ايشان و شغل تو مقتضى نبود جز عذاب را پس به كدام عمل به اين مقام رسيدى گفت چنان است كه گفتى و من در اشد عذاب بودم از روز وفات تا ديروز كه زوجه استاد اشرف حداد فوت شد و در اين مكان او را دفن كردند و اشاره كرد به موضعى كه قريب صد ذرع از او دور بود و در شب وفات او حضرت ابى عبد الله الحسين عليه السلام سه مرتبه او را زيارت كرد و در مرتبه سوم امر فرمود به رفع عذاب از اين مقبره پس حالت ما نيكو شد و در سعه و نعمت افتاديم پس از خواب متحيرانه بيدار شد و حداد را نمىشناخت و محله او را نمىدانست پس در بازار حدادان از او تفحص كرد و او را پيدا نمود از او پرسيد براى تو زوجهاى بود گفت آرى ديروز وفات كرد و او را در فلان مكان و همان موضع را اسم برد دفن كردم گفت او به زيارت ابى عبد الله عليه السلام رفته بود گفت نه گفت ذكر مصايب او مىكرد گفت نه گفت مجلس تعزيهدارى داشت گفت نه آنگاه پرسيد چه مىجويى خواب را نقل كرد گفت آن زن مواظبت داشت به زيارت عاشورا !
من و تو هم بايد فرصت محرم رو دريابيم، سيد الشداء صاحب آبروست در خانه خدا امام حسین (علیه السلام) خیلی پیش خدا مقام داره، هر چقدر هم آلوده باشی اگه آقا رو واسطه کنی، خدا قبولت می کنه، دیدی حر قبول شد تا چه مقامی هم بالا رفت.امام رضا (علیه السلام) فرمودند: اگر به گونهاى بر حسين گريه كنى كه اشكهايت بر گونههايت جارى شود، خداوند هر گناهى كه مرتكب شده باشى- چه كوچك، چه بزرگ، چه كم و چه زياد- خواهد بخشيد! 3 برو تو یه مجلس که بتونی چند قطره اشک بریزی، تا پاک بشی،این مجالس رو از دست نده، از کجا می دونی تا سال دیگه هستی یا نه! دوستی داشتم محرم بود تا سال بعد رفت!
اما اشك به تنهايي كافي نيست، بايد لشگرت رو عوض كني، والا به دو سه روز نمی کشه که این دلی که با اشک بر حسین صاف وبراق شده دوباره غبارگناه به خودش میگیره قيامت هر كس رو با امامش صدا مي زنند،قرآن می فرماید: یوم ندعوا کل اناس بامامهم .4 حسيني ها و يزيدي ها رو از هم جدا مي كنند، جاي زرنگ بازي هم نيست، اگه بري خودت رو قاطي صف حسيني ها بكني و بخوا ي تيز بازي در بياري، ملائكه الهي زود شناسايي مي كنند، مي گن تو كه اهل نماز نبودي، پيشونيت بوي سجده نمي ده، مگه مي شه آدم حسيني باشه ولي بي نماز، ببين دهن طرف بوي شراب مي ده، مي فرستنش قاطي يزيديها و مي گن: آخه اونها اينكاره بودن، بايد مثل حر تصميم بگيري و لشكرت رو عوض كني حداقل از 3 جهت:
جهت اول : اخلاقي كه گفتم: نماز، حجاب، نگاه و ....
جهت دوم : اما اهل كوفه از نظر اخلاقي خيلي مشكل نداشتند، در عرصه سياسي و اجتماعي، يزيدي شدن و تا امروز لعن مي كننشون، كربلا رو به وجود آوردند و جزء جهنمي هاي قطعي شدن، اينكه مي گن: «كل يوم عاشورا، كل ارض كربلا »، يعني اينكه من و تو هم امروز بايدببينيم از نظر سياسي و اجتماعيبا حسيني ها هستيم يا يزيدي هاي امروز عالم، حسيني ها و يزيدي هاي امروز عالم چه كسياني هستند؟ خودتون بگيد امروز چه كساني پيرو تفكر امام حسين هستند، شيعه حضرت هستند، حكومت شيعه در عالم تنها در ايران به بركت خون 250 هزار شهيد تشكيل شده، يزيدي
***
1. حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای نقویان.
قال أَبِي بَصِيرٍ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَ يُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ قَالَ فَقَالَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْهَا مَا أَقَلَّ مَنْ يُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ. (الكافي، ج3، ص: 237)
2. مفاتيحالجنان ص : 464.
3. امام رضا (علیه السلام) : يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ (علیه السلام) حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ (علیه السلام) . اى ابن شبيب! اگر به گونهاى بر حسين گريه كنى كه اشكهايت بر گونههايت جارى شود، خداوند هر گناهى كه مرتكب شده باشى- چه كوچك، چه بزرگ، چه كم و چه زياد- خواهد بخشيد. اى ابن شبيب! اگر دوست دارى پاك و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زيارت حسين برو. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص: 300)
4. يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً : (به ياد آوريد) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مىخوانيم! كسانى كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مىخوانند و بقدر رشته شكاف هسته خرمايى به آنان ستم نمىشود! (سوره مبارکه اسراء- آیه71) كلمه" بامامهم" مطلق است، و مقيد به امام حق كه خدا او را هادى به امر خود قرارش داده باشد نشده، و مقتداى ضلالت عين مقتداى هدايت امام خوانده شده و سياق ذيل آيه و آيه دومى هم مشعر بر اين است كه امامى كه روز قيامت خوانده مىشود آن كسى است كه مردم او را امام خود گرفته باشند و به او اقتداء كرده باشند. نه آن كس كه خداوند به امامتش برگزيده باشد، و براى هدايت به امرش انتخاب كرده باشد، چه اينكه مردم هم او را پيروى كرده باشند و يا كنارش زده باشند.پس ظاهر اين مىشود كه مراد از امام هر طائفه، آن كسى است كه مردم به پيشواييش تن در داده باشند، حال چه اينكه امام حق باشد و چه امام باطل. و به اين ترتيب هر كس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد گرفت كه در اين جهان خط او را انتخاب كرده بود.اين تعبير در عين اينكه يكى از اسباب تكامل انسان را بيان مىكند، هشدارى است به همه افراد بشر كه در انتخاب رهبر فوق العاده دقيق و سختگير باشند، و زمام فكر و برنامه خود را به دست هر كس نسپرند. (تفسير المیزان ونمونه ذیل آیه مذکور )
خدا در قرآن 52 مرتبه مي فرمايد: « الذين آمنوا و عملوا الصالحات » و همه پاداشهاي اخروی رو به اين گروه وعده داده،. كار درست رو اينها مي كنند ، اينها به جاي اينكه مسئله مرگ رو پاك بكنند از طريقي كه خدا تقلب در قرآن رسونده حلش مي كنند، راهش همينه، ايمان وعمل صالح، «والعصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات»، حسيني ها از مرگ نمي ترسند، شب عاشورا برير که بسیار آدم جدی بود مي خنديد شوخي مي كرد. شهداء ما هم نمي ترسيدند، شهيد حقيقي چرا بترسد؟ نه تنها از قبر و عالم پس از مرگ وحشتی نداره که اون لحظاتی که تو قبر می گذارنش میخندد! عکسش رو دیدید؟ تو وصیتنامه اش وصیت میکنه که :خدایا دوست دارم در هنگام خاک سپاری لبخند بر لبانم باشد! تو عکس 4 روز بعد شهادتش ببینید لبخندی برلبانش نیست ولی تو قبر که دارند میزارنش میخنده .چرا؟ آخه داره وارد خونه ای میشه که خیلی براش خرج کرده .کلی بهش رسیده، شما بخواهید برید تو یه خونه
***
. مجله فکه – شماره 29.
. قُلْ يَأَيهَُّا الَّذِينَ هَادُواْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المَْوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ. بگو: «اى يهوديان! اگر گمان مىكنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مىگوييد (تا به لقاى محبوبتان برسيد)!» (سوره مبارکه جمعه- آیه6) اگر شما راست مىگوئيد و دوست خاص او هستيد پس چرا اين قدر به زندگى دنيا چسبيدهايد؟! چرا اين قدر از مرگ وحشت داريد؟ اين دليل بر اين است كه شما در اين ادعاى خود صادق نيستيد.( تفسير نمونه، ج24، ص: 116)
هاي عالم تحملش رو ندارن،امروز هم اگه خوب ببيني يك عاشوراست، دو لشكر وجود داره، لشكر اهل ايمان و اهل كفر، تو با كدوم طرفي؟ شايد بگي معلوم حاج آقا خوب با طرف حسيني ها، نه، به اين سادگي هم نيست، گاهي اوقات آدم بدون اينكه بفهمه آب به آسياب دشمن مي ريزه و كاري با خودي ها مي كنه كه دشمن ها نمي تونند بكنند، از شما مي پرسم: بچه ها كي طرفدارهاي استقلال واسه يك بازيكن پيروزي كف مي زنند؟ فقط وقتي که بازیکن پیروزی به خودشون گل بزنه؛ كي يزيدي هاي زمان واسه يك شيعه كف مي زنند، وقتي در جهت نابودي خودشون قدم بدارند، امروز وضعيت كشور ما اينطوري شده، برخي از مسئولين و سياسيون ما دارند يك اشتباه مرتكب مي شن كه دشمنان اسلام رو به وجد آورده دائم در حال تشويقن، اين يك ملاك كه ما داريم واسه حسيني ها كار مي كنيم يا يزيدي ها؛ ما طرفدار كدوم هستيم، انتخابات خوب بود ولي هر روز آشوب و اختلاف و تفرقه به صلاح كشورمون نيست، اونها رو اميدوار مي كنه؛ نديديد چنگ و دندون نشون ميدن، اونها عاشق چشم و ابروي هيچ كدام از ما نيستند، نه موسوي و نه احمدي نژاد؛ اونها طرفدار هر كسي هستند كه دست بوسشون باشه يا يه نفع آنها كار بكنه؛اينها دلشون واسه ملتها نمي سوزه اگر بيايند نه به موسوي رحم مي كنند و نه به احمدي نژاد،نه قريش ها و نه حزب اللهي ها ، عراق و افغانستان رو ببين، و تنها مشكلشون الان در ايران رهبريه، بعد از انتخابات هم رييس جمهور فرانسه و هم انگليس گفتند كه: همه چيز خوب پيش مي رفت فقط ما جايگاه رهبري در ايران را جدي نگرفته بوديم. چرا؟ چون اگه رهبري نباشه، چپ و راست همديگر رو مي خورن؛ و دشمنان ما همين رو مي خوان، ما خودمون قدر رهبرمون رو نمي دونيم. كوفي عنان كه اومد ايران، بعد از ديدار رهبري جملاتي گفته كه خيلي جالبه، گفت:
چه خوش باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران
کوفی عنان بعد از دیدار با مقام معظم رهبری:
من با اينکه اهل غنا هستم،درباره کشور خود به اندازه ي ايشان اطلاع ندارم.ايراني ها و مسلمان ها بايد افتخار کنند که چنين رهبري دارند.اي کاش ايشان دبير کل سازمان ملل بودند.ايشان از همان ابتداي ملاقات، قلب مرا تسخير کردند... من با شخصيت هاي مختلفي از جمله ژاک شيراک و هلموت کهل ديدار داشته ام که به شدت تحت تاثير قرار گرفته ام ؛ ولي در ملاقات با ايشان احساس کردم: هنوز کسي را مثل ايشان نديده ام. شخصيت معنوي ايشان چنان مرا تحت تاثير قرار داد که پيش خودم فکر کردم چرا شخصيتي مثل من بايد دبير کل سازمان ملل باشد . پس از اين ديدار شخصيت هايي که مرا جذب کرده بودند ، همه را به فراموشي سپردم . هميشه معتقد بودم شخصيت هاي معنوي و عرفاني از مسائل سياسي اطلاعي ندارند ولي در ديدار اخيرم ايشان را در اوج قداست ، شخصيتي سياسي ديدم که آنچه از سياسيون بزرگ در ذهنم بود همه را پاک کردم .1
مشكل عراق ، افغانستان و پاكستان و ... همه اينه كه رهبر ندارن،كفار برشون اين طور مسلط شدن، تفرقه فلسطيني ها رو بدبخت كرده و حزب الله موفق چون رهبر مقتدر داره، پس حسيني شدن اگه فقط در عرصه اخلاقي كافي بود كه اهل كوفه حسيني تر از ما بودن،عرصه سياسي و اجتماعي بدبختشون كرد، طلحه زبير هم همين طور، خليفه اول و دوم هم همين طور ... .
جهت سوم : اما جهت سوم حسيني بودن از دو مورد قبل كليدي تر و زير بنا یی تره ، و اون همون اعتقاد ویژه حسيني ها به عالم بعد از مرگ است .و تو هم باید سعی کنی مثل حضرت قاسم (ع) به بعد از مرگ نگاه کنی تنها راه همینه که به بعد از مرگ طبق آنچه که قرآن گفته ایمان داشته باشی وطبق اون عمل کنی اگه حضرت قاسم گفت: «احلي من العسل» چون اهل ايمان به عالم بعد از مرگ بود و طبق آن عمل میکرد،ایمان باعث می شه مرگی که خیلی از ماها ازش می ترسیم از عسل شیرین تر بشه، این نشانه دوستان واقعی خداست. به خاطر همین خدا در قرآن در جواب ادعای یهودی ها که فکر می کردند خیلی خاطرشون پیش خدا عزیز است فرمود: فتمنوا الموت إن کنتم صادقین . 2
3. عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ أَعْدَدْتُ لِعِبَادِيَ الصَّالِحِينَ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ بَلْهَ مَا أَطْلَعْتُكُمْ عَلَيْهِ اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ رَوَاهُ الْبُخَارِيُّ وَ مُسْلِمٌ جَمِيعاً (بحارالأنوار .جلد 8 . باب 23)
4. كلمه" كبد" به معناى رنج و خستگى است، و جمله مورد بحث جواب قسم است، و اين تعبير كه" خلقت انسان در كبد است" به ما مىفهماند كه رنج و مشقت از هر سو و در تمامى شؤون حيات بر انسان احاطه دارد، و اين معنا بر هيچ خردمندى پوشيده نيست، كه انسان در پى به دست آوردن هيچ نعمتى بر نمىآيد، مگر آنكه خالص آن را مىخواهد،خالص از هر نقمت و دردسر، و خالص در زرذخوبى و پاكيزگى، ولى هيچ نعمتى را به دست نمىآورد مگر آميخته با ناملايماتى كه عيش او را منغص مىدارد، و نعمتى مقرون با جرعههاى اندوه و رنج، علاوه بر مصائب دهر كه حوادث ناگوارى كه چون شرنگى كشنده كام جانش را تلخ مىكند. (ترجمه الميزان، ج20، ص:487 تا 488)
5. حاصل معنايش اين است كه: اهل بهشت در حالى كه در بهشتند مالك و صاحب اختيار در هر چيزى هستند كه مشيت و ارادهشان به آن تعلق بگيرد. و خلاصه هر چه را بخواهند در اختيارشان قرار مىگيرد، بدون هيچ قيدى و استثنايى. پس هر چيزى كه ممكن باشد اراده و مشيت انسان به آن تعلق بگيرد، آن را دارند." وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ"- يعنى نزد ما از اين بيشتر هم هست- از سياق اينطور استفاده مىشود.و وقتى قرار شد كه اهل بهشت آنچه را كه ممكن است مشيت و خواست آدمى به آن تعلق گيرد، و آنچه از مقاصد و لذائذ كه علم آدمى سراغش را داشته باشد در اختيار داشته باشند، قهرا زيادتر از آن امرى است كه عظيمتر از آن است كه علم و مشيت انسان آن را درك كند، چون كمالاتى است ما فوق آنچه كه دست علم بشر بدان مىرسد.مراد از كلمه" مزيد" :معناى زيادتر از آن، زيادترى از هر چيزى است كه ممكن باشد مورد خواست آنها قرار گيرد. به عبارت سادهتر: چيزى است كه اصلا خود آنها آن را نخواستهاند، چون عقلشان نمىرسيده كه چنان چيزى را بخواهند. (ترجمه الميزان، ج18، ص: 533)
6. بحار الانوار .جلد 4 . صفحه 43.