eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
3.2هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
233 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
* ┅═✧🌹﷽🌹✧═┅ * بعد از فراغت از تحصیل، خیلی دوست داشت آن چیزی را که یاد گرفته به عمل برساند. خیلی ها علاقه دارند مدام در فضای تئوری پیش بروند؛ ارشد بخوانند. دکترا بخوانند. ولی روحیه مصطفی این طور نبود. ادامه دارد... 📚 گزیده ای از کتاب: من مادر مصطفی. 📌 مصطفی احمدی روشن؛ جوان ترین دانشمند هسته ای چگونه زیست... 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj * ┅═✧🌹➖➖🌹✧═┅ *
* ┅═✧🌹﷽🌹✧═┅ * من ورودی ۷۶ برق بودم، مصطفی ۷۷ مهندسی شیمی. هردو عضو شورای مرکزی بسیج بودیم. دافعه اش کم بود و جاذبه اش زیاد. دامنه دوستانش فراگیر بود. حتی با کسانی که از نظر ظاهر با ما تفاوت داشتند، رابطه داشت. ولی حلقه اصلی دوستانش بچه های بسیجی بودند. ادامه دارد... 📚 گزیده ای از کتاب: من مادر مصطفی. 📌 مصطفی احمدی روشن؛ جوان ترین دانشمند هسته ای چگونه زیست... 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj * ┅═✧🌹➖➖🌹✧═┅ *
* ┅═✧🌹﷽🌹✧═┅ * صبح روز شهادت، ساعت هفت و نیم، یک ربع به هشت میخواست از خونه برود بیرون. طبق عادت هر روز رفت حمام، خیلی به تمیزی اهمیت میداد. به نظرم یکی از اهدافش برای حمام هر روزه، غسل شهادت بود. وقتی بیدار شدم داشت موهایش را خشک میکرد، رفت طرف کمد و لباس مشکی اش را برداشت. گفتم: آقا مصطفی، مشکی رو یک ماه پوشیدی، الآن برای چی می پوشی؟ سه روز تا اربعین مانده بود. خنده ای کرد و گفت: "دوست دارم. برای امام حسین ع مشکی می پوشم. " 📚 گزیده ای از کتاب: من مادر مصطفی. 📌 مصطفی احمدی روشن؛ جوان ترین دانشمند هسته ای چگونه زیست... 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj * ┅═✧🌹➖➖🌹✧═┅ *
* ┅═✧🌹﷽🌹✧═┅ * از من پرسید: شغل شما چیست؟ گفتم: نجار هستم. فرمود: این چکش را که به میخ میزنی، به یاد خدا میزنی یا به یاد پول؟ اگر به یاد پول بزنی همان پول را به تو میدهند و اگر به یاد خدا بزنی، هم پول به تو میدهند و هم به خدا میرسی. 📚 گزیده ای از کتاب: کیمیای محبت. 📌 یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj * ┅═✧🌹➖➖🌹✧═┅ *
* ┅═✧🌹﷽🌹✧═┅ * چهارده، پانزده سال داشتم. پارچه را نزد ایشان بردم. محل کار او در منزلش در اتاقی نزدیک در بود. قدری نشستم. ایشان آمد و گفت: خوب! حالا میخواهی چی بشی؟ گفتم: طلبه. گفت: میخواهی طلبه بشی یا آدم؟ قدری تعجب کردم چرا با یک کلاهی مُعَمَّم این گونه حرف میزند. سپس گفت: ناراحت نشو! طلبگی خوب است. ولی هدفت آدم شدن باشد. به شما نصیحتی میکنم فراموش نکن. از همین حالا که جوان هستی و آلوده نشده ای، هدف الهی را فراموش نکن. هرکاری میکنی، برای خدا بکن. برای خدا انجام بده. حتی اگر چلوکباب خوردی، به این قصد بخور که نیرو بگیری و در راه خدا عبادت کنی. 📚 گزیده ای از کتاب: کیمیای محبت. 📌 یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط. 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj * ┅═✧🌹➖➖🌹✧═┅ *
* ┅═✧🌹﷽🌹✧═┅ * بعد از انقلاب و جنگ، دخترم دیگر نمی خواست میترا باشد. دوست داشت همه جوره پوست بیاندازد و چیز دیگری بشود؛ زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. میخواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود. 📚 گزیده ای از کتاب: من میترا نیستم. 📌 روایت زندگی شهیده زینب کمایی. 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj * ┅═✧🌹➖➖🌹✧═┅ *