eitaa logo
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
3.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
373 ویدیو
155 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مـےشنوۍرفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. اِرتباط، @Katrin_a ˘˘ شروط: @Shartha ! • . - اللھم‌عجل‌لولیک‌الفرج(꧇︕
مشاهده در ایتا
دانلود
salahshur-shab-15-ramazan-1393-002_merged.mp3
11.04M
دعای مجیر 🎤 با صدای حاج مهدی سلحشوࢪ🎙 🌙 💕🌱•|『 @zfzfzf... |•💕🌱 ♥️ ⇢♥️⃟◍ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
[•°°•] 🌱 دݪ‌من خانـہ ڪه نہ، شہرِ اماݦ حَسَن‌اسـت💚 🌿 🌵🌿💚🍃 {@zfzfzf
•🌱🎈• هࢪ ڪه دلبسته به یاࢪے است در این وادے عشقـ💕؛ ما دلبسته‌ے آقای ڪࢪیمان، حسنیم... به پیشواز ولادت حضرت آقا امام حسن مجتبے (ع) می‌‌‌ࢪویم، با تصویــ🖼ـر ... هشتگ رو ڪامنتـ📝 کنید و پࢪوفایل هاتون رو تغییر بدید تا شما هم عــ💚ـشق‌تون به آقای‌ڪࢪیم رو به رخ عالم بڪشید. به عشق فاطمھ(س)؛ 🍃 🐣] ✉️] ♥️ ⇢♥️⃟◍ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
بسمـ اللهـ🌿
🌸✨ ✨ •|| . . •||شہید «رمضان‌علـے سرائـے»: . . {{ خواهران عزیزم! اینڪ زمانہ احتیاج بہ زینب­‌ها دارد، احتیاج بہ علـے ­اڪبر‌ها دارد، اے خواهران بزرگوار! . زینب‌وار زندگـے ڪنید و حجاب خود را بہ عنوان یڪ شمشیر حفظ ڪنید و در زندگــے صبور باشید.}} "و چہ آسودهـ ↶ ° خونٺــ را☝️🏻 • فداے ° حرمٺــ 🌙 • زهرایـے چادرمــ🥀 ° ڪردے • اے شہید ♡ " 💭|| 💕🌱•|『 @zfzfzf... |•💕🌱 ♥️ ⇢♥️⃟◍ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 ♦️♦️ خاطرات سفیر 23 ♦️♦️ 🔸🔸 جایی برای زندگی 🔸🔸 🔹🔹 قسمت دوم 🔹🔹: ریاض گفت:« میفهمم شما چی میگید. ما خیلی چیزها رو از دست دادیم. البته اون موقع شاید کسی متوجهش نبود. اما الان دیگه گفتنش چه فایده ای داره؟😔 به هر حال من، به عنوان یه مسلمون، خیلی خوشحال میشم وقتی وضعیت ایران رو می بینم. یه جورایی افتخار می کنم. 😇اینکه عمر میگه..... شاید هم آمریکا حمله کنه .... نمیدونم ایران چیکار میکنه. اما میدونم حتما جلوش در میاد.» به عمر گفتم:« علت حمایت ما از مردم فلسطین اینه که سر حرف حق وایسادن؛ به قیمت همه چیزشون. ما حس میکنیم یه ارزش متعالی توی ذهنشون و براش دارن مقاومت می کنن؛ و الا کتک خوردن که به خودی خود ارزش نیست! ایران همیشه حامی شما بوده. خب، حالا این همه سال اون کشورهای طرفدار صلحی که میگفتید کجا بودن؟ من انتظار ندارم از شمای فلسطینی هم همونایی رو بشنوم که رسانه‌های غربی دارند از صبح تا شب پخش می کنن.😔» گفت:« والله ما هم بدمون میاد از آمریکا (!).😳 هرچی گفتم فقط سوال بود.» سیلون گفت:« توی تاریخ همیشه جنگیدن با اونایی که با عقیده به میدان اومدن سخت بوده.👏 اگه آمریکا ایران رو درست شناخته باشه، فکر نمی کنم حمله کنه.»😊 ریاض به نشونه تایید سرش رو تکون داد؛ منصور و مریما، دختر و پسر مایوتی، هم همینطور. امبروژا ساکت بود. فقط نگاه می کرد. وقتی خودم رو جاش می ذاشتم می دیدم خیلی سخته. وسط اصوات مبهمی که از این ور و اونور به گوش می رسید و معلوم بود بچه‌ها دارن دو تا دوتا با هم حرف میزنن، امبر گفت:« می دونی ... من واقعاً متاسفم!» گفتم:« به توچه که متاسفی؟!» _ به هر حال ... می بینی هر خبری از آمریکا می رسه چطور به من نگاه میکنن؟ در حالی که من خودم از سیاست‌های آمریکا متنفرم.😤 من برای ریاست جمهوری اصلا رای هم ندادم. چون هیچکدوم از کاندیدها رو قبول نداشتم. این مرتیکه رو من انتخاب نکردم ... ازش بدم میاد ..😬. از حماقت هاش متنفرم ... واااای .... واااای ... ( با همه وجود داشت حرص می خورد.)😖 حالا دوباره وقتی میشنوم حرفای حماقت بار زده باید چه حسی بهم دست بده؟ من نمی خوام از آمریکایی‌ها دفاع کنم اما باور کن خیلی از مردم آمریکا مثل من فکر می‌کنن. این مردک عقلش هم نمیرسه.😡 _ واقعیت اینه که بوش هر جا پا گذاشته فقط خرابی به بار آورده. اما وضعیت خود آمریکا چی؟ فکر می کنی تا حالا خوب آمریکا را اداره کرده؟ _ خوب؟ .... هه هه هه ... من فکر می‌کنم الکس بهتر از اون می تونست اداره کنه. (الکس اسم سگ امبروژا بود!)😂 یعنی هر کس دیگه ای بهتر از اون میتونست اداره کنه. من دیگه داره حالم از این وضع به هم میخوره. باید بزارم برم. اما کجا برم؟ کجارو دارم که برم؟ اومدم ببینم فرانسه چطوریه. اما اینجا هم جای بیخودیه.😕 _ چطور؟ _ دلم نمی خواد تا آخر عمرم توی یه کشور بی دین بمونم. حماقت میاره. تبلیغ های توی ایستگاه اتوبوس رو دیدی؟ این سری آخر جلوی لکنال رو میگم. پوسترایی رو که میگفت دیده بودم. افتضاح بود. اونجا برای هیچ چیز حرمت قائل نیستن. توی سیستم صرفاً مصرف گرایی غرب، برای اینکه توجه مشتری جلب بشه، از هر چیزی که لازم بدونن استفاده می کنن. باورشون این که مشتری باید به تبلیغ شما نگاه کنه، حالا به هر قیمتی. چون از نظر اونا همه مشتری ان؛ حتی دختر بچه ها و پسر بچه ها.😔 امبروژا ادامه داد:« من نمیتونم بپذیرم بچه هام صبح تاشب از این مزخرفات ببینن. خودم هم هیچ علاقه‌ای به این فضای فاسدی که فرانسه ایجاد کرده ندارم.» گفتم:« توی آمریکا مگه از این پوسترا نیست؟» گفت:« از اینا!؟ .... نه! ... اینا دیگه گندش رو در آوردن. اونجا، قانون اجازه نصب همچین چیزی رو نمیده. اگه هم کسی این کار رو بکنه، باید جریمه بده. اما اینجا همه چی آزاده! احمقانه ست.» گفتم:« همه چی جز دین داری!» با یک تایید خیلی قوی گفت:« دقیقا! دقیقا! همه چی جز خدا. مسخره ست!»😏 _ می دونی که؛ فرانسه یه کشور لاییکه. _ این دیگه مسخره تر از همه اونای قبلیه! من کسی رو که توی قرن ۲۱ هنوز نفهمیده خدا وجود داره نمیفهمم. حالا تصور کن این بشه قانون! زندگی وسط همچین اجتماعی برای من غیر ممکنه.😟 اون شب تا دیر وقت درباره جایی برای زندگی با امبر صحبت کردیم؛ جایی که مناسب باشه ... جایی که هیچ ظلمی به خودش حق تجاوز به دیگری رو نده ... جایی که حتی اگه رفاه زیادی نداشته باشه، اطرافت را آدمای عاقل و معتقد گرفته باشن؛ آدمایی که از دیدنشون و از همنشینی شون کلی لذت ببری و وقتت هم تلف نشه. اینا چیزایی که برای امبروژا خیلی مهم بود.😇 براش دنبال سرزمین میگردم.😌 پایان 🍹 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf ميخاے از اولش بخونے؟🙃🎈↓ 🌿{https://eitaa.com/zfzfzf/7054
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 ♦️♦️ خاطرات سفیر 24 ♦️♦️ 🔸🔸 مارمولک پخته یا حلزون برشته 🔸🔸 🔹🔹 قسمت اول 🔹🔹: استادم از دو سه روز قبل گفته بود که قراره بریم لول (LAVAL)؛ شهری که نصفه دوم لابراتور اونجاست. روز همه انسمی های پاریس دعوت بودن لابراتوار ما. اومده بودم که هم لابراتوار ما که تازه انسم شده رسمی بشه، هم با دانشجوهاش آشنا بشن، هم دانشجوهای ما با اونا آشنا بشن، هم ناهار توی یه رستوران هشل هفت مهمون همدیگه باشیم، و هم کلی «هم» های دیگه.😌 اما ... من که باهاشون آشنا بودم! نبودم؟ خانوم استاد بوشغد (Bouchard) محترم رو که یادتون هست؛ همون که هیچ خوش نداشت من با اون حجابم دانشجوی انسم باشم، به این دلیل که غیر ممکن بود! 😒و استاد اوسط (Aoussat) عزیز که متقاعد شده بود من دانشجوی انسم نباشم، به خصوص که با آقایون دست هم نمی دم. و وای وای ... اه اه ... دختره ی مسلمون! ... همشون توی اون روز پر شکوه حضور به هم رسوندن و تصور کنید که چقدر لذت میبردن از اینکه یک محجبه دست نده در جمع مهربون و صمیمی انسم حضور داشته باشه!😏 روز موعود توی لول بودم. چقدر خانم استاد بوشغد سختش بود طفلی!😁 شما هم اگه بودید پدرتون در می‌ اومد؛ اون هم وقتی مجبور باشید ۷ ساعت تمام نشون بدید اصلا متوجه حضور تنها محجبه جمع نشدید ... کسی که دست بر قضا دور میز کنار شما هم نشسته😆 و از بدشانسی شما خودکارتون، که همه حواستون به شعر و به همین دلیل طرف رو نمیبینید، میوفته توی بغل طرف! و شما نهایتاً مجبورید به طرز یهویی(!) 😂 متوجه حضورش بشید؛ اون هم وقتی بهتون لبخند میزنه و خودکارتون رو میده دستتون! _ سلام خانوم بوشغد. _ اوه ... سلام ... شمایید؟ (!)😳 عجب! برای من مثل این بود که یه مادر بعد از به دنیا آوردن بچه ش بگه:« اوه ... من بچه داشتم؟!»😂 ناهار مهمون لابراتور بودیم؛ اون هم توی رستوران چینیا! بوی مارمولک پخته فضای رستوران رو گرفته بود. پروفسور غیشیغ توضیح داد که همه رستوران های اطراف رزرو بوده‌ان و من از این فرصت استفاده کردم تا ما با غذاهای چینی آشنا بشیم. من نمیفهمم آخه «موش برشته» هم آشنا شدن داره؟😒 باز هم از سر اتفاق سر میز ناهار نشستم روبروی خانوم بوشغد. یکی از دخترای انسم پاریس سمت راستم بود. اسمش سلین (Celine) بود؛ فوق العاده مهربون و خوش اخلاق.☺️ گفت:« ببخشید، چقدر این مانتوی شما قشنگه! این لباس محلی شماست؟» _ نه، این یکی از پوشش های رسمی کشور منه؛ برای وقتی که یه خانوم میخواد از محیط خونه بیرون بره. این نقوش هم نقوش سنتی ایرانه.😌 _ شما ایرانی هستید؟! _ بله. _ واااااااای .... چه جالب! 😍 سر صحبت باز شد درباره همه چی و خیلی زود رسید به غذاهای چینی. گارسون یه خانوم چینی بود با یه پیشبند قرمز که روش یه اژدهای زرد رنگ بود. اومد جلو و نفری یک منوی غذا داد دستمون. جلوی حق غذا همه مواد به کار رفته نوشته شده بود. وسط اسمای عجیب غریب، دنبال کلمه آشنا میگشتم که بشه خورد و نمرد.😐 از سلین پرسیدم:« تو میخوای چی سفارش بدی؟» _ فکر کنم صدف بخورم. خیلی خوشمزه است! البته به کیفیت صدف و نوع پختش هم بستگی داره ها. راستی، شما تو ایران صدف می پزید؟ _ نه. _ خب، تو اگه نمی خوای صدف بخوری، خرچنگ هم خوشمزه ست! سرم رو کردم تو منو، بلکه چیزی پیدا کنم اما فایده نداشت.😟😔 ادامه دارد.... 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf ميخاے از اولش بخونے؟🙃🎈↓ 🌿{https://eitaa.com/zfzfzf/7054
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 ♦️♦️ خاطرات سفیر 25 ♦️♦️ 🔸🔸 مارمولک پخته یا حلزون برشته 🔸🔸 🔹🔹 قسمت دوم 🔹🔹: سرم رو کردم توی منو، بلکه چیزی پیدا کنم، اما فایده نداشت.😩 ای بابا.... معقول ترین غذاش (حلزون سبزیجات) بود که هیچ تناسبی با عقل ایرانی نداره. ناچار قید غذا رو زدم و رفتم سراغ سوپ ها. یکی یکی خوندم ببینم توی هر کدوم چی پیدا میشه. غالبشون یا گوشت پرنده داشت یا چرنده، جز یکی! به سلین گفتم: «ببخشید، این کلمه‌ای که نوشته چیه؟ گوشته؟» _نه....یعنی اره...تقریبا گوشته. پرسیدم که گوشت چیه و براش توضیح دادم که من چی رو میتونم بخورم و چی رو نمیتونم. با توضیحات سلین دستگیرم شد که دریاییه و چیزیه شبیه میگو؛ اما از خاندان صدف و اینا هم نیست. سفارش غذا رو دادم؛ یه سوپ و یه سالاد. سفارش بقیه چی بود؟ یه پیش غذا و یه پرس غذای حسابی و سالاد. پیش دستی کردم و برای سلین، که یکم از نوع سفارش من متعجب شده بود، از عشق وافرم به سوپ و سوپی جات تعریف کردم تا قبل از اینکه سوالی بپرسه جوابش رو گرفته باشه.😆 _نه بابا!...جدی جدی این قدر سوپ دوست داری؟ _اره، خیلی زیاد. سوپ باشه، حالا از هرنوعی بود بود.ایران هم که بودم همین طور بودم. مهمونی هم که می رفتیم ترجیح می دادم به جای هر غذایی فقط سوپ بخورم. در واقع، بهتره بگم نمی تونم سوپ نخورم.😆 _چقدر جالب! چشمتون روز بد نبینه!😱 کاسه سوپ رو که گذاشتن جلوم، چشمام گرد شد.😳 اون قدر ازش فاصله گرفتم و چسبیدم به صندلی که نزدیک بود صندلی چپ شه. توی دلم بد و بیراه بود که نثار طباخی چینی می‌شد.🤬 نامردا! حالا چون من حلزون و گوشت و صدف نمیخوردم، باید سوپ ملخ بهم میدادی؟🤯 از کجا مطمئن می شدم که ملخه پخته و یهو پر نمیزنه بیاد روی سر و صورتم؟! همه تخیلم به کمکم اومده بود تا هر چه بیشتر حالم از غذا به هم بخوره.🤢 ای بابا... باید چه کار می کردم؟ تصمیمم رو گرفتم. با خودم گفتم:« فقط سالاد می‌خورم و تو یه فرصت مناسب، که جماعت مشغول لمبوندن و حرف زدن ان، سوپ رو با ملخ هاش تحویل یکی از این گارسونا می دم.» شروع کردم به خوردن سالاد کاهو که دو تا برگ کلم و پنیر هم کنارش بود. سلین گفت:« ا ... پس چرا سوپ نمی خوری؟» گفتم:« خب، خیلی گشنه ام نیست یکیش رو بیشتر نمیتونم بخورم. ترجیح‌میدم سالاد بخورم. درسته که سوپ فوق العاده است اما سبزیجات خیلی برای سلامتی بهتره!»😉 من از سرگشنگی و بی غذایی کاهو میخوردم و اطرافیان در وصف فواید رژیم و غذاهای گیاهی حرف می‌زدن و هی من رو تشویق می کردن و می ستودن! به‌به و چه‌چه بود که به هوا بلند بود و من سر تکون می دادم که تشویق دوستان بی جواب نمونده باشه. غذای بقیه و کاهوی من که تموم شد، نوبت دسر شد. توی منوی دسر ها دنبال یه دسر بزرگ و حجیم میگشتم؛ بلکه به زور و ضرب دسر یکمی سیرشم. همه سفارشامون رو دادیم. هنوز آخرین جملات حضار در تحسین رژیم من تموم نشده بود که گارسون، جلوی چشم اون جماعت رژیم پرست، یه ظرف بزرگ بستنی گذاشت جلوی من؛ چهار پنج تا گلوله خوشگل بستنی با شکلات و خامه و توت فرنگی و یه مشت فشفشه و جنگولک روش!🍧🍨 با چنان عشقی به ظرف بستنی نگاه می کردم که جرات سوال کردن برای هیچکس نموند. 😍ته دلم با بستنیا دردو دل میکردم و از جفای روزگار میگفتم و اینکه اون روز چقدر گشنه مونده ام و اون بستنی ها مثل نوریه در تاریکی معده!😂 اونقدر انگیزه داشتم که بدون توجه به نظر اطرافیان باقاشقم تا ته بستنیا رو بخورم.😋 صدا از کسی در نمی اومد. شاید هم همه مشغول حرف زدن بودن. اصلاً توی اون لحظه برام فرقی نمی کرد. اگه کسی هم چیزی می گفت، من نمی شنیدم؛ چه در تحسین رژیم غذایی چه در نکوهش رژیم غذایی. همیشه معتقد بودم نباید برای حرف مردم اهمیت قائل شد!😂 پایان 🍹 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf ميخاے از اولش بخونے؟🙃🎈↓ 🌿{https://eitaa.com/zfzfzf/7054
❣خدایـــ💓ــا❗️ امسال ماہ رمضون ☀️ ☀️ لدفن🙏 حواست بہ 💕 آبجے چـادریــ💓ـــا 💕 باشہ 🔆 هواشونو خیلے داشتہ باش 🔆 🍃🌸🍃〰〰 🌺 〰〰🍃🌸🍃 💕🌱•|『 @zfzfzf... |•💕🌱 ♥️ ⇢♥️⃟◍ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
@Eashg313_bot(3).attheme
124.9K
💕 🌙 🌿 ☁️! . [استفاده به براۍ حضرٺ عشق] . . 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
1_56094246.attheme
9K
تم روز 👀 💕 🌙 🌿 ☁️! . [استفاده به براۍ حضرٺ عشق] . . 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
ღツ جانِ ‌بی‌جمال ‌جانان‌ میل‌ جَھان‌ ندارد؛ هَرڪس ‌ڪه ‌این‌ ندارد، حَقا ڪه‌آن ‌ندارد..♥‌.• ♡『☕️🍩』♡ 💕🌱•|『 @zfzfzf... |•💕🌱 ♥️ ⇢♥️⃟◍ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
•{ 🌙 •{ 🌱 •{ 🌸 •{♥️ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
√•ツツ•√ 🍃 رمضان یعنے ... ماهے که در آن با هر نفس کشیدنت، میتوانے دنیا را به خوشبختے نزدیکـ ‌تر کنے!!! پس حتے برای نفس‌هایت هم نیت کن ... ☺️✋ 💜 💕🌱•|『 @zfzfzf... |•💕🌱 ♥️ ⇢♥️⃟◍ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
پخش‌زنده از کربلامعلی‌بین‌الحرمین حوالی ساعت ۲۲:۰۰ به ‌وقت ایران و ۲۰:۳۰ به ‌وقت | شب‌ های ماه مبارک اینستاگرام ‌برنامه مخاطب‌خاص ... https://instagram.com/_u/MokhatabTV3 ... 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
هدایت شده از ˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
سلام دوسٺاݩ امࢪوز پست هاموݩ ڪم بودݩ😔 اما فࢪدا خیݪۍزیاد پست داࢪیم🤗😍 پس منتظࢪ یھ فعاݪیٺ عاݪۍ باشید🌿💕 تا فࢪدایۍ عاݪۍ بدࢪود💫 [تبادل ڪنیم بࢪاے بزࢪگ تࢪ شدݩ جمعمون؟✨ ]
هدایت شده از ˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
بِسّمِـ‌‌ رَب‌ اݪـشُـهَـدا ♥️
[🌸🕊] آن ها چفیه داشتند… من دارم!!!👌 آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند… من حجاب دارم تا زهرایی زندگی کنم…❣ آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود… من حجاب دارم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…😶 آنان موقع شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند… من حجاب دارم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…😶😶 آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند … آنان سرخی خونشان را به حجاب امانت داده اند… من حجابم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم..🙂🙂 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
جزء 14.mp3
9.04M
4️⃣1️⃣ (تحدیر) جزء چهاردهم قرآن کریم ✨حجم 8.6 مگ 🕕زمان: 37 دقیقه | 🎙قاری: احمد دباغ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
♡دعای روز •|چهاردهم|• ماه مبارک رمضان♡ {التماس دعا} 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf