eitaa logo
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
3.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
373 ویدیو
155 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مـےشنوۍرفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. اِرتباط، @Katrin_a ˘˘ شروط: @Shartha ! • . - اللھم‌عجل‌لولیک‌الفرج(꧇︕
مشاهده در ایتا
دانلود
امتیازات شرڪت ڪننده ها🌿 1 2✅✅✅ 3 4✅✅ 5 6✅✅ 7 8 9 10 11 12 13 14✅✅✅ 15 16 17 18 19✅✅✅✅ 20 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
رفیـق! اندازه بغـض قنـاری دوستت دارم !! خیـال نکن کم است قناری بغـض کنـد میـمیـرد..  ‌‌‌‌‌‌🥀💔 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
990116-Panahian-ZarooratOmidBarayeZohoor-02-18k.mp3
9.05M
#امام_زمانی :)🌻🖇 🕌 جلسات مجازی 🔻موضوعات: - توقع امام‌زمان(ع) از جوانان چیست؟ - امروز بهترین کمکِ مستقیم برای مقدمه‌سازی ظهور چیست؟ - چه‌کار کنیم که توجه مدام به امام‌زمان(ع) داشته باشیم؟ ♥️🌙🌱↯ *-*| @zfzfzf |*-*
Γ🌿🌻🔗°○ در دنیا جز شما خبࢪۍ نیست . . شما تنھا خبࢪِ خوش ایݩ عالمید:)🌱! 『یَابݩ‌یآس؛』 :)😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 ♦️♦️ خاطرات سفیر 8 ♦️♦️ 🔸🔸 تاثیر تلفظ دقیق کلمات بر نتیجه بحث 🔸🔸 🔹🔹 قسمت اول 🔹🔹: این مورد دیگه که باعث خجالت بود!😝 هرچی فکر می کنم میفهمم چرا آدم باید تلفظ یک کلمه ساده رو یادش بره.😳 خانم فراندون، منشی لابراتوار، که به اصرار خودش ملیکا صداش میکردم، واقعاً زن مهربونی بود. 😇هر روز ساعت ۱۰ صبح بهم تلفن می زد که از توی اتاقم، طبقه سوم،برم توی دفترش، طبقه چهارم، تا با لوغانس (Lorence) و اغنو (Amaud) قهوه بخوریم؛ من چای و اونا قهوه.☕️ در همین حین از فرصت استفاده می کرد و درباره هر چی که به ذهنش می رسید حرف می زد. از وقتی پای من به این لابراتوار رسیده بود، از اونجا که اولین و تنها ایرانی حاضر توی اون دپارتمان بودم، به محض این که جماعت چشمشون به من می افتاد یاد سوالا و انتقادا و پیشنهادا شون درباره ایران می افتادن و این خیلی اذیت کننده بود.😖 چون اگه مجبور باشی هرجا میری هی جواب پس بدی،واقعاً به اعصاب فولادین نیاز پیدا می کنی.😟 یکی از ویژگیای فرانسویایی که من باهاشون سر و کار داشتم این بود که طرف جمع بودند نه طرف حق!😒 یعنی اگه با شما تنها بودن. حق با شما بود. کافی بود دوتا فرانسوی کنارشون باشه؛ اونوقت مخالف شما می شدن. 😕این که اصلاً نمی‌شود روی مهربونیا و حمایتاشون حساب باز کرد.😔 اون روز یکی از روزهای بود که یه استاد محترم و حتی شاید خیلی محترم به جمع ما اضافه شده بود و با اصرار ملیکا مونده بود تا یک قهوه بخوره، بعد بره. ☕️ ملیکا، که علاقه زیادی به حرف زدن داشت، شروع کرد به صحبت. _ این خانم جوون دانشجوی جدید ماست. ایرانیه. گفتن نداره؛ واضحه که ایرانی‌ها عرب نیستن. پارس هستن. ( چی چی واضحه؟ همه اینارو خودم بهش گفته م. خودش هم فکر می کرد ما عربیم!)😏 چند روزیه که اومده به این شهر. این شهر و این لابراتوار رو خیلی دوست داره. ( دروغ میگه! اینارو من نگفته م. هرکی ندونه، شما می دونید که من آرزو داشتم دانشجوی انسم باشم؛ نه اونجا.😡) و البته چون مسلمونه نمیتونه با آقایون دست بده. ( باریکلا ملیکا! این یکی رو خیلی خوب و به موقع گفت) 😜 استاد خیلی محترم گفت:« خوشبختم! امیدوارم بهتون خوش بگذره.» این غایت آمال العارفین مردم فرانسه ست.😁 همه چیز داشت خوب و خوش به مرحله اتمام نوشیدن قهوه می رسید☕️ و همگان از سفر به کشورهای کهن و از جمله ایران و تخت جمشید و اصفهان صحبت می کردند که یهو ملیکا، که چند دقیقه ای میشد سکوت اختیار کرده بود،جهت به نمایش گذاشتن معلومات پنهانش و به رخ کشیدن ویژگیای فرهنگی فرانسه جلوی اون سه نفر😒،گفت:« دیدن کشورهای مختلف باعث میشه تجربیات آدم زیاد بشه و فرهنگای مختلف را بشناسه. مثلاً ایرانیا اکثر مسلمون ان. من اسلام رو میشه گفت خیلی خوب می شناسم (!) واقعا یه فرهنگ متفاوته از اونجا که مثلاً توی فرانسه رایجه. مثلاً اسلام به مردم گفته که میتونن ۴ تا زن بگیرن؛ ولی توی فرهنگ ما اصلاً این طور نیست. غیر از اینه لوغانس؟»😳 _ آه .... اصلا حرفش هم نزن! فکر می کنم یه زن فرانسوی هیچ وقت نتونه بپذیره که همسرش سه تا زن دیگه هم بگیره. اصلا چنین اجازه‌ای به همسرش نمیده. البته، خوب اینجا فرانسه ست. فکر می‌کنم ایران هم وقتی بیشتر پیشرفت کنه زنا میتونن حقشون رو از مردا بگیرن.😡 ادامه دارد..... 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 ♦️♦ خاطرات سفیر 9 ♦️♦️ 🔸🔸 تاثیر تلفظ دقیق کلمات بر نتیجه بحث 🔸🔸 🔹🔹 قسمت دوم 🔹🔹: این تیکه آخر رو به عنوان دلداری و بشارت به من گفت😠 ....... بشارت یه منجی! 😏 و شروع کردن به تحلیل مسائل فقهی اسلام. من حرف نمی زدم. آخه چی میگفتم؟ 😣 آخه از کجا شروع؟ 😖اما دیدم داره اینجوری برداشت میشه که همه کشفیات ذهن ایشون درسته و لابد مسلمونا تا امروز به این چیزها فکر نکرده ان یا جوابی براش نیست. 😔 گفتم:« اسلام به مردا توصیه نکرده که ۴ تا زن بگیرن. در واقع اسلام تعداد همسران یه مرد رو کاهش داده و محدود کرده.😏 قبل از اسلام رسم بود که مردا تعداد زیادی زن داشته باشن. همین بیخ گوش شما پادشاه هایی بودن که تا ده تا همسر داشتن.🤴 کاملا هم طبیعی و عرف بود. اسلام که اومد این تعداد رو محدود کرد؛ تازه، با شرایط خیلی خاص و سخت. از طرفی جنگ‌هایی که اتفاق می افته باعث میشه مردا کشته بشن و این وسط زنایی بمونن بعضا با بچه که توانایی پرداخت مخارج زندگی رو نداشته باشن. اینجا چه اشکالی داره که یه مرد، به طور قانونی، سرپرستی او رو هم، با رضایت همسرش، به عهده بگیره؟ همسر اون زن برای دفاع از من هم جنگیده. چطور زمان جنگ زن پذیرفت که همسرش برای دفاع از خودش و دیگران به جنگ بره؟ خوب، چه اشکالی داره همسر من در چنین شرایطی برای اونا هم نون آور بشه؟ ضمن اینکه تا اونجا که من اطلاع دارم زنای فرانسوی، که نمی تونن بپذیرن همسرشون سه تا زن قانونی داشته باشه، با زنای غیر قانونی همسرشون خیلی راحت کنار میان.😏 چون ملیکا دیروز به من گفت که متاسفانه اینجا ۷۰ درصد مشتریان زنای خیابانی مردای متاهل ان و تازه این جدا از معشوقه هاییه که اونا خارج از خونه دارن و غالباً زنا به خودشون اجازه نمیدن وارد حریم آزادی همسرشون بشن و در این مورد دخالت کنن.» 😔 حالم به هم میخوره از این آزادی! 🤢 این جمله آخری رو خود ملیکا بهم گفته بود که راست یا دروغ دیگه نمیتونست نفی ش کنه. ملیکا و بحث رو عوض کرد و از در و دیوار گفت و درباره شنیده هاش از اسلام چند تا سوال کرد؛ یکی چرت تر از اون یکی. من در پاسخ به پرسش با خونسردی می گفتم:« نه، این دروغه!» .... « این هم دروغه.» 🤔.... و هر بار که این جمله رو به زبون می آوردم میدیدم لبخند ملیحی روی لب همه میشینه؛😁 روی لب همه، جز آقای استاد خیلی محترم که سمت راست من روی تنها صندلی اتاق نشسته بود. سوال و جواب چند بار تکرار می شد و من هر بار مؤکدا میگفتم:« این دروغه.» بعد تر فهمیدم این جمله به فرانسه می شده: « c'est mensonge » با تلفظ « سِه مُن سُنژ » اما من هر بار این جمله رو اینطور تلفظ می کردم:« c'est mon singe » با تلفظ «سِه مُن سَنژ.» و این جمله یعنی « این میمون منه!» 🙊 و از شانس بد من اشاره به یه جنس مذکر هم داره. 😳 بار آخری که این جمله رو گفتم و متحیر بودم که چرا لپای همه گل انداخته، 🤣 استاد درحالی که واقعاً کلافه شده بود گفت:« نخیر مادمازل! من میمون شما نیستم.» 😬 تازه متوجه شدم در همه اون مدت دست راستم هم به سمت استاد اشاره می کرده.🙈😝😂 پایان 🍹 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 ♦️♦️ خاطرات سفیر 10 ♦️♦️ 🔸🔸 آغاز یه دوستی 🔸🔸: ساعت ۶ عصر از دانشگاه برگشتم خوابگاه.🕕 یه راست رفتم توی آشپزخونه، با دوتا سیب زمینی🥔 و یک بسته پنیر پیتزا🍕و سس مایونز؛ که خداوند انشاالله هر آینه بر قبر مخترع نور بتاباند! .....✨ اولی رو بذارید توی ماکروویو ۲ دقیقه بپزه. بعد دومی و سومی رو بریزید روش و بخورید تا غم دنیا یادتون بره.🥘 داشتم میخوردم و کیف میکردم و غم دنیا یادم می رفت که یهو سمیه وارد آشپزخونه شد و صاف اومد نشست اون ور میز، تقریباً روبروی من، و من غمباد گرفتم.😕 سمیه یه دختر الجزایری بود که روزای قبل توی بحث طرف عمر گرفته بود.🙁 سلام و علیک کرد و پرسید:« به نظر تو خدا وجود داره؟»😟 _ نداره؟ _ چرا، داره. اما نمی دونم وقتی ازم میپرسن چطور باید اثباتش کنم. نیم ساعتی سر این مسئله صحبت کردیم و من یاد بچگیام افتادم؛ اون که چهار پنج سالم بیشتر نبود و مادرم، که همه موفقیتام رو از ایشون دارم، به من می گفت: « بیا بازی کنیم .... تو یه مسلمونی و من یه کافرم ... ببین میتونی به من ثابت کنی که خدا وجود داره.» و من چقدر این بازی ها رو دوست داشتم. مادرم، بدون ملاحظه سن من، استدلال هایی در رد خدا می آورد که من رو جدا به شک می‌نداخت. بعد خودش توضیح میداد که جواب این شکیات چیه و دوباره ادامه بازی.😁 بعد از موضوع اثبات خدا، سمیه بدون مقدمه گفت:« میدونی ... من نماز نمیخونم.📿 نه اینکه مخالفش باشم؛ اما مطمئنم خدا خیلی بزرگتر از اونه که بخواد بابت این چیزها ناراحت بشه.» 😐ادامه داد:« البته روزه می گیرما! خیلی هم به خدا معتقدم.» فکر کردم این دختر اگه نمی خواست کسی قانعش کنه که نماز بخونه، اصلاً این مسئله رو مطرح نمی‌کرد. اینه که مطمئن شدم فقط دنبال بهونه ست تا دوباره نماز شروع کنه. 🤔 خونسرد گفتم:« خب، بیخود روزه میگیری. دیگه نمیخواد بگیری.» یه کم چشماش گرد شد.😲 گفت:« واسه چی؟» گفتم:« واسه چی بگیری؟» _ واسه اینکه اگه نگیرم، گناه داره. _ کی گفته گناه داره؟ یه کم عصبانی شد. 😠 فکر کرد دستش انداختم. _ یعنی چی؟ چطور نمیدونی؟ خدا خودش گفته. _ خدا خودش به تو گفته:« اگه روزه نگیری، گناه داره. اما اگه نماز نخونی، گناه نداره.»؟😏 _ نه! اما روزه رو باید گرفت. _ خدا خیلی بزرگتر از اونه که بخواد از روزه نگرفتن تو ناراحت بشه.🙂 _ خب، چرا باید نماز خوند؟ و این سوال کافی بود برای این که مجبور بشم درباره خیلی واجبات دیگه هم توضیح بدم.😩 توی همین هیروویر و وسط صحبت درباره نماز و خدا و اطاعت از خدا، یه دختری هم اومد روبروی ما نشست. داشت واسه خودش شیر کاکائو درست می کرد؛🥛🍫 اما به حرف های ما هم خیلی جدی گوش میداد. صحبتام با سمیه تموم شد. یه جوری بهم نگاه می کرد. اون قدر نگاهم کرد که سلام کردم! _ سلام.😉 _ سلام. خوبی؟😜 هورا 😍... عین خودم زود دختر خاله شد. ادامه دادم:« خوبم. تو چطوری ؟ چه خبر از مامان اینا؟» پقی زد زیر خنده.😂 _ مامانم؟ خوبه. بهت سلام رسوند! دوتایی شروع کردیم به خندیدن.😂 به نظرم دختر خونگرمی اومد. حداقلش این بود که شوخی رو درک می‌کرد. هرکی یه بار توی عمرش به یه آدم «شوخی نفهم» برخورده باشه میفهمه چی میگم.😜 بدون اینکه اسم و رسم همدیگه رو بدونیم شروع کردیم به حرف زدن از در و دیوار. کم کم بقیه هم اومدن دور میز ما. چقدر روحیه ما دوتا شبیه بود. چقدر از پیدا کردن همدیگه خوشحال بودیم.😊 ازش پرسیدم:« اسم چیه؟» _ اَمبروژا (Ambrosia). همین کلمه توی فرانسه به طور دیگه ای تلفظ میشه. فرانسویا «اَمغُزی» صدام می کنن. تو چی صدا می کنی؟ _ من؟ بهت می گم عم قِزی!😂 و داستان عم قزی رو براش تعریف کردم. بعد ها هر وقت صداش میکردم «عم قزی» خودش با لهجه خیلی خنده دار می گفت: «دور کلاش قرمزی!»😂 گفتم:« خودت کدوم اسم رو دوست داری؟» گفت:« همون اسم خودم.» و پرسید:« راستی، تو کجایی هستی؟» گفتم:« من ایرانی ام. تو چی؟»☺️ نگاه همه بچه ها به سمت ما دوتا برگشت. چند ثانیه مکث کرد، سقف رو نگاه کرد، لپاش رو باد کرد و همه هواش رو قورت داد. بعد گفت:« من امریکایی ام.»😳😆 بدون این که هیچ توضیحی به هم بدیم نزدیک یه دقیقه میخندیدیم؛ 😁 اونقدر که اشک هر دومون در اومد. چقدر سخته توضیح دادن حسی که در این لحظه داشتیم و چقدر پشت خنده ها حرف رد و بدل شد! بعد از پاک کردن اشکامون، امبروژا ازم پرسید:« تو با من دوستی دیگه؛ نه؟» گفتم:« معلومه.» و بعد برام توضیح داد که بیشتر بچه های فرانسوی ساکن خوابگاه از وقتی فهمیده ان آمریکاییه باهاش حرف نمی زنن.😔 اون روز اون قدر باهم حرف زدیم تا نگهبان شب اومد و ما رو از آشپزخونه بیرون کرد تا درش رو قفل کنه. ما هم از رو نرفتیم. 😜تا نصف شب کنار پاسیو صحبتمون رو ادامه دادیم.😁
امبروژا نگران بود. از کشورش به شدت بدش می اومد بهم گفت:« می ترسم اگه وضعیت کشورم همین جور پیش بره، در آینده کسی حاضر نشه با بچه های من دوست بشه.»😔 حرفای اون برای من خیلی جالب بود و حرفای من برای اون. باورم نمیشد اینا رو دارم از زبون اون میشنوم؛😳 اونقدر که چندبار شک کردم شاید داره ادا در میاره یا به هر دلیلی که من نمیدونم داره دروغ میگه.🤨 اما گذشت زمان بهم نشون داد که اینطور نبوده.😌 چقدر زود با هم دوست شدیم ...❤️ چقدر زود حس همدیگه رو فهمیدیم ...🧡 چقدر زود به هم وابسته شدیم ...💛 چقدر زود با هم صمیمی شدیم ... 💖 پایان🍹 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی خب الان رای ها رو اعلام میکنم✨😄 راے ها از این قراره⇩⇩ 1 2✅✅✅ 3✅✅ 4✅✅ 5 6✅✅ 7 8✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅ 9✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅ 10✅✅✅✅✅ 11 12 13 14✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅ 15✅ 16 17 18 19✅✅✅✅✅✅✅✅✅ 20✅✅✅✅✅✅✅
چࢪا اینجورے میڪنید؟؟؟ به خاطر این کار همھ راے هاتون حذف میشه😔❌
شرڪت کنندھ شمارھ 9 بࢪندھ شدݩ ھمبارڪشوݩ باشھ تشریف بیارݩ پی وی جایزه ها شون رو تحویݪ بگیࢪݩ💕🌿 @Sarbaze_mahdi_86
💟 |💔| رفاقـت خوبه ختـم به خیـر بشه خيـر مثلِ 🕊🥀 از رفاقت تا شهادت🕊 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
#امام_زمانی :)🌻🖇 عکس_نوشته✨ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
هدایت شده از ˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
بِسّمِـ‌‌ رَب‌ اݪـشُـهَـدا ♥️
♡دعای روز •|نهم|• ماه مبارک رمضان♡ {التماس دعا} 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
4_5967437559746266666.mp3
8.67M
9️⃣ (تحدیر) جزء نهم قرآن کریم ✨حجم 8.02 مگ 🕕زمان: 36 دقیقه | 🎙قاری: احمد دباغ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
🍯🍭~🌵 ٺو را دوسٺ دارم|♥️|○◯➺ و این دوسٺ داشتݩ... حقیقتۍ اسٺ کهـ مرا🌸✨ بهـ زندگۍ دلبسته مۍ کݩد♡ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
یک جمله یادم آمد یکی از بزرگان تاریخ خودمان برای همین صد سال قبل تقریبا پنجاه شصت سال قبل، یک جمله را از او نقل می‌کردند در این مبارزات مشروطه و اینها، نام او بر سر زبان‌هاست خیلی‌، می‌گویند او به یارانش، به دوستانش می گفت بجنگید، مبارزه کنید، در همان وقتی که می بینید کار سخت است، باز هم مبارزه کنید، تا وقتی که ببینید که قطعاً شکست خواهید خورد ، برسید آنجا که ببینید الان دیگر قطعاً شکست خواهید خورد وقتی رسیدید به آنجایی که دیدید حتما شکست می خورید، باز هم مبارزه کنید آن وقت پیروز خواهید شد و این حرف درستی است. 📚 ص 363 🌸 🌿 پ.ن وقتی کاملا خودتو شکست خورده میدونی ولی دوستت برات اینو میفرسته 😍🍃 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
🍂 ༺🦋😍♥️🍃 {@zfzfzf
‌ خرماگرفته بود دستش به تک تک بچه ها تعارف میڪرد. +گفتم:مرسی +گفت:چی گفتی؟ +گفتم:مرسی ایستاد و گفت: دیگه نگو مرسی؛ بگو خدا پدر مادرتو بیامرزه. 👤| 🌙 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
امروز روز ملي سمپاد هست {سازمان ملي پرورش استعداد هاي درخشان} به‍ عبارتي روز تيزهوشان ها...♥️ (عكس باز شود❕) 🌿 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
عكس نوشته🐹🌙 کرونا🌖 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا