eitaa logo
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
3.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
373 ویدیو
155 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مـےشنوۍرفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. اِرتباط، @Katrin_a ˘˘ شروط: @Shartha ! • . - اللھم‌عجل‌لولیک‌الفرج(꧇︕
مشاهده در ایتا
دانلود
[…♥️…] چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍} {یه جمݪه از حس خودٺ دࢪ موࢪد اقا🌱} 🔸یکی از بزرگترین نعمت هایی است که خدا به ما شیعه ها داده است؛ آن هم نه به همه شیعه ها؛فقط به کسانی که ولایت فقیه را قبول دارند. من آقا رو از ته قلبم دوست دارم این عشق هم از اول بوده و کار خداست😍اصلا عشق آدم های خوب تورو میکِشه خب آدمای بدهم معلوم الان آقاروببین آقای خوبی ها😍سایتون بالا سرمون سیدعلی خامنه ای رهبر عزیزم😊🌸 ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرڪت کننده ←🌺
" اِنالِله و اِنااِلیه راجِعون..." 🕊 شهادت جمعی از دلاور مردان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را محضر امام زمان(عج)، رهبر انقلاب و مردم شهید پرور ایران تبریک و تسلیت عرض مینماییم...◼️ 🖤🖤🖤🖤🖤 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
[…♥️…] چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍} از امام زمان میخواهم که کشور خود را بہ ساحل نجات برساند😍 {یه جمݪه از حس خودٺ دࢪ موࢪد اقا🌱} تو بهترین و زیبا ترین جمله ی سال را میگویی🍃 ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرڪت کننده←🌺
[•°ღ°•] 🌱 ذِڪرِ نامَٺـ تَنفُـس بھِ من َ آموخت♥️ { }🌿 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_زمانی 🍁💕 ⭕️چطور بفهمیم واقعا به امام زمان ارادت داریم یا نه ؟ 👤استاد رائفی_پور ♥️🌙🌱↯ *-*| @zfzfzf |*-*
به قول یه عزیزی توی این ۴۰ سال چرا انقدر خطای انسانی نداشتیم؟؟؟ شیخ حسن چقد خاطره ساخت برامون😐
بریم سراغ اعمال امروز♥️🌿😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز هفدهم ماه 🌙 اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ، وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ، يَا مَنْ لا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ، يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. 🔹خدایا مرا در این ماه به سوی کارهای شایسته هدایت فرما، و حاجتها و آرزوهایم را برآور، ای آن که نیاز به روشنگری و پرسش ندارد، ای آگاه به آنچه در سینه جهانیان است، بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست.🍃 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
AUD-20200511-WA0005.
8.05M
7️⃣1️⃣ (تحدیر) جزء هفدهم قرآن کریم ✨حجم 7.6 مگ 🕕زمان: 33 دقیقه | 🎙قاری: احمد دباغ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾•°ღ°•﴿ 【• ☺️ •】 . . 😇|• پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: 😍|• برترين [مرتبه] ايمان آن است كه بدانى هركجا باشى خدا با تو است. 📚|• نهج الفصاحه, ص۲۲۹ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
[…♥️…] چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍} اگر کسی به حجاب و دختر چادری باتحقیر نگاه کرد تحقیرش کنید. ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرکت کننده ←🌺
چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍} تڪ تڪ جملاٺ امام خامنہ‌ای خاص و زیباسٺ و بہ دل میچسبہ😍 {یه جمݪه از حس خودٺ دࢪ موࢪد اقا🌱} روزی می‌رسد ڪہ عڪس آقامون و عڪس امام زمانمون ڪنار هم میزنیم سردر ڪاخ سفید✌️🏻😇 هرچی بگم نمی‌تونم حسم رو نسبت به آقا توصیف ڪنم🌸 ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرڪت کننده←‌🌺
[…♥️…] چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍} 👥نوجوان های ما در بخش های مختلف،هم خوب عمل میکنند،هم خوب میفهمند. که در سن شانزده هفده سالگی است،در موارد بسیاری،از آن زمانِ دوران جوانیِ امثال این حقیر تا بیست و پنج،بیست و شش سالگی و شاید بعد از آن،امروز مسائل را میفهمد. {یه جمݪه از حس خودٺ دࢪ موࢪد اقا🌱} اللهم احفظ قائدنا و نور عیننا الامام الخامنه ای 😍💙 ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرڪت‌کننده‌←‌🌺
[…♥️…] چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍} همه جمله های حضرت آقا😍 {یه جمݪه از حس خودٺ دࢪ موࢪد اقا🌱 توصیف نا پذیرـے🙈😍 و این را به غیر تو...🍃 ✨ در وصف هر ڪســے👇 بگویم تعارف است✨ ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرڪت کننده ←🌺
[…♥️…] چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍} همه ی جملاتشون {یه جمݪه از حس خودٺ دࢪ موࢪد اقا🌱} دوست دارم که یکی از فدایی هات باشم ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرڪت کننده🌺
[…♥️…] چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍}↓ «امروز نياز زمانه در درجه‏ اول، هوشيارى و بيدارى و آگاهى و حفظ جرأت و قدرت اقدام است.»💪 ↑ {یه جمله از حس خودٺ در مورد اقا🌱} ↓ هر چه نفس دارم همه تقدیم به وجود پاک شماس آقا جان😍☺️❤️🌺 ↑ ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرڪت کننده ←🌺
[...❤...] چالش بهترین عکس از رهبرمون🌿 {کدوم جمله از آقا بهتون میچسبه ؟؟😍} همه جمله های حضرت آقا😍 {یه جمله از حس خودت در مورد آقا🌱} با خامنه اي کسي نگردد گمراه او درشب فتنه مي درخشد چون ماه در هرنفسم برای او میخوانم لاحول ولاقوە الا بالله.... دیدنت آرزومه❤❤ 💕 @Sarall 💕@zfzfzf شرڪت کننده←🌺
[…♥️…] چاݪش بہتࢪیݩ عڪس از ࢪهبࢪمون🌿 {ڪدومـ جمله از اقا بهتوݩ میچسبه؟؟😍} ایسٺادگے و مقاومٺ تنھـــا ࢪاه دفاع از اسلام و انقـلاب اسٺ . {یه جمݪه از حس خودٺ دࢪ موࢪد اقا🌱} هرڪہ دلارام دید از دلش آرام رفٺ بازنیابد خلاص هرڪہ در این دام رفٺ ڪانالہاے بࢪگزاࢪڪننده چاݪش↓ 💕✨➺°.•@Sarall 💕✨➺°.•@zfzfzf شرکت کننده ←🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷. ♦️♦️ خاطرات سفیر 30 ♦️♦️ 🔸🔸 او 🔸🔸 🔹🔹 قسمت دوم 🔹🔹: چند شب پیش تلفنی با نامزدم صحبت کردم .... هیچ امیدی نیست.😔 نه این که نتونه ؛ نه ... نمیخواد خدا رو ببینه ... من میدونم چرا ... چون اگه خدا رو نبینی، مجازی هر کاری انجام بدی. و این چیزیه که من ازش متنفرم.😠 چند شب پیش به من گفت که مثل همیشه خیلی دوستم داره، اما حاضر نیست درباره این مسئله فکر کنه.» صداش می لرزید. ادامه داد:« من هم بهش گفتم که من هم خیلی دوسش دارم، اما خدا رو خیلی بیشتر از اون دوست دارم. به همین دلیل دیگه حاضر نیستم به ازدواج با اون فکر کنم.» رو کرد به من. خدا توی چشماش چشمه جاری کرده بود.😢 با بغض گفت:« این یعنی من به خاطر خدا به عزیزترین دوستم گفتم نه. پس، من برای خدا زندگی می کنم. این همون چیزیه که تو اون روز به ویدد میگفتی؛ نه؟ اینکه آدم های هستند که همه زندگیشان برای خداست و نه فقط ساعات دعا کردنشون ... من هم جزء اونام ... مگه نه؟» گریه می کرد😭. حس کردم فشار زیادی روی قلب شه. خودش ادامه داد:« من برای خدا زندگی می کنم. حالا می خوام بدونم واقعا خدا چه چیزهایی گفته. من نگرانم! پریشب تا دیر وقت با بچه ها درباره مسیحیت و اسلام صحبت کردم. ریاض گفت که مسیحیت تحریف شده. این راسته؟ ... اون بهم گفت که بیام پیش تو و این سوالا رو از تو بپرسم. حالا تو رو من بگو اگه اونایی رو که من تا حالا خوندم خدا نگفته؛ پس خدا چی گفته؟» بغلم کرد. اشکاش روی مقنعه م میریخت. 😭 کنار اتوبان نشستیم؛ کاری غیر معمول و غریب. یه نفر این گوشه اتوبان داشت برای خدا گریه میکرد؛ کاری غیر معمول تر و غریب تر. چه حالی شدم! بغلش کردم. باهاش نشستم. باهاش به از دست دادن یه عزیز فکر کردم. باهاش به خدا متوسل شدم. باهاش گریه کردم.😭 باید برای خدا از عزیزترین متعلقاتت بگذاریم تا خدا برات دعوتنامه اختصاصی بفرسته. گفتم:« اشکای فرشته ها روی صورت تو چیکار میکنه دختر مسلمون؟!»😇 سرش رو بلند کرد. نگاهم کرد. گفتم:« اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر خدا. تو خودت گفتی که تسلیم خدایی!» از پشت چشم های چشماش خندید. گفتم:« من به دوستی با تو افتخار می کنم. خدا به همه کمک میکنه. اما تو، به خاطر خدا، از عزیزترین فرد زندگیت گذشتی. مطمئن باش اون برای اینکار تو پاداش خیلی ویژه ای در نظر گرفته. اون به تو خیلی ویژه کمک میکنه. من یقین دارم تو اون چیزی رو که دنبالشی پیدا می کنی.»😊 درباره مسیحیت حرف زدیم. درباره دین داری صحبت کردیم؛ درباره زندگی با افراد معتقد، درباره «عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم.» و چقدر از شنیدن این آیه لذت برد!😍 قرار شد برای یکی از کشیش‌های ای که بهش اعتقاد داره ایمیل بزنه و درباره تحریف انجیل بپرسه. کم کم داشتم می فهمیدم چرا اون دختر باید سر بحث‌های ما سر می رسید و باید همیشه توی گفت‌وگوهای ما می بود.😉 توی خوابگاه یک اتفاق خیلی قشنگ افتاده بود و اون اینکه یه سری جلسات بحث منظم شروع شده بود و برای من خیلی جالب بود که بچه ها اونقدر جدی بحثا رو دنبال می کردن. خیلی احساس رضایت می کردم. خیلی خوشحال بودم. از خدا میخواستم همون کارگرای خوبی برای خدا باشیم. اون تنها کسیه که دستمزد خدمتکاراش رو خیلی بیشتر از اونچه حقشونه بهشون میده.😌 پایان 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf ميخاے از اولش بخونے؟🙃🎈↓ 🌿{https://eitaa.com/zfzfzf/7054
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 ♦️♦️ خاطرات سفیر 31 ♦️♦️ 🔸🔸 «جشن دوستی»ی دانشگاه 🔸🔸 🔹🔹 قسمت اول🔹🔹: قراربودتابستون یه کنفرانس درباره ی طراحی محصولات برگزاربشه ومن داشتم براش مقاله می نوشتم.می خواستم توی بخش طراحی وفرهنگ شرکت کنم. برگزارکننده فرانسه بود؛ اما مکان برگزاری مراکش بود.یه روز،بعدازآماده کردن بخشی ازمقاله وبرای رفع خستگی،یه سر رفتم پیش ملیکاکه قبلاهزاربار گفتم که منشی لابراتواره😒.ملیکاولوغانس داشتن باهم حرف می زدن.اجازه گرفتم که برم تو وملیکابلند دادزدکه همه ی ایرانی هامی تونن هروقت که خواستن،بدون اجازه،وارداتاقش بشن؛چون ارادت زیادی به همه شون داره😁.بعیدمی دونم ملیکابدونه که ایران هفتادمیلیون جمعیت داره!😂 بحث ملیکاولوغانس درباره ی جشن شنبه شب دانشگاه بودکه ظاهرا همه ی استاداوکارمندا،به اتفاق همسر یا دوستشون،توی اون شرکت کرده بودن.حال وهوای حرفای ملیکاچندان خوشحال کننده نبود.داشتن درباره ی یکی ازاستاداصحبت می کردن که بعدازمست کردن رفتاربدی ازخودش نشون داده😔.لوغانس می گفت:«چرا....خوب هم حواسش بود! اون عادتشه.همیشه بعدش می گه من مست بودم؛هیچی یادم نمی آد امادروغ می گه. انگارمن احمقم ونمی فهمم مست یعنی چی!» ملیکاگفت:«من همیشه متنفربودم ازکسایی که حدخودشون رونمی شناسن فیلیپ ( یکی از استادهای لابراتور مهندسی الکترونیک) هیچ وقت شعورش نمی رسه که باید با یه خانم چطور رفتارکنه.دیدی چه کارکردمردک احمق!ژک (همسر ملیکا) کل یکشنبه رو با من دعوامی کرد.البته اصلا بهش حق نمی دما!دیروزم بهش گفتم مگه وقتی توازهرفرصتی برای نگاه کردن به زنا استفاده می کردی من جلوی آزادی توروگرفتم؟»😟 به وضوح صورتش قرمزشده بود.روی صندلی چرخ دارش بود؛ ازهمونا که خیلی دوست دارم روش بشینم وپابزنم وبرم اینور اونور!😁دست به سینه نشست.پای راستش رو انداخت روی پای چپش وهمونطورکه روی صندلی جلو وعقب می رفت زل زد به تلفن روی میز.لوغانس پاشدکه بره توی اتاقش .همونطورکه می رفت گفت:«ماهمیشه باآدمای باشعورسروکارنداریم.» ملیکارودوست داشتم .اصلا دلم نمی خواست ببینم ناراحته.شاید این حسم توی قیافه م پیدا بود. سعی کرد به زور لبخند بزنه. بهم گفت:« آره دخترخاله ایرانی من....لوغانس راست می گه.مشکل اینه که ماهمیشه باآدمای باشعورسروکارنداریم.» _خیلی ناراحتی ملیکا! _بله که ناراحتم.وقتی آدماهنوزشعور زندگی کردن باهم روندارن،وقتی نمی فهمن کجا چه رفتاری داشته باشن،بایدهم ناراحت بود. _موافقم باهات،امادرست نمی فهمم چی شده؛البته اگه دوست داری بگی! ملیکااونقدردلش پربودکه ترجیح می داد چیزهایی روتعریف کنه که خودش دلش می خواد _ خیلی ازهمین استادایی که امروزدیدی باید می بودی ومی دیدی چه رفتاری داشتن. هانری، رئیس بخش،نه!اون خیلی عاقله.من واقعابه این مرد احترام می ذارم.امابقیه روبایدمی دیدی. ازهمین استادای محترمی که امروزباکت وشلواروکِرِوات خیلی متشخص راه می رن چیزایی دیدم....اگه برات بگم شاخ درمیاری.باعث تاسفه!😔این پی یِرهروقت الکل می خوره می آدپیش من.می بینی چقدر زننده!مردک دستش روگذاشته رو شونه من وپانمی شه بره. گفتم:خب این که تومی گی اشکال نداره حتمامنظوربدی نداشته.به نظرم آدم محترمی می آد. _محترم؟....آره عزیزم.برای اینکه نمی شناسیش!من مست نبودم.کاملامتوجه بودم.اونقدرعقل دارم که نیتش روبفهمم. _تومطمئنی می دونی توی دل اون چی بوده؟ ادامه دارد...... 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf ميخاے از اولش بخونے؟🙃🎈↓ 🌿{https://eitaa.com/zfzfzf/7054
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 ♦️♦️ خاطرات سفیر 29 ♦️♦️ 🔸🔸 او 🔸🔸 🔹🔹 قسمت اول 🔹🔹: _ سلام!😉 سرم رو بلند کردم و نامه ای رو که تازه از نگهبانی خوابگاه گرفته بودم تا کردم. امبروژا بود. جواب دادم:« سلام ... دهه ... تو چقدر زود رسیدی! بیا این هم گل های سهمیه امروزت ... دیگه مجبور نیستم بچسبونم شو روی در اتاقت! بیا مال تو.»😘 گلا رو ازم گرفت و خندید؛ اما مثل همیشه با شیطنت و ذوق. به نظرم آروم اومد. گفت:« بیا بریم ژِآن (Gaent، یه فروشگاه غول و بزرگ اون سر دنیا!).» _ بریم ژِآن چه کار کنیم؟! _ من چه می دونم! بریم آب بخریم. _ خب، می ریم سوپر او (Super U، یه فروشگاه کوچکتر روبروی خوابگاه) آب می‌خریم. چرا بیخود بریم اون سر شهر؟ _ آخه، می خوام باهات حرف بزنم. خب، موضوع فرق کرد. گفتم:« باشه نمازم رو بخونم و بریم.» طبق معمول چند وقت اخیر، موقع نماز در اتاق رو نیمه باز میزارم برای اینکه اگه کسی اهلشه، براش سوال پیش بیاد و بیاد بپرسه.😜 امبر در اتاق رو آروم هل داد و سرش را از لای در آورد تو. مجسم کنید؛ یه در یکم باز که یه سر تا گردن از وسطش اومده تو و بدون اینکه چیزی بگه نگاه تون می کنه.😂 درسته که سر نماز بودم، اما قوه تخیلم که فعال بود! معمولاً وقتی می اومد تو اتاقم و میدید سر نمازم، دوباره در رو پیش می کرد و می رفت؛ اما اون روز این کار رو نکرد. بعد از نماز راه افتادیم که پیاده بریم فروشگاه ژآن. توی راه گفت بچه ها بهش گفته ان که شب گذشته تا ۱۲ شب بیدار بوده ایم و بحث می کردیم. گفتم:«آره» گفت:« بحث سر چی بود؟» گفتم:« طبق معمول، اعتقادی بود!» یعنی اون لحظه حوصله هم نداشتم بیشتر توضیح بدم؛ ضمن این که اونقدر بحث اعتقادی می‌کردیم که فکر کردم دیگه گفتن نداره.😒 خیلی جدی گفت:«اه .... یکی از بهترین شبای زندگیم رو از دست دادم!😳» داشتم با خودم فکر میکردم منظورش از این جمله چیه که ادامه داد:« یه چیزی رو میدونی .... از روزی که تو با یقین گفتی از اون آبنباتا نمیخوری، چون ژلاتین خوک توشه، من هم دیگه نخوردم!»😳 موضوع مال چند شب پیش از اون بود که یکی از بچه ها بهم از این آب نبات کشدارا تعارف کرد و چون توش ژلاتین داره و ژلاتین اروپا هم معلوم از چی تامین میشه، من نخوردم. وقتی امبروژا ازم پرسید که چرا نمی خورم، خیلی جدی بهش گفتم چون خدا دستور داده. تعجب کردم. گفتم:« اما اون دستور مال مسلموناست. تو چرا نمی خوری؟» گفت:« مگه تو نگفتی این رو خدا گفته؟ ... اگه واقعا خدا گفته این رو نخورید، من هم نمیخورم. اگه خدا یه حرفی رو بزنه، دیگه به دین ربطی نداره. همه باید همون کار رو انجام بدیم. اما، من چطور میتونم مطمئن بشم که این واقعاً حرف خداست؟» ... بعد شروع کرد به تعریف کردن داستان زندگیش:« ... من دوستی دارم که در واقع نامزد مه و قرار گذاشتیم ازدواج کنیم. من خیلی دوستش دارم؛ خیلی خیلی زیاد😊. اما اون لاییکه😔. به همین دلیل، من براش شرط گذاشتم. گفتم که باید به خدا معتقد باشه. من دوست دارم برم کلیسا و دعا کنم. دوست دارم به بچه هام یاد بدم که چطور باید از خدا اطاعت کنن. با وجود پدری که اینطور حرفا به نظرش بیخوده، من چطور باید بچه هام رو درست تربیت کنم؟ ... من بهش گفتم که یه سال برای درسم میرم فرانسه. توی این مدت با هم در تماسیم. تا وقتی برگردم، تو وقت داری که فکر کنی و خدا رو پیدا کنی!( شاید این حرف برای ما خنده دار به نظر بیاد؛ اما برای یک غیر مسلمون این حرف خیلی بزرگ و قشنگه😍.) .... چند شب پیش تلفنی با نامزدم صحبت کردم.... ادامه دارد...... 🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷🍷🍷 🍷🍷🍷🍷 🍷🍷 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf ميخاے از اولش بخونے؟🙃🎈↓ 🌿{https://eitaa.com/zfzfzf/7054
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌿 بیرون ز تو نیست آنچه می‌خواسته‌ام... فهرست کتاب آرزوهای منی‌...📖😌 {شفیعی‌کدکنی} 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf