فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز دهم ماه #رمضان 🌙
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ، وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ لَدَيْكَ،
وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ إِلَيْكَ، بِإِحْسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ.
خدایا مرا در این ماه از توکل کنندگان، و از رستگاران نزد خود،
و از مقرّبان درگاهت قرار بده، به احسانت ای هدف جویندگان.
😍🌿♥️🍃
{@zfzfzf
#مشکےمحبوبمن💕
بانـ♡ـو دست نیافتنےباش همچون دُر✨
حجـ🧕🏻ــاب ساحل امنیست برای
گوهر وجودت حافظش باش🙃🌱
😍🌿♥️🍃
{@zfzfzf
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷
🍷🍷
♦️♦️ خاطرات سفیر 14 ♦️♦️
🔸🔸 روز اعتصاب 🔸🔸
🔹🔹 قسمت اول 🔹🔹:
صبح راه افتادم برم مرکز شهر چند تا کار اداری انجام بدم و خیلی زود برگردم دانشگاه. یه سر رفتم بانک.🏦 یه سری هم به اداره تامین اجتماعی زدم.🏬 یه نظارتی هم به کار فرمانداری نمودم تا مطمئن بشم همه کارمندان سر کارشون هستن و کاراشون رو انجام می دن و پی گیر امور خلق الله هستن.☺️چقدر خیالم راحت شد وقتی همه قول دادن در غیاب من هم همون قدر کار کنند که در حضور من!😂
کارم تمام شده بود. داشتم تصمیم می گرفتم که اراده کنم و برم دانشگاه_ همونطور که میدونید ما خدا نیستیم و بین تصمیم و اراده مون فاصله است و گاه ممکنه ویترین یه فروشگاه خوشگل این فاصله رو تا نیم ساعت زیاد کنه😜_ که متوجه شدم خیابونا بیش از حد معمول شلوغه. ایستگاه اتوبوس پر از مرد و زن و ریز و درشت بود. همه به ته خیابون نگاه می کردن و منتظر اتوبوس بودن.🚎 آن روز، روز اعتصاب بود. فرانسویا ،به گفته خودشون، قهرمان اعتصاب در جهان ان اونقدر تعداد اعتصاب در سال زیاده که همه بهش عادت کرده ان. اعتصاب کارمندان راه آهن علیه دولت، اعتصاب پست علیه رئیس پست، اعتصاب مردم علیه سگها،🐶 اعتصاب سگ ها علیه استخوان، 🍗اعتصاب دولت علیه ملت ،اعتصاب اعتصاب گران علیه چیزی برای اعتصاب کردن ...😁
خلاصه، اون روز هم اعتصاب راننده های اتوبوس بود ،لابد علیه اتوبوسا! ملت هم سرگردان توی کوچه و خیابون در به در دنبال یه لقمه اتوبوس ،بدون فحش دادن و بد و بیراه گفتن🤔... گفتم که؛ اونجا اعتصاب بخشی از زندگی عادی مردمه.
به هر حال، من داشتم از این ماجرا به شدت متضرر می شدم. اون روز روز جلسه لابراتوار بود. من باید به هر شکلی بود خودم رو تا ساعت ۱۱ میرسوندم دانشگاه برای توضیح تزم. اما اتوبوس کجا بود؟😫
یه دفعه چشم به یک اتوبوس افتاد که جلو روی همه آمد و صاف وایساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خاموش کرد و سوت زنان از اتوبوس پیاده شد. رفتم جلو سلام کردم. و گفتم:«عذر می خوام. امروز اتوبوس نیست?» گفت:« نه. امروز اعتصابه.» دوست داشتم بدونم اعتصاب برای چیه؛ به خصوص که داشتم متضرر میشدم و ناخواسته در زنجیره نتایج اعتصاب دخیل شده بودم. گفتم:« ببخشید.... میشه بدونم برای چیه راننده ها اعتصاب کرده ان ?» راننده اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت:« این یه موضوع ملیه. به خارجی ها ارتباط نداره.»😠
(آفرین ورپریده! از این حس ملیگرایی ت خیلی خوشم اومد بی تربیت !)😏
خوب ، دیگه چی باید می گفتم؟ هیچی! اما واقعاً این حس دوگانه ای که توی پرانتز نوشتم سراغم اومد. اگرچه جواب بی ادبانه ای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن میکنه وقتی مقابل یک خارجه قرار میگیره بهش حق نمیده که بخواد وارد دعوا های ملی بشه. واقعاً از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگر جای رئیسش بودم، حتما تشویقش میکردم👏 .پای پیاده و خیلی دیر رسیدم دانشگاه. ارائه گزارش کار موند برای دفعه بعد. ظاهراً یه خبرهای شده بود و من چون دیر رسیده بودم نمیدونستم.🤔 اما همه به شدت خوشحال بودن .سیمن همه اعضا رو به یک جشن دعوت کرده بود.🎉 صحبت از این بود که به محض دریافت ابلاغیه باید این موفقیت را جشن گرفت. 🎊بعد هم گفت که هفته بعد برای این اتفاق مهم همه تون را خبر می کنم. من که چیزی سر در نیاوردم .از هر کسی هم که می پرسیدم می گفت :«حالا که دیر اومدی وایسا تا هفته بعد سوپریز شی!»🤨
پایان🍹
#نیلوفر_شادمهری
#خاطرات_سفیر
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷
🍷🍷
😍🌿♥️🍃
{@zfzfzf
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷
🍷🍷
♦️♦️ خاطرات سفیر 15 ♦️♦️
🔸🔸 مستند آر ته 🔸🔸
🔹🔹 قسمت اول 🔹🔹:
چهارشنبه عصر توی خوابگاه در حال گرم کردن شیرکاکائو بودم که ویدد اومد و بهم گفت که تلویزیون داره یه برنامه درباره ایران پخش میکنه. واااااااااای..... 😫این « وای» برای این بود که اونجا هیچ برنامه ای رو برای معرفی مثبت ایران که هیچ حتی برای معرفی اونچه هست هم پخش نمی کنن. یقین داشتم جلوه های جدیدی برای ضایع کردن وجهه ایران کشف کرده ان و خدا میدونست چه مزخرفاتی رو میخواستن از شبکه آرته نشون بدن😢 .نمی فهمیدم چرا خیلی ها فکر می کردند این شبکه هنریه؛ در حالی که کاملاً خطوط سیاسی را دنبال میکرد.
توی اتاق تلویزیون بودم؛ شیر کاکائو در دست.... شکلاتی برپا ... و دو چشمم دیگران رو می پایید! خیلی از بچه ها بودن. بعضی هاشون هم از روی کنجکاوی، برای اینکه بدونن کشور دوست جدیدشون چه شکلیه، اومده بودن. یک فیلم مستند(!) بود محلات خیلی خیلی فقیر نشین فیلمبرداری کرده بودن؛از بچههایی که وایساده بودن جلوی دوربین زل زده بودم به لنز و گریه میکردن خب، بچه ست دیگه! گریه می کنه؛ اما شده بود نماد بدبختی مملکت، یه تعداد از مردم هم سفره دلشان رو برای یک فیلمساز خارجی وا کرده بودن و چندتا دختر و پسر با پوشش خیلی ناجور و روشنفکرانه (!) توی یک خونه از نبود آزادی، و نه جمهوری اسلامی و نه حتی استقلال، می نالیدن. مصاحبه گر کاملا حق به جانب و صاحب اختیار ازشون سوال میکرد و اونا کاملا مطیع و با حسرت جواب میدادن😔 . ته جواباشون من یکی فقط یه جمله دریافت میکردم :«حالا با این حرفا که زدیم امکانش هست شما خدایان خوشبختی و سعادت کاری برای کشور ما انجام بدید؟.... و حتی، گور بابای کشور، نمی شود بریم از این ولایت من و تو ؟!»🙁
چقدر ناراحت کننده بود. نمیدونم توی دل بچه های مسلمانی که احساس خیلی خوبی به ایران داشتن و بارها گفته بودن ایران ،به عنوان یک کشور مسلمون ،با این همه پیشرفت ،افتخار اونا محسوب می شه چی گذشت.😔 فکر کردم حتما شب دوباره سر صحبت باز میشه و از من درباره اونچه که دیدن می پرسن ،من چی باید
میگفتم؟😰
ادامه دارد.......
#نیلوفر_شادمهری
#خاطرات_سفیر
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷
🍷🍷
😍🌿♥️🍃
{@zfzfzf
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷
🍷🍷
♦️♦️ خاطرات سفیر 16 ♦️♦️
🔸🔸 مستند آر ته 🔸🔸
🔹🔹 قسمت دوم 🔹🔹:
با خودم گفتم: « عیبی ندارد ... بهشون میگم که توی هر کشوری همهجور آدمی هست. افراد ناراضی هم هست. ایده آل این افراد وضعیت امروز مردم فرانسه ست. مهمترین اولویت زندگی شون هم اولویت زندگی غربیه. البته این را هم نباید ندید گرفت که این فیلم برای تخریب ساخته شده نه برای نشان دادن واقعیت؛ والا چرا کسی درباره درصد تعداد افراد این قشر از اجتماع صحبت نمیکنه؟ اینا اکثریت مردم ما را تشکیل نمی دن. ضمن این که هیچ کس مدعی نیست توی ایران مشکل وجود نداره. گرونی هست .سختی زندگی هست. هیچ وقت کشور من کشور دیگه ای رو نچاپیده که با پولش خودش را آباد کنه و مردمش را پولدار .همیشه کشور ما تحریم بوده و این خودش خیلی از مشکلات رو باعث میشه. اما همه این مشکلات به اونچه به دست آورده ایم می ارزه » و از همین حرف هایی که برای ما ایرانیان عادی و تکراریه اما برای اینا جدید و جذابه.🤨
و سط فیلم با یک خانواده عادی پرجمعیت هم مصاحبه کرد که هیچ نصیبی از امکانات مدرن و تجهیزات زندگی نبرده بودن و همچنین جواب مصاحبه گر رو دادند که کیف کردم ... آفرین !واقعاً زنده باد!😇 خیلی محکم تر از زنده باد... چیزی در حد « باید تو زنده بادی»👏👏
و دست آخر، فیلم مستند سخنرانی یک خانوم وکیل ایرانی که مفتخر به دریافت یه جایزه گنده از یه سازمان گنده شده بود . چقدر دردناک بود! خانم وکیل توی دانشگاه کلمبیا صحبت میکرد و همه دست میزدن؛ همه ای که از شنیدن حرفهای دلشون از زبون خانم وکیل به وجد اومده بودن .و خانم وکیل هر بار با شنیدن صدای کف زدن حضار بیشتر مطابق خواست آنان سخن میگفت ،شاید برای این که صدای کف زدن بلندتر بشه. خانم وکیل در حالی که فریاد می زد گفت :«من از همه شما روزنامهنگاران
و آزادی خواها می خواهم که به داد زنان و کودکان ایرانی برسید...» کاش در دروس رشته حقوق بنویسن که وکیل مدافع باید دفاعی رو به قاضی عادل ارائه کنه نه به قاتل.😔
پایان 🍹
#نیلوفر_شادمهری
#خاطرات_سفیر
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
🍷🍷🍷🍷
🍷🍷
😍🌿♥️🍃
{@zfzfzf
يک دختر با حیا و عفیف
به اين معنا نيست کِ؛
•
او لباس زيبا پوشيدن
و آرايش کردن
را بلد نيست✌️🍀
•
#بلکهاومىداند😌☝🏻🌹
•
[ چه بپوشد😊
کجا بپوشد☺️
و براى کِ بپوشد😍♥️ ]
😍🌿♥️🍃
{@zfzfzf
امروز تبادل حمايتے داريم♥️
.
.
و تبادل حمايتي اينجوريه كه↓
كانالهاے -300 تشريف ميارن پےوے بنده و تگ {لينك} كانالشون رو به بنده ميدن و من بنر كانال رو بهشون تحويل ميدم🌱
.
.
يه ليست درست ميكنيم از لينك هاي اون كانالها و 24 ساعت در كانال سنجاقش ميكنيم😍
.
.
در عوض اون ها يه شب تاصبح بنر ما رو آخر {تاكيد ميكنم آخر} ميزارن
.
.
به همين سادگے🙃
.
.
💞[منتظر يه جذب فوق العاده باشيد😉]
.
.
ايدے ادمين براے گرفتن بنر و تگ↓
🌿{@sarbaze_mahdi_86
#طنز_جبهه🌱
حسین کیه؟
یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک بعثی ها را درآورده بود.
با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط بعثی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب بعثی ها.
چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟»
یکی از بعثی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: «منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد!
دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: «یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از بعثی ها به نام جاسم برخورد.
فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد: «حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت.
اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد.
با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین.
یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: «کی با حسین کار داشت؟»
جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: «من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
😍🌿♥️🍃
{@zfzfzf
#خاطرات_شهدا
✨
موقع رفتن بهش گفتم:
برو داداش،ولی برگـرد...🙃🍂
یه لبخندی زد و گفت:
من دیگه برنمیگردم...😊✋🏻
گفتم:نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری...😔
یه دست زد به گردنش و گفت:
این گردنو میبینے؟!
#خوراک_بریدنه...💔😇
✨🌱
#شهید_حججـے
😍🌿♥️🍃
{@zfzfzf