خاطراتی از شهیده ریحانه سادات🤍

ریحانه سادات خیلی روی نماز اول وقت تاکید داشت و حجاب امسال برای تولدش ینی ۸خرداد قبل از اینکه از سر امتحان بیاد خونه، چن نفر رو دعوت کردم رفتیم خونشون و براش تولد گرفتیم ریحانه که اومد بجای اینکه سریع بیاد کادو هاشو ببینه یا کیکی بخوره گفت ببخشید نماز نخوندم این شد که هممون رفتیم نماز یا مثلا مدرسشون گفته بود اگه میخای اردو ی علمی بیای باید بدون چادر و با فرم مدرسه بیای ریحانه که برای بار اول نرفت ولی بارهای بعدی که اردوی علمی داشتن مدرسه تسلیم اراده ش شد و اجازه دادن که با چادر بیاد... 🙃😭🥀

اون روز که شهرکمونو زدن ینی همون جمعه، خونه تنها بود مامانش و باباش برای یه کاری رفتن یه شهر دیگه وقتی موشک زدن بهم زنگ زد گفت اسرااا تنهام گفتم بدو بیا خونمون اومد پیشم ساعت ۳ همش میگف اسرا میترسم، اسرا برای بابام بعدش گفت اسرا من میدونم بابامُ آخر ترور میکنن🖤🥀

:))

- من کجا دارم از روضه بهتر پناه ؟:)

-

-

سهمِ‌حسن‌از‌کربلا،‌غوغای‌قاسم‌بود ؛

-

-

او‌که‌در‌شش‌ماهگی‌باب‌الحوائج‌می‌شود، گر‌رسد‌سن‌عمو‌قطعا‌قیامت‌می‌کند .

علی‌لالا‌،‌علی‌لا‌لا . .💔