شاید میخواهم گریه کنم، یعنی باید گریه کنم. چون لابد وقتی نمیشود فریاد زد یا شیشهها را شکست، باید گریه کرد
Pain
چشمهایش نسخی ام را به اوردز براثر دیدن زیبایی بسیار میرساندُ من هنوز درگیر نگاه کردن به کبودی زیر پ
خانم پرستار
میشه یه نگاهی به دست من بکنی؟ پاره شده
مثل همیشه پرستارچیتان پیتان کرده پشت تلفن داشت رخ خاستگار جدیدش را به دوست ترشیدهاش میداد
خانم پرستار؟
اقای جمیلی چقد پیگیری نمیبینی دارم صحبت میکنم
خون از دستم میچکید و قلبم با ریتمی تند میتپید
از درمانگاه بیرون زدم و کنار درخت بیدی که سایه اش به بزرگی صخره ای بود نشستم
سرم را روی چمنهای نم زده گذاشتم و سعی کردم ریلکس کنم
حلقه ای اب در چشمانم دیدم را تار کرد، اشک که نیست خودِ دشنامِ
نفسهایم غمگین بودند ارام و خفه؛ چشمانم روی هم رفت
مرگ چیست؟ نه چشم روی هم بستن است و نه نتپیدن قلب
مرگ در داشتن غمی است که عریان
در بغلت خوابیدست و نیاز به نوازشت دارد
-سامِر
احساس میکنم در گودالی افتاده ام و کسانی که مرا در گودال انداخته اند فراموشم کرده اند.