Tabrik.mp3
9.12M
#استودیویی
📝 عیدانه ویژه عید نیمه شعبان
هدیه به منتظران امام زمان
🎤#پویا_بیاتی
🌺ویژه ولادت#امام_زمان
سلام علیکم دوستان 😊
شهید دفاع مقدس یوسف حیدری هستم
سپاسگزارم از دعوتتون ✋
در سال 1347 در شهر تبريز در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشدم
زماني كه متولد شدم چنان چهره زیبایی داشتم كه باعث حیرت همه می شدم خانواده ام برای پیداکردن اسمم به قرآن مراجعه کردند و قرآن نام زيباي یوسف رو بهم هدیه کرد
از همان كودكي به پدر و مادرم علاقه داشتم و هر وقت كه از مدرسه بر ميگشتم در مغازه لحاف دوزي به پدرم كمك ميكردم.
به ورزش بسيار علاقهمند بودم و در رشته دو ميداني، استعداد عجيبي داشتم. خيلي زود قهرمان آموزشگاه ها شدم و پله های ترقی رو طی می کردم
با شروع جنگ تحمیلی و در حالي كه هنوز به سن قانوني خدمت سربازي نرسيده بودم به همراه چند نفر از جوانان بسيج مسجد به نظام وظيفه رفتم و داوطلب اعزام به جبهه شدم
آن قدر عجله داشتم و آن قدر به اداره نظام وظيفه رفتم كه مسئولين نظام وظيفه اعزامم را دو ماه به جلو انداختند و در تاریخ 1366/04/16 به خدمت اعزام شدم
بعد از طي دوره آموزشي در سمنان به دليل فيزيك بدني مناسبم به لشكر 58 تكاور ذوالفقار رفتم حس عجيبي به شهيد فهميده داشتم و اسمش هميشه ورد زبانم بود
اهل تلاش بودم و شركت در تيم گشتی رزمي را به كار در پشت جبهه ترجيح ميدادم و بارها هم با دشمن درگير شده بودم
در تاریخ 1367/04/31 در حالي كه ايران قطعنامه 598 را پذيرفته بود دشمن با نيرو و تداركات وسيع به مواضع نيروهاي ايراني در تنگه سرخه حمله کرد
وضعيت نابرابري بود و اين را خوب ميدانستم که اگر تانكهاي دشمن از گردنه رد شوند، گردانم، يعني گردان 744 نابود میشه نگاهم به چهار عدد نارنجك افتاد. از جا بلند شدم و شروع به دويدن كردم تا به معبر رسيدم
در يك لحظه خودم را به زمين انداختم و در امتداد شني تانك دراز كشيدم.مثل شهید حسین فهمیده زیر تانک رفتم و ناگهان صدای انفجار نارنجک ها بلند شد و تانک دشمن از كار افتاد
به روایت از رزمنده دوران دفاع مقدس«ابوالحسن شریف پور – لنگرود»:
تاریخ ۶۷/۴/۳۱ بود که در حوالی نفت شهر به محاصره نیروهای عراقی درآمدیم
تانک های دشمن به سوی مواضع مان پیشروی می کردند گلوله های توپ و خمپاره، یکی پس از دیگری فرود می آمد و ما راه گریزی نداشتیم
برادری بود به نام «یوسف حیدری» که ناگهان نارنجک بست دور کمرش و خودش را به تانک دشمن رساند وبا انفجار شنی اش ، آن را متوقف کرد.
حیدری از بچه های گردان ۷۴۳ پیاده لشکر ۵۸ ذوالفقار بود ما از گردان ۲۱۶ به آن گردان ماموریت داشتیم . با آتش گرفتن این تانک ،تانک های دیگر عقب نشینی کردند و گردان از محاصره قطعی نجات پیدا کرد
خب دوستان بزرگوارم 😊
سرانجام من هم درتاریخ ۱۳۶۶/۴/۳۱ ،وقتی در محاصره بودیم، بابستن نارنجک به کمرم به زیر تانک دشمن رفتم،و با انفجار مین، به آرزوم رسیدم وبه شهادت رسیدم
این جا هم مزارمه 😊
گلزار شهدای وادی رحمت تبریز
تبریز تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید✋
شادی ارواح طیبه ی شهدا، امام شهدا، شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم
و علی الخصوص👇👇👇
🌼شهید یوسف حیدری🌼
☘ صلوات بر محمد و آل محمد ☘
تکاوران جنگ نرم
تیپ نیروی مخصوص میرزا کوچک خان
نیروی زمینی سپاه پاسداران
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏』
بِسْمِ رَبِّ نـٰآمَتـ ڪِھ اِعجٰاز مےڪُنَد ؛
یـٰابقیَةاللّٰه..؛
ــــــ ــ اَللّهُمَّصَلِّعَلۍمُحَمَّدِوَآلِمُحَمَّد
وَعَجِّلفَرَجَهُم
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها